۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه

دکترینِ جنگ های میهنیِ آزربایجانِ جنوبی -قسمت اول- محبوب امراهی


تک توران : توضیح : این نوشتار در چندین بخش تنظیم شده است و به بررسی شمای کلی نیروهای متخاصم با ظهورِ کامل ملت آزربایجان و خاک سرزمینی آن در جهت باز تعریف حرکت ملی آزربایجان جنوبی می پردازد. 

 
با نیم نگاهی به جغرافیای تاریخی آزربایجان جنوبی متوجه می شویم که دو بحران عمیق در سرتاسر مرزهای آن به جز مناطق همسایه با کشور آزربایجان شمالی جاریست و این عاملی است که موجب عدم تمرکز حرکت ملی آزربایجان جنوبی در بافت اجتماعی پیکره ی آزربایجان و عدم ملت سازیِ متناسب و متقارن با استانداردهای جهانی با ویژگی های یک ملت مدرن و با خروجیِ جنبشی که دارای چارچوب های ایدئولوژیکِ کاملا بارز و مشخص در برخورد با مسایل گوناگون در جهت گذار از گفتمان ملی گرایی به گفتمان ملت گرایی می شود.عدم شناساییِ تئوریکِ این دو بحران موجبات این امر را فراهم آورده است که حرکت ملی در برخورد با مساله ی هویت جغرافیایی پیوسته بر روی سیستم دفاعی متمرکز شود لیکن هنوز توانایی لازم برای ارائه ی تزهای سیستم دفاعی را نیز کسب نکرده است و دچار گسستِ ایدئولوژیک و به تبع آن گسستِ عملگرایانه در بسیج افکار عمومی آزربایجان برای دفاع از مرزهای جغرافیاییِ آزربایجان و عدم بهینه سازیِ روندِ ملت سازی در آزربایجان جنوبی از طریق تمرکز بر مساله ی "غیر سازی" به منظور گسستنِ پیوندهای القا شده از طریق تئوریسین های ملت سازیِ (معمارانِ) "ملت ایران" با "ملت ایران" و نیز عدم باور به جغرافیای آزربایجان به عنوان یک جغرافیای تاریخی (به معنی داشتن مشروعیتِ تامّه برای تبدیل به یک کشور) شده است.

از این رو( نداشتن چارچوبِ کتبیِ ایدئولوژیک) برخی از افرادی که اندیشه ی ملی گرایی دارند نیز به اشتباه خود را عضوی از "حرکت ملی آزربایجان جنوبی" می دانند چه اینکه نامگذاری حرکت ملی آزربایجان نیز به نحو احسنت انجام شده است بدین گونه که بر حرکت به معنی جنبش بودن خود همچنین بر ملت بودن آزربایجانی ها و تعریف جغرافیای آزربایجان جنوبی به معنی یک جغرافیای سیاسی تاکید دارد. با این اوصاف حتی اگر آزربایجان جنوبی بر اساس مصلحتی، روزی مدل فدرالیزم را نیز قبول کند باز بر استقلالیتِ فراگیر اجتماعی-فرهنگی-سیاسیِ خود تاکیدِ مستمر خواهد داشت و زیر بار واژه ی سیاسی "ملت ایران" نخواهد رفت.( از سویی نیز بسیاری از این افرادِ ملی گرا و نه ملت گرا، آخرین بازماندگانِ دوره ی "ملی گراییِ" دهه یِ نود میلادی در آزربایجان جنوبی محسوب می شوند دهه ای که حرکت ملی آزربایجان هنوز گذارِ کامل از یک جنبشِ فرهنگیِ محدود به یک جنبش سیاسی را انجام نداده بود. لازم به ذکر است که اگر این افرادِ معدود در انتگراسیون به حرکت ملی آزربایجان دیر بمانند به "زاغه نشینی" در حرکت ملی محکوم خواهند شد.(

 ***توضیح: منظور از ملی گرایی "ملی گراییِ صرفا اتنیکی" می باشد نه لایه ی ملی گراییِ متعلق به "حرکت ملی آزربایجان جنوبی". به این معنی که ملی گرایی بر مبنای ملت خواندنِ اتنوسِ تورک و قبول جغرافیای ایران به عنوان یک جغرافیای تورک و عدم پذیرش ملت آزربایجان به عنوان ملتی با هویت تورک(ترکیبی از تورکهای قبچاق، آوار، اوغوز و.... و غیر ترکهای آزربایجانی مانند تالشها، و...) و نه صرفاّ اوغوز غیر قابل قبول می باشد. در ضمن نگارنده همواره و به دفعات بر لزوم وجود "ملی گرایی" در دهه ی اول حرکت ملی نوین آزربایجان به منظور بستر سازی برای "حرکت ملت گرایی" تاکید نموده لیکن عدم گذار از ملی گرایی به ملت گرایی را یک بحران ایدئولوژیک می داند که منشا آن عدم نگارش چارچوبهای ایدئولوژیکِ حرکت می باشد))

اگرچه جنس این دو بحران در مرزهای آزربایجان از هم متفاوت می باشد لیکن هر دو به لحاظ منشاء قومی و مشترکات فرهنگیِ تاریخی(حافظه ی تاریخی)، بحرانی "ایرانی" محسوب می شوند(جنگ های ایرانی-تورانی).به لحاظ جغرافیایی یکی از این بحرانها مناطق غرب و جنوبِ سرزمین آزربایجان را در بر می گیرد که نگارنده معتقد به جاری بودنِ "جنگِ زرد" در مناطق جغرافیایی مذکور(غرب و جنوب) می باشد و آغازگران این جنگ نیز روشنفکران و نیروهای مسلحِ خلقِ کُرد می باشد

((که بعدها ملت کردستان نامیده خواهند شد ./لازم به ذکر است که اگر روند پاکسازی قومی (با زور سلاح یا با روش ها و تاکتیک های سیاسی)در سرزمینهای غیر کُردی مانند کرکوک ، غرب و جنوبِ آزربایجانِ جنوبی ،... ادامه یابد در صورت بوجود آمدن کشور کردستان در سرزمین های مذکور، ملت کردستان همانند ملت ارمنستانِ متشکل از خلق ارمنی صرفاّ از خلق های کُردی ای متشکل خواهد بود که هیچ حافظه ی تاریخیِ بیش از یک یا دو قرنی را در موردِ مناطقِ بسیار پهناوری از این کشوری که با زورگیری بنیان نهاده اند را ندارند  و این دقیقاّ به معنی ساخت یک ملت بر پایه ی اصولِ نژادپرستی افراطی می باشد))

تئوریِ جنگ شاهنامه ای :

جدا از جنگِ زرد جنگی دیگر نیز در سرزمین های مرزیِ آزربایجان جنوبی جریان دارد که به لحاظ مکانی از منتها علیهِ جغرافیای جنگِ زرد آغاز و تا سواحل خزر در محل تلاقی با کشور آزربایجان شمالی یعنی از استان مرکزی شروع و تا آستارا در استان گیلان امتداد می یابد.این جنگ را می توان "جنگِ شاهنامه ای"(جنگ ایرانی-تورانی) خواند زیرا اساس این جنگ بر گسترش سرزمینی ایرانیان(با هویت پارسی) در سرزمینهای تورک (آزربایجان) و همچنین گسترش "ملت ایران"(با هویت پارسی)با ابزار آسمیلاسیون ملت های غیر فارس و غیر ایرانی(پارسی) و گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی(پارسی)استوار می باشد. همانگونه که جنگ زرد و نوسعه طلبی عنصر کُرد در سده ی اخیر تبدیل به یکی از پایه های ایدئولوژیکِ نهادِ ملت سازی اکراد شده است این جنگ نیز از همان ابتدا یکی از اساسی ترین پایه های ایدئولوژیکِ ملت سازی فارس ها در راستای ساخت "ملت ایران" با هویتِ یگانه ی پارسی بوده است و ریشه های بسیار عمیقی در میتولوژیِ (ذهنیت و حافظه ی تاریخی) کهن آنان دارد که مرزهای سرزمین آریاییان(ایرانیان-پارسها) با سرزمین های تورک(تورانیان-دشمنان-اجنبی ها) را توسط کمانداری به نام آرش مشخص می کند. همانگونه که تاکید شد اگر چه تاریخ این جنگ به چند دهه قبل از دوره ی مشروطیت باز میگردد و تاریخ سیاسی آن را به آغاز روند ملت سازی "ملت ایران می توان بازگردانید لیکن بر خلاف جنگ زرد دارای عمقِ فرهنگی ،ادبی و هنری بسیار طولانی تر در بازه ی زمانی بیش از یک هزار سال می باشد و به نظر نگارنده با به تحریر در آوردن شاهنامه ی فردوسی تبلورِ ذهنی یافته است. این ذهنیتِ فانتزی از ملت که ریشه ای" قومی و سرزمینی" داشته است علاوه بر اینکه خود مرهون دربار پادشاهان تورک بوده و از همانجا شروع به رشد کردن نموده است ،تمامی مصالح لازم برای بنای ذهنی ملت ایران(هویت پارسی) را نیز مدیون وسعت طبع و منتالیته ی تورکان و پادشاهان تورک و روحیه ی جهان وطنی آنان می باشد که این روحیه نیز به خودی خود ریشه در تعالیم شمانیزم و قدرت تورک ها در برقراری سلطه بر سرزمین های بسیار وسیع و بنیان نهادن امپراطوری های بسیار بزرگ دارد حال اینکه تاکید ذهنیت پارسی بر ملت ایران و هویت و نژاد پارسی با توجه به انقطاع هزارساله ی آنان از قدرت ،خود بیانگر فقر در فرهنگ امپراطوری آنان است زیرا امپراطوری ها در طول زمان سبب می شوند که قوم و فرهنگ حاکم به گونه ای پخته شوند که تحملِ فرهنگ و تفاوت های دیگر اقوام تابعه را در کنار خود دارا باشند(امپراطوری عثمانی، امپراطوری مغول، امپراطوری روم و....)   لیکن این ذهنیت از" ملت ایران" با ناتمام ماندن سازه ی "ملت ایران" به سبب عدم موفقیت کامل در آسمیلاسیونِ خلق های ساکن در آن جغرافیا و ظهورِ ملی گرایی و به تبعِ آن ملت گرایی و آغاز پروسه ی نیرومند ملت سازی در خلق های ساکن، جوابدهی و مشروعیت خود در رابطه با تلقین به این ملت های نو ظهور در جهت استعمار آنان و این انگاره که آنان خود را بخشی از "ملت یکپارچه ی ایران" تعریف کنند به سختی شکست خورد و شیرازه ی "ملت ایران" قبل از اتمام پروسه ی "ملت سازیِ ایرانی" از هم پاشید.

ادامه دارد......

نگارنده: محبوب امراهی(آلپای)

عضو اسبق شورای مرکزی موسسه ی غیر دولتی اورین خوی18

مارس 2012- 28 اسفند 1390 - آنکارا