۱۳۹۰ آذر ۲, چهارشنبه

سياست و ملي گرايي در آذربايجان نويسنده: چنگيز چاغلا خلاصه از: اولدوز ياشار


تک توران : 1.      گسترش جنبش جديدگرايي
جنبش جديدگرايي در حالي كه از يك طرف مرحله ي حساسي در بيداري مسلمانان روسيه مي باشد، از طرف ديگر منبع الهام جنبش هاي ملي ترك در يك جغرافييا گسترده محسوب مي گردد. جديدگرايي با پيشينه ي تاريخي خود از دو تقابل روشنفكري تغذيه كرده است. اولين تقابل، تقابل سابقه دار مردم مسلمان و حكومت روسيه مي باشد. دومين تقابل نيز در ميان جماعت مسلمان بين روحانيون سنتي و روشنفكران غرب گرا ظهور كرد. مسئله ي اساسي جديدگرايان اين بود كه چگونه بدون اينكه توسط روس ها آسميله شوند مي توانند به بخشي از تمدن غرب تبديل گردند و در عين حال هويت اسلامي خود را حفظ نمايند (چاغلا، 2010: 32).
از اواسط قرن شانزدهم تا ظهور جنبش هاي جديدگرايي در اواخر قرن نوزدهم، شرق اسلامي در معرض سياست هاي همانندسازي و ادغام روسيه قرار گرفت. محور اصلي سياست ميسيونري روسيه، ترويج مسيحيت در ميان مسلمانان و همانندسازي فرهنگي آنان بود (ص 34).
به نظر الن فيشر (Alan Fischer)، رفتار رسمي روس ها عليه مسلمانان بسيار خشونت بار بود. از زمان استيلاي امپراطوري روسيه بر رعاياي مسلمان تا دوره ي پطر اول در اواسط قرن هجدهم " روس ها مسلمانان را خطري براي امنيت داخلي دولت و تهديدي عليه سعادت معنوي اهالي قلمداد مي كردند (35ص).  

2.      اولين اصلاح طلبان
اواخر قرن هجدهم و اوايل قرن بيستم شاهد تحولات بسيار عميق فرهنگي در ميان اقوام مسلمان تحت حاكميت روسيه بود. اصلاح طلبي اسلامي كه در ابتداارزيابي مجدد ايده هاي ديني بود، بعدها به جنبش فرهنگي و آموزشي تبديل گرديد، سرانجام نيز در اوايل قرن بيستم ماهيت و محتواي سياسي كسب نمود (ص 36).
ابونصر القورساوي (1726 – 1813 )
وي حق اجتهاد را براي همه ي مسلمانان بدون توجه به سطح اجتماعي و بينش آنها به رسميت مي شناخت. به نظر او تفاسير سنتي قرآن و احاديث موجب زنده نگه داشتن جزم گرايي اسلامي مي گردد (rorlich, 1986: 49. Kemper, Michel, 1996, 44 - 45) ( ص37).
انديشه هاي نوگراي وي با واكنش تند علماي محافظه كار و امير بخارا مواجه گرديد. با اين همه آثار او موجب ظهور ايده ي اصلاح طلبي در ميان مسلمانان روسيه گرديد.
شهاب الدين مرجاني (1818 - 1889)
وي در دوره اي كه به بررسي و تفحص در آثار نادر و دست نويس كتابخانه سمرقند مشغول بود رويكرد انتقادي به تفاسير موجود ديني داشت. وي در بخارا ايده هاي القورساوي را مورد كندوكاو و تفحص قرار داد و كتاب " توصيه هايي به كودكان و پژوهشي در آثار ابو نصر" را در انتقاد از مدرسه گرايي رايج در آسياي ميانه منتشر ساخت.  وي با نگارش مقاله اي در مورد تاريخ اويغورها به شهرت رسيد. (ص 37)
مرجاني بر اهميت علم و زبان روسي به عنوان كوتاه ترين راه ممكن براي تعليم و تحصيل عام تاكيد مي كرد. وي بر اين باور بود كه زبان هاي عربي و تركي به صورتي كه مخالفين نوسازي و غرب گرايي استفاده مي كنند، نمي تواند كاركرد ابزاري براي معرفي ايده هاي مدرن به جامعه را به جا آورد. وي خواهان انتخاب زبان روسي در جامعه ي تاتار بود. (Fischer alan W. 1987, 100) (ص 38).
انديشه هاي مرجاني طرفداراني نيز در ميان برخي علماي ديني اصلاح طلب پيدا كرد كه در تلاش براي ترويج اصلاحات دنيوي در جامعه سنتي خود بودند. در نتيجه ي اين انديشه ها بود كه زبان تاتاري ترويج گرديد، چاپ و نشر كتاب با حروف عربي گسترش پيدا كرد، آموزش دنيوي رواج يافت و رويكردهاي كلاسيك در مسايل اجتماعي مورد بازبيني قرار گرفت.  (Rorlich, 1986: 64)  (ص 39)
قيوم ناصري (1902 - 1825)
مدعي حفظ زبان تاتاري در فرايند شكل دهي و تداوم هويت تاتاري بود. در آثار خود براي ايجاد زبان ادبي بر اساس لهجه ي تاتاري منطقا ولگا تلاش كرد.
تاكيد بر حفظ هويت ملي و توسعه ي فرهنگ ملي، ميراث اصلي وي به نسل هاي بعدي بود. تاتارها در سايه پيشگامي روشنفكران اصلاح طلب بود كه نسبت به هويت خود به آگاهي دست يافتند. (39 ص)
قلي محموداوف (1891 - 1824)
وي معلم زبان هاي روسي و تاتاري بود. محموداوف حيات خود را به آموزش زبان روسي به تاتارها وقف كرده بود بر اين باور بود كه آشنايي با زبان روسي فرصت آشنايي بهتر جامعه خود را به آنها خواهد داد. وي در تلاش بود تا به تاتارها نشان دهد كه با وجود ثبت نام در مدارس و تحصيل زبان روسي مي توانند هويت خود را نيز محافظت نمايند.  (Rorlich, 1986: 88)  (ص 39)
حسين فيضي خانوف (1866 - 1821)
معتقد به سازمان دهي مجدد نظام مدارس و طرح موضوعات دنيوي در ميان مواد درسي ديني بود.
به نظر رورليچ: " مقالات، بروشور و كتب اصلاح طلبان فرهنگي و ديني تاتار در اواخر قرن هيجدهم و اوايل قرن بيستم نشان دهنده ي گستره ي تحولات روشنفكري جامعه تاتار بود. نشر و تجارت كتاب جنبهي ديگر تحولات فرهنگي بود كه انديشه ي دنيوي به تدريج نقش مهمي در آن ايفا مي كرد". (Rorlich, 1986 , 68 - 69) ( ص 40)

3.      سيستم نوين آموزشي ايليمينسكي و مسلمانان
تا سال 1870 آموزش در مدارس ميسيونري مسيحي به زبان روسي صورت مي گرفت. نيكولاي ايوانوويچ ايليمينسكي استاد زبان تركي دانشگاه قازان و آكادمي الهيات قازان به منظور ترويج مسيحيت به زبان بومي در منطقه ولگا مدارس جديدي را طراحي نمود. در اين مدارس جديد آموزش عمومي به زبان روسي صورت مي گرفت. ولي براساس سيستم پيشنهادي ايليمينسكي كه در سال 1870 به اجرا گذاشته شد دانش آموزان علاوه بر آموزش زبان محلي در صورتي كه هزينه ي آن را تقبل كنند، مي توانستند اساتيد علوم ديني را نيز به كار گيرند (Kreindler, Isabelle T. Educational policies Toward the eastern nationalities in tsarist Russia: A study of Il’miniskii’s system, ph.d dissertation, Columbia university , 1969, ss 86 - 87). در اين سيستم يگانه راه همانندسازي تاتارها ترويج و آموزش زبان بومي تلقي مي گرديد. (41ص)
دبيرستان و دانشگاه هاي روسيه يگانه بديل براي مدارس ديني بودند. ايليمينسكي گسترش آموزش دبيرستاني را ميان مسلمانان ولگا، كريمه و قفقاز تشويق مي كرد و از خانواده هاي مسلمان دعوت مي كرد تا فرزندان خود را به اين مدارس روانه كنند.
اقدامات همانندسازي ايليمينسكي تاسيس عاجل مدارس لاييك تاتار را ضروري ساخت. از آنجا كه مكاتب و مدارس قديمي جوابگوي نيازمندي هاي آموزشي معاصر نبودند روشنفكران مسلمان منطقه ي كريمه ولگا – اورال آستين هاي خود را براي تآسيس مؤسسات نوين آموزشي بالا زدند.  (ص 41)

4.      اسماعيل گاسپرالي ( 1914 - 1851) و مدارس جديدگرا
مباحث نظري مربوط به اموزش مسلمانان با اقدامات اسماعيل بيگ گاسپرالي، اصلاح طلي كريمه عينيت يافت. وي در دوران كوتاه معلمي در مدارس سنتي شاهد فقدان تحصيلات ابتدايي و عقب ماندگي مدارس ديني گرديد. او در استانبول با جنبش عثمانيان جوان آشنا گرديد.  (ص 42)
گاسپرالي همانند مرجاني معتقد بود كه يگانه راه نوسازي تحصيل زبان و فرهنگ روسي است. وي در مقاله اي طولاني ايده ي همكاري و برادري روس ها و تاتارها را مطرح ساخت. او بر اين باور بود كه روسيه بزرگترين كشور مسلمان نشين دنيا خواهد بود و تاتارها از حقوق مشابه با روس ها برخوردار خواهند بود.
وي خواهان تاسيس مدارس مدرن در باكو، قازان و تاشكند كه در آن دروس فني بايد به زبان تاتاري تدريس مي گرديد تاكيد داشت. با اين كه پيروان بسياري در ميان اقشار تحصيل كرده ي آسياي ميانه داشت ليكن با واكنش تند علماي سنت گرا نيز رو به رو گرديد.
در سال 1883 روزنامه ي ترجمان را منتشر كرد. روزنامه به دو زبان توركي و روسي منتشر مي شد. تا سال 1914 صاحب امتيازي و سردبيري آن را بر عهده داشت. سرمقاله اولين شماره ي روزنامه بر دو هدف تكيه مي كرد: معرفي فرهنگ سالم اروپايي به مسلمانان و شناساندن خواسته ها و مطالبات مسلمانان به روس ها.  (ص 43)
خواسته هاي گاسپرالي:
-          اصلاح سيستم آموزش اسلامي از طريق تطبيق آن با علوم مدرن تربيتي
-          طرح زبان مشترك ادبي توركي
-          اعطاي حقوق و آزادي ها به زنان
-          تاسيس اتحاديه ها و موسسات خيريه
-          همكاري با مردم و حكومت روسيه   (Lazerrini, Edward J. Gadidism et the turn of the twentieh century: A view from within, CMRS, vol.XVI,No.2, Avril – Juin 1975, s. 148 )
فيشر مدعي است كه گاسپرالي با انديشه ي تشكيل طبقه ي نخبه ي تحصيل كرده ي تورك براي اتحاد همه ي مسلمانان روسيه بيش از آنكه اسلام گرا باشد يك متفكر ترك گرا است. (Zenkovsky Serge A. Pan Turkism and İslam in Russia ,Harward university press , Cambridge , Massachusette, 1906, 31 )
گاسپرالي مدافع ايجاد يك زبان واحد توركي براي استفاده از آن در روزنامه ي خود بود. او معتقد بود كه اين زبان واحد به كار همه ي ترك هاي ساكن روسيه و امپراطوري عثماني مي آيد. در اين راستا نيز آموزش و مطبوعات را مكمل هم تلقي مي كرد.
به نظر گاسپرالي " مدارس بايد راه ها را براي گسترش زبان و ادبياتمان بگشايد و ما را به ايده ي مشتركي رهنكون سازد. در حالي كه تغييراتي كه زبان هايمان پيدا كرده اند ما را به نقطه اي رسانده كه نمي توانيم همديگر را بفهميم."  Zenkovsky Serge A. 1960: 35)) 
زبان ادبي جديد مدنظر گاسپرالي توركي استانبولي تصفيه شده از كلمات عربي و فارسي بود. وي معتقد بود اين زبان مبنايي براي همبستگي مسلمانان تورك روسيه خواهد شد. با توجه به نفوذ گسترده ي روزنامه ي "ترجمان" در ميان جامعه ترك تبار مي توان گفت كه اين تحليل اعتبار بيشتري كسب كرده است.
آلن فيشر اشاره مي كند: " ترجمان در سال 1885 داراي تقريبا 1000 آبونه و از جمله 300 آبونه در كريمه، 300 آبونه در منطقه مسلمان نشين ولگا، 150 آبونه در داغستان، 50 آبونه در سيبريه و 200 آبونه در آسياي ميانه بود. در سال 1907 نيز شمار خوانندگان آن به 5000 نفر بالغ مي گرديد.  (Fischer Alan W. 1978: 102)
نوآوري در نظام مدارس موجب بروز مباحثي گرديد كه مسلمانان اين منطقه را در دو قطب مخالف رو در روي هم قرار داد. در اوايل قرن بيستم جديدگرايان بر قديم گرايان پيروز شدند. اجراي كامل طرح اصلاح مدارس ديني كه از اواخر سال 1890 به تدريج در همه ي مدارس و مكاتب به اجرا گذاشته شده بود، با قبول قطعنامه ي 33 ماده اي مربوط به مدارس مسلمانان در سومين كنگره ي مسلمانان روسيه كه در سال 1906 در شهر نووگراد برگزار شد، ميسر گرديد.
اصلاحات صورت گرفته در دين و آموزش، راه را براي تغيير در انديشه ي سياسي مسلمانان گشود. هم جديدگرايان هم قديم گرايان شروع به مداخله در سياست كردند (ص 41 - 47).

5.      جديدگرايي و اصلاح طلبي سياسي
اولين گروه سياسي/ ادبي تاتار در سال  1895 در قازان سازماندهي گرديد. گروه مذكور مدافع آرمان هاي ترك گرايي و ايده ي تمدن غربي مطروحه در ادبيات معاصر غربي بود. (Rorlich, 105) اين گروه بعدها نيز روزنامه ي خود را به نام "ترقي" منتشر نموده و حزب "شاگردليك" را تاسيس كرد و سپس اين حزب را منحل كرده و در سال 1905 به حزب "اتفاق" پيوست.  (47 – 48ص)
گاسپرالي در مارس 1905 به همرام متفكر ديگري به نام رشيد ابراهيموف، بسياري از روشنفكران به نام ولگا، كريمه و قفقاز را به اجلاسي دعوت نمود. اين اجلاس از حكومت خواست تا به اقدامات خود عليه مسلمانان و تورك ها پايان دهد.  (48 ص)
مسئوليت كنگره را در كريمه گاسپرالي، در آذربايجان علي مرذان بيگ توپچي باشي و در منطقه ولگا يوسف آقچوار به عهده داشتند. سند نهايي كنگره اهداف زير را مطرح مي كرد:
-          " اتحاد سياسي مسلمانان روسيه به منظور انجام اصلاحات سياسي، اقتصادي و اجتماعي
-          شركت نمايندگان همه ي ملت ها در قوه هاي اجرايي و مقننه و تشكيل يك رژيم دموكراتيك
-          تساوي روس ها و مسلمانان در برابر قانون
-          اعطاي آزادي به منظور توسعه مدارس، مطبوعات، نشر كتاب و گسترش فرهنگ اسلامي
-          برگزاري ادواري كنگره"   (Rorlich, 1986: 111)   (ص 49)
در ژانويه 1906 دومين كنگره مسلمانان روسيه در سنت پطرزبورگ تشكيل جلسه داد. و حزبي تحت عنوان "اتفاق مسلمانان روسيه" تشكيل گرديد. حزب تصميم گرفت در انتخابات از كادت ها حمايت كند. كادت ها قبول كردند كه قوانين جزايي و مدني روسيه را با توجه به حقوق و سنت هاي اسلامي مورد تجديدنظر قرار دهند و وعده دادند كه خودمختاري كامل به شوراي ديني مسلمانان و حق استفاده از زبان هاي ملي در مدارس اعطا نمايند. (Rorlich, 1986, 114)  (50ص)
در حالي كه گاسپرالي براي تضمين حقوق فرهنگي و ديني مسلمانان تشكيل اتحاديه را پيشنهاد مي كرد، آقچورا بر تشكيل يك حزب سياسي قومي مبتني بر اصول اتحاد ديني و ملي گرايي تآكيد مي كرد.  (Rorlich, 1986, 115 - 116) (ص 50)
گرايش به غرب، تاكيد بر هويت اسلامي و خيزش ملي گرايي عوامل اساسي تعيين كننده ي جريانات اين دوره بودند. بر اين باورم كه در قضيه آذربايجان بايد اختلاف طبقاتي و تاثير روابط بين المللي را به اين تابلو بايد افزود. (ص 51)

فصل سوم: تحولات آذربايجان

موقعيت جغرافيايي
از نظر موقعيت جغرافيايي، آذربايجان در شمال به دامنه ي جنوبي كوه هاي قفقاز شمالي، در جنوب به فلات ايران، در شرق به درياي خزر و در غرب به فلات ارمنستان محدود مي شود (ص 58).
تحولات آذربايجان
 با الغاي خان نشين هاي منطقه آذربايجان در بين سال هاي 1840 و 1860 به دو قوبرنياي (ايالت) بزرگ تقسيم گرديد (swiietochowski, 1985). اين تحولات مقدمه ي فرايند ملت سازي محسوب مي گردد (James Paul, 1996). فروپاشي خان نشين ها و تاسيس دو قوبرنيا از اين نظر موجب تعريف يك واحد جغرافيايي گرديد (Smith, 1986). آذربايجانيان توانستند وطن مادري خود را تجسم نمايند. تفاوت ها و اختلافات محلي اهميت كمتري پيدا كردند و نخبگان به نظام اداري پيوستند. در پي اصلاحات آموزشي متمركزسازي نظام حقوقي صورت گرفت. تغييرات اجتماعي و اقتصادي تا اوايل 1870 روند نسبتا آرامي را پشت سر گذاشت.  (60ص)
ولي جهش آني در توليد نفت در اين سال ها نشانه اي از شروع دوره ي جديد بود. بورژوازي محلي ظهور نمود و باكو به يك شهر كارگري تبديل گرديد. در اين فرايند آذربايجاني هاي مسلمان كه محروم ترين قشر اجتماعي بودند به تدريج به توان اقتصادي و اجتماعي چشم گيري دست يافتند.  ( ص60)
الكساندر بنينگسن نيز در مقايسه ي نخبگان آذربايجان با نخبگان كريمه تصريح مي كند كه بورژوازي صنعتي و ملاكين آذربايجاني به توسعه مملكت خود توجه بيشتري نشان مي دهند. (Bennigsen, 1964) اين طبقه ي روشنفكر نوين كه پيوند نزديكي با تمدن اروپاي غربي احساس مي كرد، مجراي انتقال ارزش هاي غربي به آذربايجان و موتور محركه ي تغييرات اجتماعي بود. (Swiietochowski, 1985)  (ص 61)
ميرزا فتحعلي آخوندزاده (1878 - 1812)
آثار ميرزا از منظر فرايند تشكيل خودآگاهي ملي اهميت بيشتري دارد.  وي در بين سال هاي 1855 – 1850 اولين آثار تئاتر به سبك غربيرا در آذربايجان به نگارش درآورد. او در پي اهدافي چون، ترويج آموزش، تشكيل زبان ادبي قابل فهم براي همه و سكولاريزم به عنوان راهي براي رفع مناقشات بي پايان ديني، اصلاح الفباي عربي تاكيد مي كرد. اگرچه گاه از زبان زبان فارسي استفاده مي كرد ولي سهم بزرگي در توسعه ادبي زبان مادريش داشت. (Yurtsever, 1950)
آخوندزاده روزنامه نگاري و تئاتر مدرن را وارد آذربايجان نمود و نقشي مشابه نقشي كه گاسپرالي در كريمه ايفا نمود در آذربايجان به عهده داشت. (ص 61)
وي با استفاده از زبان توركي در آثار خود مانع از عجين سازي آذربايجان با ايران گرديد. آثار وي زيربناي شكل گيري نسل دوم روشنفكراني بود كه در دهه ي 1870 پرورش يافتند. در اين فرايند كه با آخوندزاده شروع گرديد، تئاتر به ابزار اساسي پيام رساني شفاهي بين توده ها تبديل گرديد و در ميان نسل بعد از وي، پيام رساني مكتوب به شكل روزنامه رواج يافت.  (Swiietochowski, 1985) (ص 62)
حسن بي زردابي
در سال 1875 حسن بيگ زردآبي شروع به انتشار اولين روزنامه ي توركي به نام اكينجي (كشاورز) نمود. اين روزنامه كه طرفدار عثماني محسوب مي گرديد در سال 1877 منحل گرديد. در پي آن، روزنامه هاي "ضياء" (1881 - 1879)، " ضياي قفقازيه" و هفته نامه "كشكول" (1884  - 1891) منتشر گرديد. اگر به اين ليست روزنامه ي "ترجمان" را كه در سال 1883 از طرف گاسپرالي در باغچه سراي كريمه منتشر گرديد و در آذربايجان داراي خواننده ي بسيار بود نيز اضافه كنيم بايد قبول كنيم كه رروزنامه ها كاركرد مهمي در بيداري ملي در ميان جماعت ترك تبار روسيه ايفاء مي كردند.
پيش از توسعه ي مطبوعات ملي در آذربايجان به سختي مي توان از وجود ملت آذربايجان سخن راند. در سال 1884 روزنامه ي "كشكول" براي اولين بار به جاي اصطلاح "مسلمانان قفقاز" اصطلاح "ترك ها ي آذربايجان" را به كار برد. (ص 62)
علي بيگ حسين زاده (1864 - 1941)
اولين روشنفكري كه در موضوع ملت تورك، انديشه پردازي نمود. 
در سال 1904 با همكاري احمد بيگ آقا اوغلو و علي مردان بيگ توپچي باشي شروع به انتشار روزنامه ي "حيات" نمود كه در اندك مدتي به سخنگوي ملي گرايي در آذربايجان تبديل گرديد.  (Bennigsen, 1964)
در اولين شماره روزنامه "حيات" جامعه تورك آذربايجان را به عنوان بخش لاينفكي از ملت تورك و جامعه اي از مسلمانان كه خواهان زندگي در صلح و رفاه در داخل امپراطوري روسيه هستند، تعريف نمود.  (Hayat, no:1, 1905)
بر لزوم خودآگاهي ملت تورك به عظمت تاريخ، زبان و تمدن خويش و ضرورت پذيرش پيشرفت هاي اروپا در علم، هنر، ادبيات و آموزش در ميان ساير جوامع تورك تاكيد كرد.
اهداف اساسي بورژوازي تورك آذربايجان را اينگونه بيان مي كند: خودمختاري منطقه ي قفقاز، توسعه ي اقتصادي، حفظ زبان هاي محلي و ازادي عقيده ي ديني. (ص 64)
رقابت با ارامنه، نخبگان آذربايجاني را به تحكيم پيوندهاي خود با ديگر اقشار جامعه ترغيب نمود. از آنجا كه اين رقابت بيشتر در حوزه ي سياست و اقتصاد محسوس بود بورژوازي آذربايجاني ضرورت حمايت آگاهانه و مؤثر ديگر گروه هاي تورك تبار احساس مي كرد.
حسين زاده در مقالات خود در روزنامه " حيات" به تبليغات ارامنه عليه آذربايجاني ها جواب مي داد و در مقاله ي " مليت و انسانيت" براي  مفهوم سازي ملتي انسان دوست تلاش كرد.
تلاش حسين زاده تعريف جامعه آذربايجاني به عنوان جزء لاينفك ملت تورك بود.  (Bayramlı, 1997) او ضمن اشاره به تبار مشترك تاتارها، قرقيزها، تركمن ها، آذربايجاني ها، ازبك ها، اويغورها و باشقورت ها تاكيد نمود كه تلقي هريك از اينها به عنوان ملت هاي جدا از هم اشتباه است. او بر نقصان خودآگاهي ملي در ميان جماعت هاي تورك تاكيد مي كرد. (ص 65)
وي از "جمعيت اتحاد و ترقي" در اثنايي كه در استانبول زندگي مي كرد و ديگري نيز فضاي ليبرال ناشي از انقلاب 1905 روسيه تاثير پذيرفت. (ص 66)
در فضاي ناشي از اصلاحات 1905 انرژي روشنفكران آزاد گشت. در اين فرايند باكو به مركز روزنامه نگاري آذربايجان تبديل گرديد. مهم ترين روزنامه هاي دوره شكوفايي روشنگري روزنامه ي "حيات"، روزنامه ادبي "فيوضات" و روزنامه طنز "ملانصرالدين" بود. (ص 67)
جستار سنتز بين ارزش هاي سنتي و مدرن از طرف علي بيگ حسين زاده ارائه گرديد. او شعار "توركي سازي، اسلامي سازي، و نوسازي" را مطرح ساخت.  يعني نظام فكريمان تورك گرايي را راهنماي خود قرار داده مبتني بر احترام به اسلام خواهد بود. در عين حال از فرهنگ و تمدن معاصر اروپايي نيز بهره خواهد گرفت.  (ص 68)
به نظر حسين زاده كه در روزنامه "فيوضات" براي رهايي فرهنگ بومي از تاثيرات همانندسازي فرهنگ روسي تلاش مي كرد، آذربايجاني ها در فضاي پيچيده و بخراني ناشي از حاكميت جرياناتي همچونن نئوامپرياليسم، ملي گرايي و سوسياليسم قرار دارند. بين ترقا خواهي و ارتجاع جنگ دايمي جريان دارد. ائتلاف محتمل تنها با عثماني ها ممكن است كه در دوره تنظيمات در تلاش براي نوسازي بودند. Garayev, 1996: 7)  (ص 68)
جنگ با ارامنه در سال 1905
آذربايجاني ها در كنار رقابت اقتصادي اين بار نيز تحت اجبار منازعه ي فيزيكي با نيروهاي ارمني دست به سازماندهي براي دفاع مشروع از خود زدند.
سويوتاچوسكي: جنگ با ارامنه براي اولين بار آذربايجاني ها را در هدفي والاتر از منسوبيت هاي محلي و قشري متحد ساخت. گروه هاي آذربايجاني كه پيش از اين به صورت پراكنده مي جنگيدند در برابر تفوق نيروهاي داشناكسيون نيروهاي خود را متحد ساختهشروع به جلب روشنفكران نيز نمود.  (Swiieochowski, 1996: 215)
در پاييز 1905 آذربايجاني ها اولين سازمان مخفي ملي  - سياسي خود را به نام "دفاعي" تشكيل دادند. (ص 65)
احمد بيگ آقا اوغلو
يكي از رهبران سازمان سياسي ملي گرايي آذربايجان "دفاعي" بود و با بيدارسازي حس دفاع مشروع در ميان توده ها آنها را به مشاركت فعال در عرصه ي سياست ترغيب و تشويق مي كرد. وي مدافع نوسازي آموزش،‌تصويب الفباي لاتين و توسعه حقوق زنان بود.  (Akçura, 1928)  در سال 1906 با شعار "آزدي، مساوات و عدالت" شروع به انتشار روزنامه ي "ارشاد" نمود.
به نظر آقااوغلو دين بايد در راستاي واقعيت ها و الزامات زمانه بازسازي و اصلاح گردد. زندگي هميشه در حال تغيير است و جريان دارد تاريخ در راستاي اقدامات ملتها تكامل مي يابد. (ص67)
وي در جستجوي سنتزي بين ارزش هاي اسلامي و نظريات مدرن ملت و اثبات عدم تعارض هويت اسلامي با هويت توركي بود. (ص 68)
محمد امين رسول زاده
وي در اوان جواني به صفوف سوسيال دموكرات هاي شهر پيوست و در انتشار نشريات و روزنامه هاي مختلف مشاركت كرد. او در نشريات و روزنامه هاي همچون "همت" (غير قانوني 1905 - 1904)، "تكامل" (1906 - 1907)، "ارشاد" (1908 - 1905)، "دعوت – كوچ" (1906)، "فيوضات" (1907 - 1906) و "ترقي" (1909 - 1908) به نويسندگي پرداخت.
به نظر سويوتاچوفسكي در مقالات همت، اگرچه گاه عبارات تندي عليه بورژوازي و روشنفكران اروپاگرا صرف مي شد ولي اين نيز به علت ترك زبان و آداب بومي توسط آنها بود. تبليغات انها به ندرت انقلابي تر از برنامه هاي ديرين روشنفكران بود. از همه مهمتر، هواداري از گسترش آموزش به زبان مادري و بهبود وضع زنان بود و به مسايل انقلاب اجتماعي چندان توجهي نمي شد.  (ص 69)
در اولين شماره "تكامل" رسول زاده به تبيين اصطلاح ملت پرداخت. در حالي كه مشروطه طلبان از تساوي حقوق ملت ها دفاع مي كردند، سوسيال دموكرات ها بر حاكيت ملت ها تاكيد مي كردند. رسول زاده مدعي بود كه تعارضي بين پيشرفت ملت و سوسيال دموكراسي وجود ندارد. (swiietochowski, 1978:120)
وي در بسياري از مقالاتش مدافع " ملي گرايي مبتني بر اصل شهروندي" بوده و بر لزوم تربيت معلمان تاكيد مي كرد و خواهان ملي سازي مدارس ابتدايي بود.   (ص 70)
در مارس 1907 رسول زاده با ايران تبعيد شد. وي در آن دوره روشنفكري در سطح ملي در ايران مطرح مي شد. در سال 1909 روزنامه راديكالي به نام "ايران نو" را منتشر كرد. حكومت روسيه كه نمي خواست در مرزهاي جنوبي خود شاهد فعاليت هاي انقلابي پان اذربايجاني باشد، در مي 1912 از ايران خواست تا رسول زاده را رسما اخراج نمايد.
رسول زاده به استانبول رفت و به حلقه ي "تورك يوردو"  مهمترين گروه روشنفكري ترك گرا در عثماني در آمد. در سال 1913 به باكو بازگشت و به حزب مساوات پيوست. 
رسول زاده با پيروي از انديشه هاي جمال الدين افغاني به اظهار نشر در مورد مليت و زبان ملي پرداخت. به قول سويوتاچوسكي: " رسول زاده مساوات را از پان اسلاميسم مبهم به ترك گرايي رهنمون ساخت و در اين فرايند براي احساسات ملي گرايي در حال خيزش اين دوره بنيان هاي ايدئولوژيك فراهم ساخت. در مقاله اي كه در روزنامه "ديريليك" منتشر نمود به تبيين دو اصطلاح امت و ملت پرداخت. به نظر وي، امت مفهوم ديني ويژه اي دارد و نشاني از خودآگاهي دسته جمعي همه ي مؤمنين به اسلام مي باشد، در حالي كه ملت به مفهوم جامعه اي از افراد است كه داراي زبان، فرهنگ، تاريخ و دين مشترك مي باشند و دين در ميان آنها تنها يكي از عوامل مؤثر بر شكل گيري ملت و آخرين آنها مي باشد. "  (Swiietochowski, 1996:220)  (ص 71)
بدين ترتيب، در عرصه ي سياسي آذربايجان براي اولين بار تعريفي لاييك از اصطلاح ملت ارائه گرديد. اين رويكرد لاييك ايدئولوژي حزب مساوات را شكل داد.
رسول زاده به مباحث مربوط به زبان ملي، بين مدافعين پذيرش تركي عثماني و مدافعين لهجه ي آذربايجاني نيز پيوست. وي هر دو نظريه را رد نموده از زباني كه براي توده ها قابل فهم تر باشد دفاع نمود. به نظر او لهجه ها به اندازه ي زبان هاي ملي غني نيستند و تركي عثماني خاوي كلمات بيگانه ي بسياري است. (Şelale, No.21,37,1913)   (ص 72)
رسول زاده در سال 1915 روزنامه ي"آچيق سؤز" را منتشر نمود كه در ستون هاي خود به جاي اصطلاحات تاتار و مسلمان از اصطلاح تورك استفاده مي كرد. اين "روزنامه تورك" در اثناي جنگ جهاني اول شروع به دفاع از استقلال ملي نمود.
در مي 1917 بار ديگر "كنگره مسلمانان روسيه" در مسكو برگزار گرديد. در حالي كه نمايندگان تركستان، قرقيزستان، باشقيرستان و كريمه از اصول حاكيت و خودمختاري ارضي پيشنهادي مساوات حمايت ميكردند، تاتارهاي ولگا كه در مناطق مختلف به صورت پراكنده مي زيستند با تاكيد بر منافع خود از ايده ي خودمختاري فرهنگي دفاع مي كردند. سوسياليست هاي روسيه نيز به منظور جلوگيري از تحكيم موقعيت ملاكين و سرمايه داران محلي از ديدگاه تاتارهاي ولگا حمايت مي كردند.
رسول زاده به عنوان مدافع اصلي ايده ي خودمختاري ارضي مدعي بود كه دنيا به سوي جامعه ملل تكامل مي يابد و هويت مرجح براي مردم آذربايجان ابتدا هويت توركي و سپس اسلامي است.

فصل چهارم: ماهيت ملي گرايي آذربايجان

1.      ليبراليسم
نماينده ليبراليسم روسي در اوايل قرن بيستم عموما حزب "دموكرات مشروطه" بود. حزب مذكور به طور خلاصه به "كادت" موسوم بود. كادت اختصاري از دو حرف معادل هاي روسي مشروطه و دموكرات مي باشد. ليبرال ها در 1905 اولين كنگره كادت ها را تشكيل دادند. در اين كنگره برنامه 57 ماده اي را حاوي حقوق اساسي شهروندان به تصويب رساندند:
-          همه ي شهروندان روسيه فارغ از جنسيت، دين و مليت خود در برابر قانون يكسانند. همه ي امتيازات طبقاتي و مدني ملغي مي گردد.
-          قانون اساسي امپراطوري روسيه علاوه بر تساوي سياسي و مدني همه ي شهروندان، آزادي هاي سياسي همچون حق تعيين سرنوشت همه ي شهروندان امپراطوري، حق استفاده از زبان و لهجه ها در امور عمومي، حق تاسيس نهادها و انجمن هاي مختلف به منظور توسعه و حفظ فرهنگ، زبان و ادبيات بومي را بايد تضمين نمايد.
-          روسي، زبان مورد استفاده ي نهادهاي حكومت مركزي و ارتش خواهد بود. قواعد استفاده از زبان هاي محلي در مدارس و نهادهاي اجتماعي و حكومتي كه هزينه ي آنها از طرف دولت تامين مي شود از طريق قوانين كشوري و محلي و نهادهاي تابع اين قوانين بايد تنظيم گردد. براي همه ي شهروندان بايد امكان آموزش ابتدايي و حدالامكان آموزش عالي به زبان مادري فراهم گردد.
نخبگان آذربايجاني از بيانبه ي قانون اساسي با شور و شوق استقبال كردند و همكاري با ليبرال هاي روسيه را راهي براي رسيدن به اهداف خود تلقي مي كردند.
ليبرال هاي آذربايجان علاوه بر اينكه خود را براي انتخابات نهادهاي قانون گذاري آماده مي كردند، حزب مشروطه طلب مسلمان را كه داراي روابط نزديك با شعبه ي كادت در باكو بود، تاسيس كردند و خواهان سازماندهي مجدد منطقهي ماوراء قفقاز به شكل واحدهاي اداري متجانس از نظر قومي و داراي ارگان هاي قانون گذاري گرديد.
در مي 1906 انتخابات اولين دوما در ماوراء قفقاز به اتمام رسيد. شش نامزد مسلمان پيروز گشتند و به 19 نماينده ي ديگر از مناطق ديگر روسيه پيوستند. اكثريت نمايندگان مسلمان دوما يا عضو كادت و يا طرفدار آن بودند. همچنين، دموكرات هاي مشروطه طلب روس با وجود اينكه بزرگترين حزب حاضر در دوما بودند ولي براي به دست گرفتن آن نياز به كسب حمايت نمايندگان مسلمان داشتند. توپچي باشي رئيس و سازمانده اصلي گروه مسلمان بود. مسلمانان با كادت ها همكاري مي كردند، نارضايتي خود را از استعمار مناطق ماوراء قفقاز اعلام نموده خواهان تشكيل زمستووها و تحقق امتيازات گوناگوني بودند. (ص 92)
آن گاه كه كادت ها حمايت خود را از سياست هاي ترك ستيزانه ي تزار اعلان كردند ليبرال هاي آذربايجاني دست از حمايت آنها كشيدند. تاكيد بر دولت مركزگرا موجب تضعيف حمايت و طرفداري آذربايجاني از كادت ها گرديد.
 توپچي باشي و فتحعلي خان خويسكي نمايندگي ليبرال هاي آرذبايجان را بر عهده داشتند. اين رهبران به عنوان مدافعين نوسازي آذربايجان هميشه در فعاليت هاي سياسي بوده و در مواقعي كه نياز به سازش بود براي ايفاي اين وظيفه اماده بودند.  (ص 94)
علاوه بر گروه دموكراتيك مستقل،‌حزب مساوات نيز از جمله احزابي بود كه تا حدود زيادي تحت تاثير انديشه ي ليبراليسم قرار داشت. تاكيد رسول زاده بر شناسايي هويت ملي و حق خودگرداني آنها مهم ترين نمونه از اين رويكرد مي باشد. برنامه ي مصوب 26 اكتبر 1917 مساوات شامل پيشنهاد قانون اساسي ليبرالي بود كه آزادي هاي سياسي همچون آزادي بيان، مطيوعات، عقيده، تجمع، سازماندهي تشكيلات، برگزاري راهپيمايي و اعتصاب را تضمين مي كرد. دولت مستقل جديد كه در مي 1918 اعلان گرديد همه ي شهروندان را فارغ از تفاوت هاي قومي، ديني، طبقاتي، شغلي و جنسي داراي حقوق مدني و سياسي محسوب مي كرد و به همه ي ملت هاي ساكن در داخل مرزهاي خود وعده مي داد كه توسعه ي آزادانه ي آنها را مورد حمايت قرار خواهد داد.  (ص 95 - 94)
در طي استقلال 17 ماهه ي آذربايجان، با الهام از اصلاحات دموكراتيك ليبرال همچون حق راي، حقوق سياسي زنان، لاييك گرايي، آموزش ابتدايي اجباري و تطبيق شرايط كاري با استانداردهاي اروپايي، قوانيني به تصويب رسيد.

2.      سوسياليسم
ملي گرايي آذربايجاني در ارتباط نزديك با ايدئولوژي سوسياليستي آن دوره ظهور نمود. در حالي كه روس هاي شهري عمدتا از مديران محلي، برخي از صاحبان صنايع، تجار و اكثرا نيز از كارگران ماهر و پردرآمد تشكيل مي گرديد. ارامنه از جمله پيشگامان تجارت خرده فروشي بودند. آذربايجاني ها عموما كارگراني بودند كه با دستمزد بسيار پايين در شرايط بسيار سخت در تاسيسات نفتي مشغول به كار بودند. (95ص)
برخي از روشنفكران سوسيال دموكرات آذربايجان به فعاليت هاي انفرادي براي ترويج انديشه هاي انقلابي خود در ميان كارگران آذربايجان دست زذه بودند. روشنفكران مذكور در سال 1903 اولين محفل مباحثه را تشكيل دادند. برخي از رهبران اين گروه عضو حزب سوسيال- دموكرات كارگران روسيه بودند، برخي ديگر از جمله محمد امين رسول زاده، كاظم زاده و حاجينسكي به جز عضويت در همت داراي روابط سياسي خاصي نبودند.  (ص 96)
در دسامبر 1904 بلشويك ها به منظور سازماندهي يك اعتصاب عمومي توده اي با شندريكو متحد گرديدند. اين اعتصاب با حمايت اعضاي همت يك ماه ادامه يافت و كارگران موفق به انعقاد اولين قرارداد مكتوب كاري در تاريخ روسيه گرديدند. (ص 98)
سويوتاچوسكي در بيان ويژگي ها ي همت مي نويسد: " قبل از هر چيز دعوت انها در راستاي ترويج آموزش به عنوان قابل اعتمادترين راه پيشرفت و رفاه، آموزش به زبان مادري و بهبود وضعيت زنان بود. در اين برنامه به انقلاب سوسياليستي چندان اشاره اي نمي شد. " (ص 99)
از اين نظر سوسياليسم همت، حداقل تا ظهور حزب غير ماركسيستي مساوات، تركيبي از تمايلات سوسياليسم و ملي گرايي محسوب مي گردد.
به قول آلتستادت: " آنچه حقيقت دارد اينكه؛ ملي گرايي ناشي از تاكيد بر مشخصات ملي از نظر ماهيت ترك گرا و اسلام گرا بوده و مشخصه ي اصلي آن ماهيت اصلاح گرايي، مشروطه طلبي و گفتمان سوسياليستي بود. ايده هاي ماركسيست و ملي گرا در تداخل با هم بود. تساوي طلبي ماركسيستي و آموزه ي انقلابي در راستاي ملي گرايي به كار گرفته مي شد. قطب هاي سوسياليست و ملي گراي جنبش در عمل به معناي دقيق و متعارف آن تعريف نشده بودند. در اكثر موارد حوزه هاي آنها با هم متداخل بودند. " (Altstadt, 1986)  (ص 99)
همچنين، اين تنها سوسياليست هاي آذربايجاني نبودند كه در جنبش ملي گرايي آذربايجان مشاركت داشتند. سرمايه داران آذربايجاني نيز از آن حمايت مي كردند.
محمد هادي (1920 - 1879)
وي يكي از مهم ترين نمونه هاي تداخل افكار ملي گرايي و سوسياليسم شاعر و مفسر سياسي آذربايجان مي باشد. هادي به عنوان ماركسيستي مومن در مطبوعات همت گرا همچون "تكامل" و "يولداش" به كار نويسندگي مشغول بود و به عنوان يك ملي گرا با روزنامه هايي همچون "حيات" و "حيات نو" كه در محافل سوسياليستي روزنامه هايي بورژوايي محسوب مي شدند نيز مشاركت داشت. (ص 100)
عمر فائق نعمان زاده  (1937 - 1872)
وي در روزنامه هاي ترجمان، شرقي روس، دعوت – كوچ، و ملانصرالدين فعاليت نمود. نعمان زاده به منظور انتشار نشريه طنز "ملانصرالدين" در سال 1906 به جليل محمد قلي زاده (1932 - 1866) پيوست. مبارزه ي اصلي نعمان زاده بر عليه جهالت و استبداد بود. به نظر وي يگانه راه موفقيت در اين مبارزه تلاش خود انسان ها تحت رهبري مدارس جديدگرا بود.  (ص101)
سازمان هاي سوسيال دموكرات، فنون عمليات و بسيج توده اي را به ملي گرايان آموختند. اقدام سوسياليست ها به برگزاري ميتينگ هاي توده اي، راهپيمايي ها و اعتصابات به روشنفكران آذربايجاني، امكان برقراري روابط با توده ها، بيان مطالبات و حمايت مردمي را مي داد. سوسياليسم در ميان ايدئولوژي هاي مطرح ان دوره، به علت تاكيد بر تساوي و برادري بين ملت هاي عقب مانده و فقير بي اندازه جاذب بود.
سوسياليست هاي روسيه براي ساقط كردن نظام تزاري و سپس سرمايه داري نيازمند جلب حمايت اقوام زير سلطه ي روسيه بودند. برخي ار ملي گرايان آذربايجان نيز اين را فرصتي براي چانه زني سياسي با روس ها مي ديدند. (ص 102 - 104)
در اوايل قرن بيستم، سوسياليسم و ملي گرايي در جهان داراي نفوذ يكساني بودند.  ايده ي سازگاري ملي گرايي و سوسياليسم از طرف دو نفر از نظريه پردازان سوسياليست اتريش به نام كارل رنر و اوتو بائر ارئه شده بود. بر اساس اين ايده ملت ها گاه مي توانند به عنوان بازيگران تاريخ جاي طبقات را بگيرند.
رنر: " موضوع مورد تاكيد سوسيال دموكراسي دولت ها ي موجود نيست، ملت هاست. موجوديت ملت ها را نه انكار مي كند و نه از آن غافل است... ملت ها را به عنوان يك گروه انساني، يعني واحدهاي اصلي نظم نوين جهاني قبول مي كند. سوسيال دموكراسي مخالف ملت ها نيست، آنها را كانون ساخت جهاني مي داند."  (Rener, 1918)   (ص 104)
در خصوص تطبيق سوسياليسم مدنظر بتئر و رنر با شرايط آذربايجان از نقطه نظر ملي گرايي اقليت هاي امپراطوري هاي چند مليتي اجماع نظر وجود دارد. آلتستادت اشاره مي كند:
" اين روح اصلاح گري و در عين حال تلاش ماركسيست هاي اتريشي براي پيشنهاد راه حلي براي حل مشكلات ملي در امپراطوري هاي خود، نخبگان آذربايجاني و ترك را بر آن داشت تا قانون اساسي، ازادي و حق راي مشابه با روس ها را طلب نمايند. در كنار ان همانند لهستاني ها، اكرايني ها و يهوديان خواهان حكومت غيرمتمركز و خودمختاري فرهنگي گرديدند. گفتمان ديگري كه از ماركسيسيم به عاريت گرفته شده بود دفاع از توده هاي تحت استعمار مي باشد. نخبگان ماركسيست آذربايجان به هيچ وجه راه خود را از نخبگان ملي گرا جدا نكردند و اسلام را رد ننمودند. "  (Altestadt, 1986:281)   (ص 105)
درخصوص روابط بين ملي گرايي آذربايجان و بلشويك ها پديده ي ديگري در قطب بلشويك ها شكل گرفت. لنين با رد فرمول رنر – بائر و فدراليسم، نظريه ي پيچيده اي را مطرح ساخت: حق تعيين سرنوشت ملت ها.
كونر مدعي است: " استراتژي لنين براي استفاده از ملي گرايي در تحقق منافع انترناسيوناليسم به سه اصل مي تواند تقليل يابد:
1-      در دوره ي قبل از حاكميت به همه گروه ها مي بايد حق تعيين سرنوشت وعده داده شود و اعطاي حقوق مساوي به گروه هايي كه موافق باقي ماندن در چارچوب دولت مي باشند، قبول گردد.
2-      در پي كسب حاكميت، ضمن تاكيد بر تز حق جدايي ملت ها بايد به اين حق پايان داده شود و با اعطاي خودگرداني منطقه اي به گروه هاي ملي فرايند طولاني همانندسازي را بايد شروع نمود.
3-      نهايتا تبديل حزب به حزبي مركزگرا و عاري از تمايلات ملي گرايانه."    (Connor, 1984)   (ص 105)
مساوات به همراه ديگر نيروهاي سياسي و از جمله همت حاكميت را در طي ملت – دولت دو ساله آذربايجان در دست داشتند. اشغال آذربايجان از طرف ارتش سرخ، پاياني براي استقلال ارذبايجان و ائتلاف نافرجام ملي گرايان و سوسياليست ها بود.  (ص 107)

3 – لاييك گرايي
در اين مورد بايد دو محور را مد نظر قرار داد. اولين محور، روابط آذربايجان با امپراطوري روسيه مي باشد كه خود نيز فرايند نوسازي و لاييك سازي مشابهي را پشت سر گذاشته است. دومين محور؛ تحول حوزه ها ي عمومي و خصوصي آذربايجان در نتيجه ي اعمال بازيگران محلي است. (ص 107)
در اواسط قرن نوزدهم روسيه به سياست ادغام شهروندان غير روس خود در امپراطوري روي آورد. سيستم اموزش دو زبانه ايليمينسكي در اين چارچوب مورد تصويب قرار گرفت.  (109)
كسب فرهنگ اروپايي و پيشرفت فرهنگي با كمك دولت روس مهم ترين موضوع مورد علاقه ي روشنفكران محلي اذربايجان بود. آنان از ضعف فرهنگ سنتي اسلامي در برابر تمدن غربي انتقاد مي كردند.
به نظر گاسپرالي سلاح آموزش هم در خدمت احياي ملي بود و هم به اسارت جامعه ي مسلمان از آموزه ي سنتي طبقه ي نخبگان ديني كه مانع از توسعه جامعه مي شد، پايان مي داد. پروژه ي فرهنگ و تمدن گاسپرالي، بر نقش خانواده و زنان هم به عنوان مادر و هم به عنوان همسر اهميت ويژه اي معطوف مي داشت. زنان تحصيل كرده از آزادي زنان مسلمان دفاع كرده در تلاش براي انجام وظيفه ي خود در اين خصوص بودند. گاسپرالي از قداري و عوام فريبي روحانيون مسلمان به شدت انتقاد مي كرد. به نظر او نظام آموزشي روشنگر مبتني بر اصول جديد بنياني براي رهايي زنان از حاكميت مردان مي توانست باشد.  (Kuttner, 1996: 391)
نعمان زاده تراژدي زنان جامعه سنتي و اجحافي را كه بر انان روا داشته مي شد، مي ديد. به نظر او زنان بايد در جنبش نوسازي جامعه مشاركت كنند. به نظر از تا زماني كه زنان تحت ستم هستند نمي توان از تمدن سخن راند. جنبش آزادسازي زنان ماهيتا جنبشي عليه ارتجاع و عقب ماندگي است. (Kurbanov, 1992:6)  (ص 110)
نعمان زاده به شدت از روحانيون مسلمان به عنوان دومين منبع ستم در شرق انتقاد مي كرد. روزنامه ي ملانصرالدين روحانيوني را كه با رژيم تزاري سازش كرده بودند مسئول همه ي نتايج منفي محافظه كاري و تندروي مي ديد و از اين نظر آنان را متهم مي كرد. (ص 110)
در كاريكاتوري به نام "شرم و زن" در روزنامه ملانصرالدين زن و مردي در حالي كه زن كودك و مهد ان را حمل مي كند، مرد سوار بر اسب است و گيتار مي زند، تصوير شده است. (MollaNesreddin, 1906) علي اكبر صابر در اشعار خود از بي سوادي و اعتبار اجتماعي پايين زنان انتقاد مي كرد و روحانيون را به باد انتقاد و تمسخر مي گرفت.  (MollaNesreddin, 1906) مبارزه ي ملانصرالدين با جهالت و ارتجاع ديني گاه فراتر از مخالفت با نفوذ طبقه روحاني بود. اگرچه برخي از نويسندگان اين روزنامه در ظاهر از اصلاح طلبي جديدگرا حمايت مي كردند، ولي داراي مواضع آتئيست بودند.  (ص 111)
هويت ديني تا حدودي به كار بيان تفاوت ها و تمايزات ويژه ي جماعت مي آمد. از طرف ديگر سمبلي از مقاومت در برابر حكومت استبدادي محسوب مي شد.
با اين همه ستون نشريات مهم مملو از مباحث بي پايان در مورد زبان بود. جستار زبان ملي خود را به شكل جستار يك هويت ملي نشان مي داد.
طرح ملي گرايي لاييك در تاريخ سياسي آذربايجان با نوسازي برنامه منصوب 1912 "مساوات" شروع گرديد. در اين دوره رسول زاده با تميز واضح اصطلاحات ملت و امت براي تعريف و تبيين آنها تلاش كرد.  (ص 112)

4-     ملي گرايي ارمني
ارامنه بعد از آذربايجاني ها و روس ها سومين گروه قومي قفقاز از نقطه نظر كثرت بودند. در سال 1892 شمار ارامنه امپراطوري روسيه 1240000 نفر بود. نسبت جمعيت روستايي در ميان ارامنه بالا بود. با اين حال ارامنه در تفليس توليد پنبه و صنايع چرم سازي و توتون سازي را تحت كنترل داشتند و در باكو در صنعت نفت داراي نفوذ فوق العاده اي بودند. ارامنه كه با زبان، الفبا و كليساي خاص خود جامعه منحصر به فردي را تشكيل مي دادند از نظر اقتصادي نيز پيشرفت كرده داراي امتيازات ويژه اي در قفقاز بودند.  (ص 114- 113)
احزاب "هينچاك" و "داشناكسيون" به عنوان دو سازمان عمده ي انقلابي ارمني، در كنترل روشنفكراني بود كه تحت حمايت قدرت ترغيب كننده ي طبقه ي راهبان ارمني عمل مي كردند. در فعاليت هاي دو سازمان مذكور تركيبي از افكار ملي، ديني و سوسياليستي ملاحظه مي گردد. از سال 1905 داشناك ها با تاسي ده سنديكا و متشكل از دو هزار نفر عضو شروع به گسترش نفوذ خود در جنبش كارگري باكو كردند. (ص 115)
ارامنه تحصيل كرده و اماده براي استفاده از توسعه اقتصادي منطقه بودند. ملانصرالدين بارها به اين تفاوت پرداخته بود. مضاف بر تفاوت هاي فرهنگي و ديني تعارض منافع شخصي بين بورژوازي ارمني و آذربايجاني و پرولتارياي هر دو ملت وجود داشت.
با انحلال مدارس ارمني و مصادره ي كليساي ارمني شبه نظاميان داشناكسيون بر عليه حكومت روسيه و مردم آذربايجان موضع تهاجمي اتخاذ كردند. در درگيري هاي خشونت باري كه در 6 فوريه 1905 به علت قتل يك مسلمان به دست اعضاي داشناك آغاز شد حدود 128 روستاي ارمني و 158 روستاي تاتار تاراج و نابود شدند. براورد تلفات از 3100 تا 10000 نفر نوسان دارد.
اين مناقشه ي خشونت بار تاثير بسياري در شكل گيري هويت ملي آذربايجان داشت. آذربايجاني ها خود را مجبور ديدند كه به صورت سازمان يافته با تهديد ارامنه مقابله كنند. در پي بروز خشونت بين دو گروه يك سازمان مخفي اذربايجاني به نام "دفاعي" در گنجه تشكيل گرديد. آذربايجاني هاي گنجه معتقد بودند كه ارامنه بدون حكايت روس ها نمي توانند به چنين اقدامات بي پروايي دست بزنند.
آنتوني اسميت معتقد است كه جنگ عامل قدرتمندي در شكل دهي به ابعاد مشخصي از جماعت قومي و ملت مي باشد.  (Smith, 1981:375)   (ص 117 - 116)
در همه ي روستاها دسته هاي دهقانان به نبرد چريكي پرداختند و از ميان همين رزمندگان قهرمانان افسانه اي همچون يوسف و دلي علي برخاستند. ظهور اين قهرمانان در مناقشه ي ارامنه و آذربايجاني ها منبع مهمي براي خودآگاهي دسته جمعي در آينده بود. (ص 118)

فصل پنجم: ارزيابي انتقادي
كليه نظريه پردازان ملي گرايي قبول دارند كه ساخت طبقاتي جامعه بايد براي حمايت از ملي گرايي مساعد باشد. بر اساس اين ديدگاه ملت يا ملي گرايي به موازات و يا در نتيجه فرايندهايي همچون نوسازي، توسعه صنعتي، توسعه شهرنشيني و لاييك سازي ظهور نموده است. بورژوازي ملي روشنفكران ملي را تامين مالي مي كند، آنها را مورد حمايت قرار داده و با اقدام سازمان دهي شده ي آنها ملت شكل مي گيرد.
بورژوازي ترك باكو نيز همچون بورژوازي تاتار كريمه و قازان كه جنبش جديدگرايي را مورد حمايت قرار دادند، از ملي گرايي آذربايجاني حمايت مي كرد.
آلتستادت معتقد است: يكي از مهم ترين ابزارهايي كه نخبگان آذربايجاني باكو براي نفوذ در جامعه ي آذربايجان از آن استفاده مي كردند، آموزش بود. آموزش راهي براي پرورش پرسنل مسلمان و تلقين خودآگاهي ملي بود. (ص 129)
در نظريه بنديكت اندرسون  (Bendict Anderson) نيز تحولات فرهنگي ناشي از گسترش چاپ و نشر تجاري پيش شرط ملي گرايي محسوب مي گردد و در تبيين كشورهاي جهان سوم به كار مي رود.
در اين ارتباط روزنامه ها و نشرياتي همچون ترجمان ، حيات، ارشاد، آچيق سؤز، ملانصرالدين و ... از اهميت ويژه اي برخوردارند. انتشار اين روزنامه ها و رواج آنها در ميان اقشار مختلف مردم توجه همه را به تاريخ، زبان و تمدن ترك جلب مي كرد.
اندرسون به عنوان عنصر مؤثر در خيزش ملي گرايي، هويت ديني را نيز مورد بررسي قرار مي دهد. در آذربايجان نهادهايي همچون "كنگره ي مسلمانان شهر باكو" و "شوراي ملي مسلمانان" اولين گروه هايي بودند كه از ملي گرايان حمايت كردند.  (ص 130)
ميروسلاو هروش (Miroslav Hroch) بيداري ملي را در فرايند ملت سازي در سه مرحله تبيين مي كند.
مرحله اول؛ مرحله توسعه پژوهش هاي علمي در مورد فرهنگ ملي توسط روشنفكران است. آثار گاسپرالي و حسين زاده نمونه اي از پژوهش هاي روشنفكران پيشگام در بيداري خودآگاهي ملي مي باشد. مرحله ي دوم؛ فعاليت هايي را شامل مي شود كه به شكل بيداري خودآگاهي ملي از طريق تبليغات وطن پرستانه حمايت بخش بزرگي از جماعت قومي را براي يك پروژه ي ملي جلب مي كند. در نمونه ي آذربايجان، سازمان هايي همچون دفاعي، همت و مساوات نهادهايي هستند كه براي گسترش ملي گرايي در ميان توده ها تلاش مي كنند.  مرحله سوم؛ مرحله ي نهادينه شدن جنبش توده اي مي داند كه هويت ملي ر ميان اقشار مختلف جامعه در سطح وسيعي مورد قبول قرار مي گيرد. از اين نظر مساوات در سال 1917 عمده ترين نيروي سياسي بود و سال هاي 1917 تا 1920 نمونه اي از مرحله سوم هروش مي باشد. (ص 132 - 131)
اسميت ملت را جامعه اي فرهنگي و تاريخي با اراضي مشترك، اقتصاد، سيستم آموزشي توده اي و حقوق مشترك مي داند و بر اين باور است كه ريشه هاي آن حتي تا جوامع قومي پيش از مدرن بر مي گردد. وي نيز همانند بسياري از نظريه پردازان بر نقش روشنفكران در فرايند ملي سازي تاكيد مي كند. به نظر او به خصوص در كشورهاي شرقي، ملت پديده اي ابداع شده در ذهن ملي گرايان و پيروان آنهاست. اسميت معتقد است اين فعاليت ها بخشي از فرايند جهاني ملت سازي است.  (ص 133)
با توجه به رويكرد اسميت،جنبش جديدگرايي و بيداري ملي آذربايجاني بخشي از پروژه ي تمدني جامع تري تلقي مي گردد. سخنراني رسول زاده در "كنگره ي مسلمانان روسيه" در ماه مي 1917 انعكاسي از ذهنيت مدرن تلقي مي شود: "سوالي كه بايد مطرح شود اين است كه ملت چيست؟ مشخصه ي بارز يك ملت مبتني بودن آن بر پيوندهاي زباني، تاريخي و سنتي است. همان گونه كه ملت مسيحي وجود ندارد، ملت مسلمان نيز وجود ندارد. در اين خانه ي اسلامي ترك ها، ايرانيان و اعراب بايد در بخش هاي جدا از هم زندگي كنند. "  (Sowietovhowski, 1985:92) (ص 134)
آلتستادت معتقد است كه آذربايجاني ها در ابتدا از طريق درخواست حقوق و آزادي هاي سياسي برابر با روس ها به دنبال راه حلي در درون امپراطوري روسيه بودند. ملي گرايي آذربايجان در اوايل قرن بيستم بر اصل خودمختاري و خودگرداني به اصرار تاكيد كرد.  (ص 135)
رسول زاده بيانيه استقلال آذربايجان را قدم اساسي در راه گذر از ملي گرايي به ملت تلقي مي كرد. به نظر وي جمهوري دموكراتيك اذربايجان بر سه اصل مبتني است: حاكميت ملي، آزادي و مساوات. اين سه اصل انعكاسي از ميراث دموكراسي غربي در انديشه ي رسول زاده است. (ص 139)
عدم موفقيت جمهوري دموكراتيك آذربايجان را نمي توان ناشي از تفوق عوامل اجتماعي بر عوامل ملي دانست. ادغام آذربايجان در اتحاد جماهير شوروي به علت اقدام پرولتاريا نبود. ائتلاف اجتماعي كه از ملت – دولت آذربايجان حمايت مي كرد شامل اقشار مختلف جامعه  (بورژوازي ليبرال آذربايجان، طبقه ي كارگر، روستاييان و حتي ملاكين) شده بود. رقابت و مناقشه ي آذري – ارمني بورژوازي و طبقه ي كارگر آذربايجان را به اقدام مشترك وادار كرد. ثانيا، ملي گرايي آذربايجان واكنشي عليه استعمارگران روسيه بود. همان گونه كه بريولي اشاره ميكند، ملي گرايي ضد استعماري مي تواند حمايت هاي توده ها و طبقات را جلب كند.  (ص 141 - 140)

نتيجه گيري
قرن نوزدهم شاهد تجربه ي امپراطوري هاي چند مليتي از جمله روسيه بوده است. مسلمانان روسيه تغييرات اجتماعي و فرهنگي مهمي را پشت سر گذاشتند. اقوام ترك روسيه، در برابر فشارها براي آسميله شدن در فرهنگ و جامعه ي روسي و تطبيق خود با الزامات جهان غرب جنبش هاي اصلاح طلب خود را سازماندهي نمودند.
جنبش جديدگرايي پروژه ي تمدني و فرهنگي روشنفكران محلي بود كه به تدريج رهبري جامعه خود را در راه تبديل شدن به ملت به عهده گرفتند.
فرايند ملت سازي در آذربايجان داراي برخي تشابهات با ملي گرايي هاي مبتني بر هويت قومي رايج در اروپاي شرقي و مركزي است. ملي گرايي در اين جوامع قبل از تشكيل ملت – دولت ظهور نمود. در آغاز هويت اسلامي به عنوان امت، تكيه گاه اساسي جنبش هويت جويي آذربايجاني ها بود. جديدگرايي آذربايجان مبتني بر تورك گرايي بوده و حزب مساوات سخن گوي ملي گرايي آذربايجان بود.
تجربه ي ملت – دولت در آذربايجان، نمونه ي منحصر به فردي از ملت سازي در يك كشور تحت استعمار است و با خصوصيات ويژه اي كه از آن سخن رانديم، منبع الهام مهمي براي نسل هاي بعدي است.  (ص 149 - 146)
منبع اصلي
چاغلا، چنگيز (1388)؛ سياست و ملي گرايي در آذربايجان؛ ترجمه: جليل يعقوب زاده فرد، انتشارات نداي شمس، تبريز.


منابع داخل متن

-       Akçura, Yusuf, Türk Yılı, İstanbul, 1928.
-       Altstadt, Audreyü L. The Azerbaijani Turks Response To Russşan Conques, Studies İn Comprative Communism, Vol.19, No. 3 – 4, Atumn – Winter 1986, Ss. 197- 186.
-       Bayramlı, Ophelia, Türkçülük Ve Hayat Gazetesi, Bakü, 1997.
-       Benningsen, Alexander.Et Lemercier – Quelqution Armennienne Du Traite De Sanstefano Au Congres De Berlin , 1978.
-       Conner, Walker, The National Questions İn Marxist – Leninist Theory And Strategy, Princetton University Press, New Jersey, 1984.
-       Fischer Alan W. The Crimean Tatars, Hoover İnstitution Press, Stanford, 1978.
-       James Paul, Nation – Formation: Toward A Theory Of Abstract Community, Sage Publication, California, 1996.
-       Kreindler, İsabelle T. Educational Policies Toward The Easterns Nationalities İn Tsarist Russia, 1969.
-       Lazerrini, Edward J. Gadidism Et The Turn Of The Twentieh Century: A View Form Within, C M Rs, Vol.XVİ, No.2, Avril – Juin 1975.
-       Kuttnte, Thomas, Russian Jadidism And The İslamic World, İsmail Gasprinski İn Cairo – 1908 Cahier Du Monde Russe Er Sovietique, Vol. 3, No. 1 – 2, Janvier – Juin 1996: 383 – 424.
-       Rorlich, Azade – Ayşe, The Volga Tatars, A Profile Stanford, 1986.
-       Smith, Anthony D. War And Ethnicity: The Role Of Warfare İn The Formation, Self İmages And Cohesion Of Ethnic Communities, Ethnic And Racial Studies, Vol. 4, No. 4, October 1981, Ss 375 - 397
-       Smith, Anthony D.  The Ethnic Origins Of Nation Basil Blachwell, Oxford, 1986.
-       Swiietochowski, Tadus. The Himmet Party, Socialism And The National Question İn Russian Azerbaijan, 1904 – 1920, Cahier Du Monde Russe Er Sovietique, Vol. 3, No. 1 – 2, Janvier – Juin 1978, Ss 119 – 142.
-       Swiietochowski, Tadus. Russian Azerbaijan 1905 – 1920, The Shaping Of National İdentity İn An Muslim Community, Cambridge Unevrsity Press, Cambridge, 1985.
-       Swiietochowski, Tadus. Russia And Azerbaijan, A Bordeland İn Tranition, Columbia University Press, New York, 1995.
-       Yurtsever, Ahmet Vahab. Mirza Fetheli Ahundzade’nin Hayatı Ve Eserleri, Ankara, 1950.
-       Zenkovsky Serge A. Pan – Turkism And İslam İn Russia, Harward University Press, Cambridge, Massachusetts, 1960.

اؤزگور دوشونجه اوجاغي (كانون انديشه آزاد)