۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

هويت ايراني، حقيقت يا مغلطه - مهدي باغبان پور


تک توران : اگر منظور از هویت ایرانی مردمانی ست که در مرز سیاسی مشترکی زندگی می  کنند و در اتحادی جهت بهره مندی از امکانات برابر ویا مقابله با دشمنانی مشترک قرار  دارند جایی برای بحث باقی نمی ماند. اما آنچه از توصیفات و صفات منسوب بر می آید و یا حداقل در تصور ناخودآگاه سطح عامی جامعه وجود دارد مفهوم دیگری را بر عبارت فوق  سوار کرده که آن را در ابعاد فرهنگی ، ادبیات ، سنت و ... گسترده ویکتایی را در پس آن  به دوش می کشد. لذا برآمده ایم تا پس از بررسی این مفهوم  مشخص کنیم که تا چه  حدی مجوز داریم هویتمان را از مفهوم کنونی هویت ایرانی اقتباس کنیم.امید است با  مطالعه مطالب زیر، در کنار شناخت عنوان مقاله ، توجه لازم را در خصوص مفهوم عبارات  مشابه که در وسعت زیادی مورد استفاده قرار می گیرند منظور داریم.

هویت چیست؟

"    احمد اشرف" در تحلیل و تعریف هویت می نویسد: «هویت به معنی هستی و وجود  است؛ چیزی که وسیله شناسایی فرد باشد؛ یعنی مجموعه خصایل فردی و خصوصیات  رفتاری که از روی آن فرد به عنوان یک گروه اجتماعی شناخته شود و از دیگران متمایز  گردد. هویت ملی و قومی از انواع هویت جمعی است و به معنای احساس همبستگی  بزرگ ملی و قومی، آگاهی از آن، احساس وفاداری به آن و فداکاری در راه آن است.

هویت ملی و قومی مانند هویت فردی جمعی در کشاکش تصور ما از دیگران شکل می  گیرد، بنابراین خودآگاهی از "هستی ما" با آگاهی از "هستی دیگران" همراه است. "ما"  و " بیگانگان" دو روی یک سکه اند و یکی بدون دیگری بی معنا است. « هویت به دو قسمت کلی فردی و جمعی قابل تقسیم است:

هویت فردی آنگونه که استنباط می شود موجودیت روانی ، درونی و روحانی فرد است.  ویژگیها و خصوصیاتی ست که از فردی بروز می کند و در حضور فردی دیگر قابل تفکیک و  شناخت است. ویژگیهای هر فرد من جمله هنجارها ، ناهنجاری ها و استعدادهای بالقوه،  با توجه به شرایط محیطی نمایان شده و به صورت بالفعل در می آیند.

هر فردی با توجه به کیفیات درونی خود، سطحی از آگاهی را دریافته و بر محیط اطراف  تاثیر می گذارد. همچنین محیط که بازتابی از انسانهای دیگر را نیز شامل می شود  تاثیراتی را بر خصوصیات و سطح آگاهی فرد فرد جامعه گذارده و همواره ارتباطی دوجانبه  برقرار می باشد.

در این مقاله هویت جمعی را مترادف با هویت ملی در نظر می گیریم تا هویت ایرانی در  آن گنجانده شود.

فلاسفه معتقدند هویت انسان را دو چیز می سازد: 1- ارتباط فرد با دیگران  2- رابطه  انسان با خویش.

 هویت به عنوان ماهیتی، برونداد خود را در هویت فردی و درونداد خود را (جوهره) در  هویت جمعی (ملی) می یابد. هویت ملی مجموعه ای است از ویژگیهای فرهنگی،  هنری، زبانی، سنت ؛ که هر شاخصه در ارتباط ناگسستنی و تودرتو با کل قرار دارد و در  پروسه ای تاریخی از گذشته های دور همواره این ارتباط خانوادگی را حفظ می کند.

مشخص است که هویت برای بروز، در حامل خود یعنی انسان محوریت می یابد. توجه کنیم که هر خودی زمانی معنا و مفهوم دارد که با وجود خودهای دیگر تعیٌن یابد و  هر خود دیگری نیز وجود و تعیٌن اش را از خودهای دیگر وام دار است. آنگونه که پیشتر عنوان شد ارتباطی ناگسستنی و هماهنگ بین اجزاء یک هویت ملی  وجود داشته و ما بروز این هماهنگی را با وجود انسان ها آگاه می شویم. لذا لازمه ی آن  وجود انسانهایی ست که در کیفیتی مشترک باشند که هماهنگی یاد شده در هویت  ملٌی از هم نگسلد.



جغرافیای ایران:

   ایران به طور کلی دارای سه گونه آب و هوایی ست که عبارتند از: بیابانی و نیمه  بیابانی ، معتدل کوهستانی ، آب و هوای معتدل مازندرانی.   آب و هوای بیابانی و نیمه بیابانی شامل منطقه وسیعی از شرق،مرکز و جنوب ایران ، آب  و هوای معتدل کوهستانی مربوط به شمال غربی و بخشهای رشته کوه زاگرس، و آب  و هوای معتدل مازندرانی مربوط به دامنه های شمالی رشته کوه البرز می باشد.

ساکنین مناطق مختلف برای زندگی و ادامه حیات نیاز به هماهنگی با طبیعت و رعایت  استانداردهایی در تهیه مسکن، خوراک و ... بوده اند. انسان در همزیستی خود با  طبیعت،  سنت های خود را شکل می دهد، شاعران الهامات خود را از آن می گیرند و  ادبیات گسترش می یابد. اصوات جاری و ساری در هر طبیعتی مشوقی برای مردمان در  ساخت آلات موسیقی و هماهنگی بیشتر با محیط زندگی آنها می شود. بزرگان و  مشاهیر در آن موجودیت می یابند و افسانه ها و داستانهای هر منطقه سینه به سینه  مدون می شود.





توضیحی برای مرزهای سیاسی:

    مرزهای سیاسی جهان در گذر تاریخ دستخوش تغییرات عدیده ای شده اند که ریشه  در ضعف و قدرت دولت های مرکزی و حکومت های محلی داشته است. در بررسی نقشه های تاریخی ملاحظه می کنیم که این تغییرات در کشورهای غرب،  شرق و منطقه از چنان وسعتی برخوردار است که می توان، کلیه نقاط جهان را شامل آن  دانست . آثار تمدنهای باقی مانده در درون مرزهای سیاسی کنونی کشورها، از تاریخ  کشورهای همسایه و گاهاً از تمدن هایی دورتر گواه این مطلب است. مرزهای سیاسی  کنونی ایران نیز به عنوان نتیجه ای از این تغییرات ، مستثنی نبوده و جغرافیای کنونی  خود را از آن ارث می برد.

  آنچه که مشخص است، مرزهای سیاسی سلسله های حاکم بر منطقه ما  دائماً در حال تغییر بوده و گاهاً تفاوت تا حدی ست که تشابهات قابل چشم پوشی  هستند. لذا در صورتی که مرز سیاسی و هویت تناسب معنایی داشته باشند و هویت  مردمان هر منطقه به مرز سیاسی بستگی داشته باشد و دائماً تغییر کند،پس هویت آن  جامعه را قدمتی بیش از سلسله ی حاکم نمی توان قائل بود. همچنین باید این را در نظر  گرفت که بسیاری از سلسله های منطقه از نظر ایدئولوژیکی هم تفاوت های بسیار  داشته اند.





زبان و هویت:

   شناخت: یعنی بررسی آنچه فرد به عنوان فاعل شناسا آن را جزخود دریابد و در پی دریافت کیفیاتی از آن چیز که منطبق با کیفیات (مفاهیم) ذهنی خویش است باشد که به این طریق آن را بشناسد و یا وجدان کند.

  تشخیص: آنگاه که فاعل شناسا در مرحله شناخت و در جایگاه قیاس قرار گیرد و دو مفهوم بیرونی و یا یک مفهوم بیرونی و یک مفهوم درونی را با هم ویا در مقابل هم بسنجد به مرحله تشخیص وارد شده است.

   هر چیز (از دید فاعل شناسا) یا فرد ، پس از نفی محیط خارج ، طبیعت ویا کل از وجود خود آگاه می شود و آن به این معناست که آگاهی از خود یعنی ، فرد یا چیز به استقلال موجودیتش از محیط دامن زده و به عنوان فاعل شناسا (در فرد) و چیزی جز چیز دیگر   (در چیز) شکل می گیرد. فرد با این سخن که « من تو نیستم» شروع به احساس و در پی آن بر پایه قیاس شروع به تشخیص می کند.

  فرد در مرحله شناخت شروع به مفهوم سازی از محیط اطراف و طبیعت کرده و هر چه ارتباطش با آن گسترده تر و عمق نگرش و اختش بیشتر باشد دایره مفاهیم او گسترش می یابد. در طول شناخت و تشخیص فرد درمی یابد که جزیی از طبیعت است و نیاز مبرمی به برقراری ارتباط با آن دارد. « کل شدن» ، کلی شدن ، آن شدن ، فردیت خویش را در کل یافتن ، با طبیعت یکی شدن، نتیجه آن است که در پرسه شناخت چه به صورت خودآگاه و چه به صورت ناخودآگاه جریان می یابد.

  اصوات موجود در طبیعت ،در حقیقت ،تبدیل به بیان و زبان مفاهیم دریافت شده از آن در پی شناخت شده و وسیله ایجاد ارتباط با فردیتهای دیگر در جهت کل شدگی می شود. تفاوت اصوات در محیط پیرامون و در پی آن تفاوت در زبان قویا ناشی از تفاوت در جغرافیای هر منطقه و در واقع مفهوم سازی در ذهن از کلام و الهامات طبیعت است که مردمان آن جغرافیا با آن اخت گرفته و با ابزاری آشنا و مشترک به ارتباط وارد می شوند.

  در ادامه به قسمتی از مقاله « ویژگی های زبان ترکی» اثر دکتر جواد هیأت اشاره    می کنیم تا با مفاهیم دریافتی از زبان طبیعت و گستردگی درک طبیعی مردمان جغرافیای آذربایجان بیشتر آشنا شویم:

«« در رساله نوایی در حدود 1700 کلمه تورکی آذربایجانی درج شده که در فارسی کلمه مستقلی برای آنها بکار نمی رود. ضمنا” بعنوان نمونه در حدود 350 کلمه تورکی نقل شده که عینا” در فارسی بکار میرود مانند:آقا،خانم،سراغ،اوغور،قاب،قاشق،قابلمه،دولمه،بیرق،سنجاق و امثالآنها.... هزاران کلمه در تورکی موجود است که معادل آنها در زبان فارسی موجود نیست.

در زبان تورکی کلماتی با اختلاف جزئی(نوآنس)در معانی موجود است که در فارسی نیست .مثلا”برای انواع دردها کلمات:

آغری/ آجی/ سیزی/ یانقی/ زوققو/ سانجی/ گؤینه مک/ گیزیلده مک اینجمک،بکار می رود که هر کدام درد بخصوص را بیان می کنند..... در فارسی برای تمام حالات فوق لغت درد و یا سوزش بکار می رود.

ترپشمک به معنی تکان خوردن

و ترپتمک به معنی تکان دادن است

ولی چالخالاماق به معنی تکان دادن به منظور سوا کردن(مثلا سوا کردن کره از ماست)،

قاتیشدیرماق به معنی مخلوط کردن

و قاریشدیرماق به معنی به هم زدن با قاشق و غیره .. میباشد.

ییرقالاماق به معنی تکان دادن و جنباندن

و سیلکه له مک به معنی تکان دادن درخت و یا لباس و فرش و امثال آن میبا شد.

در فارسی برای هیچکدام از این تعبیرات لغات مستقل به خصوصی وجود ندارد.

همچنین برای اینکه بگوئید فلانی از در وارد شد ، بسته به شخصیت فلانی و نحوه ی ورود و مناسب گوینده با وی کلمات زیر بکار میرود:

قاپی دان گلدی:از در آمد،بطور متعارف

قاپی دان ایچری بویوردولا:از در تشریف فرما شدند

قاپیدان گیردی:از در وارد شد،بطور خودمانی

قاپی دان گئچدی:از در گذشت

قاپی دان سؤخولد:از در خودش را چپاند

قاپی دان تپیلدی :از در خودش را به زور تو کرد

قاپی دان دوروتولد:از در یواشکی تو آمد

قاپی دان سؤروشدو:از در سرخود آمد تو،بمعنی مجازی

برای صداهای حیوانات مختلف و عناصر طبیعت لغات ویژه ای بکار میروند مانند:

سو شیریلتیسی:صدای شرشر آب

یارپاق خیشیلتیسی:صدای خش خش برگ

اوت پیچیلدیسی:صدای افتادت باد در سبزه

گؤی گورولتوسو:صدای غرش آسمان

قافلان نریلتیسی:صدای غرش پلنگ

قوش جیویلتیسی:صدای جیک جیک مرغ

اینکلرین بؤیورمه سی:صدای گاوها

شلاله نین چاغلاماسی:صدای ریزش آبشار »»

 

تبلور و به بیانی نهایت یکی شدگی با طبیعت در عرفان و فلسفه جغرافیای آذربایجان خود را در مکتب حروفیه و با بزرگانی چون شیخ فضل الله و نسیمی به ظهور رسانید که قرنها بعد در غرب و در فلسفه هگل باری دیگر خود نمایی کرد.



هویت ایرانی:

  مغز آدمی برای درک هر مفهوم و عبارتی چه به صورت تصویری و چه به صورت مفهومی، ملزم به محصور نمودن آن در خود و به بیان روشن تر خط کشی دور آن مفهوم و تصویر می باشد. آدمی هیچ گل و درختی و هیچ مفهومی را نمی فهمد مگر آنکه قابل تصور، حصرپذیر و متعین باشد.هیچ چیز نامتعین و نامحدودی برای ما قابل درک نیست.

عبارت هویت ایرانی در کاربرد کنونی، جز تصوری محض و معنایی مبهم به اذهان عامی جامعه القا نمی کند.

عبارت هویت ایرانی برخلاف اینکه ذهن عامی مفهوم آن را کاملاً مشخص و قابل فهم  می داند از نظر فلسفی کاملاً نامتعیٌن و حصرناپذیر است. پس آنچه در پس زمینه اذهان ما آن را متعیٌن ودارای معنا می کند، چه چیزی است؟

لذا لازم است تا عبارت فوق را شکسته و به درون آن وارد شویم:

آنگونه که هویت را معنا کردیم دارای شاخصه هایی ست چون زبان، ادبیات، موسیقی وسنت.



الف: چه تصوری از زبان در هویت ایرانی دارید؟

ب: چه تصوری از ادبیات در هویت ایرانی دارید ؟

ج: چه تصوری از موسیقی در هویت ایرانی دارید؟

به احتمال قریب به یقین، زبان فارسی ، ادبیات فارسی و موسیقی به زبان فارسی .

زبان فارسی به عنوان هویتی متعلق به جغرافیای فارس تنها به عنوان ابزاری جهت برقراری ارتباط ما بین اقوام ساکن در مرز سیاسی ایران پذیرفته شده است و نه لزوما مشخصه ای است از هویت که نشانگر اصالت وجودی اقوام ساکن باشد.

لذا  می توان نتیجه گرفت آنچه در اعماق اذهان ما _ برای درک بالاجبار عبارت هویت ایرانی _ تعیٌن می یابد هویتی ست متعلق به قومی در منطقه جغرافیایی مرکز ایران که ذهن ما به دلیل گسترش وسیع آن هویت در ابعاد مختلف ، آن را در لایه درونی هویت ایرانی تعیٌن می دهد و به غلط آن را هویت ایرانی متصور می شود. آیا زبان و ادبیات انگلیسی با وسعت جهانی خود هویتی از مردمان جهان را بدوش می کشد!؟



جغرافیا تجلٌی گاه هویت:

  (پرسش)

  لحظه ای تأمل کنید: نقشه جهان را بدون مرزهای سیاسی آن متصور شوید. تصویر  کره خاکی را از دور با کوه ها، دشت ها، دریاها و رودخانه های آن ببینید. حال هویت را  چگونه می یابید؟ چه خصوصیت و عاملی انسانهایی با هویتی مشخص را به دور هم  جمع کرده است؟ تجمع ها وبه موازات آن سنت ها در طول تاریخ چگونه بوجود آمده اند؟

آیا جغرافیای هر منطقه و انسان در مسیر تعامل، بروندادی به نام هویت داشته اند؟ اگر چنین نباشد، تعدد اقوام و به عبارتی سنتها، زبان ها و موسیقی های متفاوت محمول بر  انسانها چه توجیهی می یابد؟



ایران مرزی سیاسی متشکل از هویت های مختلف:



  ترک، لر، کرد، بلوچ، فارس، عرب،... که هر یک به عنوان یک مفهوم، یک جغرافیا و یک هویت در یکتایی خود ظهور می کنند در پیوندی جغرافیایی مرزهای سیاسی ایران را تشکیل می دهند.

  آنگونه که اشاره کردیم در تعامل جغرافیا و انسان هویت زاده می شود که این هویت در پرسه تاریخ روح ملی مردمان ساکن در هر جغرافیا را می آفریند. روح ملی احساس پیوستگی و تعلق روحی با مفهومی حقیقیست و نه آن مفهوم مجازیست که تنها در جهت بهره بری از امکانات و مزیت های بین قومی ست که چون تعهد و پیمانی پذیرفته شده است. این کیفیت در حیطه تشخیص قابل درک است.

  اگر هویت ایرانی با مفهومی برخاسته از جغرافیایی یکدست موجودیتی حقیقی داشت سخن از مبارزات مدنی قومی بس بیهوده و نابجا بود. اصولا مبارزات مدنی قومی زمانی معنا می یابد که جغرافیایی مشخص در جهت تحمیل موجودیت و هویت خویش بر دیگر جغرافیاها برآید و این بدین معناست که آن هویت مرز برابری و برادری را شکسته و در جهت تحمیل خود و استثمار جغرافیایی دیگر شروع به نشر و گسترش نگرش تک هویتی می کند که در این مفهوم جدید هویت، هویت جغرافیای خویش را مستتر کرده است.

  این هویت نوساخته با هدف تغییر الگوهای ذهنی مردمان جغرافیای دیگر و با روشهایی چون تحریف تاریخ، اسیمیلاسیون و ... در جهت ایجاد حس غیر خودی بودن هویت جاری در بین مردمان آن جغرافیا، و خودبیگانگی از هویت هزاران ساله اجدادی گام برمی دارد.

در انتها امید است با رعایت تمامی حقوق قومی و شهروندی مردمان ایران حس همزیستی و برابری با کینه و دشمنی جایگزین نگردد.

                                                                        

مهدی باغبان پور

تبریز پاییز 90