۱۳۹۰ اسفند ۱۱, پنجشنبه

زمان غارتگر غریبی است ــ تقدیم به چهار دوست ارزشمندمان : مهرداد، محمد، افشین، روزبه


تک توران : 
زمان غارتگر غریبی است...                                           "متانت پاآهو"

 تقدیم به چهار دوست ارزشمندمان : مهرداد، محمد، افشین، روزبه
 روزها می گذرند و ما به نبودتان عادت می کنیم، همانطور که آنها می خواهند، همانطور که مردم می شوند. شاید زمانی در لیست کانتکتهای گوشیمان نامتان را ببینیم  و یادمان بیاید که شما نیز روزی در کنارمان بوده اید.

کسی دل به کاری نمی بندد، فعالیتی نمی کند، کار گروهی  معنایش را از دست داده، بحث یمان نتیجه نمی دهد ، منتظر کسی هستیم، کسی که شروع کند ، کسی که مسئولیت های نسبتا سنگین را بر عهده گیرد، کسی که با بودنش دلگرممان کند.
  " بهار سال ۸۹ زمانی که مهرداد کرمی ترم دوم دانشجویی اش را می گذراند دراولین اردوی دانشگاهی اش به غیر از یکی دو نفر کسی او را نمی شناخت  و وقتی فیلم هایشان را مرور می کنیم تازه آن کسی را می شناسیم که آتش جمع را برایمان روشن نگاه داشت او روزبه سعادتی بود.صدای حرف زدن افشین شهبازی و محمد احدی را نیز کسی  نشنید. سکوت این چهارنفر زمانی برای شما مثل من جالب خواهد بود که اردوی بهار سال ۹۰ دانشگاههای آذربایجان را به یاد آورید، تنهای صدای قالب جمع صدای این چهار نفر بود.
 بعد از اولین اردو،فعالیت های مهرداد،محمد و افشین  در غالب کانون آذربایجان شناسی دانشگاه تبریز نمود بیشتری یافت. مهرداد کرمی به عنوان دبیر کانون انتخاب شد و همزمان به تدریس تاریخ دیرین ترکان پرداخت . محمد احدی  اسطوره های ترکان و آذربایجان را معرفی کرد و با همکاری همدیگر نمایشگاه کتابی نیز در دانشگاه بر پا کردند. سال بعد روزبه  نیز در سه شنبه های به یادماندنی اش با  تدریس تاریخ معاصر ایران  به جمعمان اضافه شد. گذشته  از دیگر فعالیت های این چهار نفر در خارج از کانون فشارهای وارده از سوی دانشگاه و خارج از دانشگاه همچنان ادامه داشت.
پس از دستگیری این چهار نفر در مراسم سالگرد شهدای سولدوز در چهارم خرداد 1390 به همراه دیگر فعالین ، فشارهای وارده از سوی دانشگاه چندین برابر شد.
رفت و آمدهای مهرداد کرمی در دانشگاه کنترل می شد.حراست دانشگاه بارها افشین شهبازی را احضار کرده و به تفتیش کیف و دیگر وسایل شخصی او پرداخته است.اخراج او از خوابگاه و محرومیت او از امکانات رفاهی دانشگاه، بلاتکلیفی چند هفته ای در انتخاب واحد چندین ترم،تهدید به اخراج او از دانشگاه و...نمونه هایی از آزارهای حراست دانشگاه است."
تمامی اینها یادآور خوشی ها و سختی های فعالیتمان است، روزی که از دیدار یکی از دوستانمان برمی گشتیم ، خنده هایمان تمام اتوبوس را فرگرفته بود و چقدراز انرژی مثبتی  که  ناخوداگاه درونمان بوجود آمده بود لذت می بردیم. اگر کمی بیاندیشیم  چند برابر شدن این انرژی را در آینده ای نه چندان دور در خواهیم یافت؛ آزادی چند نفر از دوستانمان . اینکه  چند روز بعد، چند هفته بعد، چند ماه باشد مهم نیست مهم این است که ما چقدر به آزادی ایمان داریم، مهم این است که چقدر در ایمانمان مسمم هستیم و مهم این است که چقدر در عمل اراده داریم.
دیگر منتظرکسی نخواهیم ماند، دیگر منتظر آزادیتان نخواهیم ماند، این بار نه تنها به نبودتان عادت نمی کنیم ، بلکه ( بعد از آزادی ) به بودنتان هم عادت نخواهیم کرد. ما فردا را برایتان روشن تر خواهیم کرد کاره های نیمه تمامتان را تمام و روزهای پرغرورتان را در ذهنهایمان ثبت خواهیم کرد.