تك توران : در ايران اقوام و ملتهاي مختلفي زندگي ميكنند. هر كدام از اين اقوام و ملل داراي زبان و فرهنگ مخصوص به خود ميباشد.
بر اساس معلومات موجود در
سايت ائتنولوق (http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=ir)، بيش از 50 زبان در ايران وجود دارد. در طي اين چند دههاي كه از
عمر ايران ميگذرد، هيچ آمار رسمي و معتبري در مورد و اقوام و ملل ساكن در ايران
ارائه نشده و فرض بر اين گذاشته شده است كه فارسها داراي اكثريت هستند. نبود
آمارها و مستندات علمي و قابل اطمينان، باعث به وجود آمدن آمارهاي غيرعلمي و تخيلي
در مورد اقوام و ملل اين جغرافيا شده است.
زبان فارسي از زمان به
حكومت رسيدن پهلويها در ايران کنونی، در موقعيت تنها زبان رسمي اين كشور قرار
گرفته است. نزديك نود سال از رسميت اين زبان ميگذرد. در طي اين چند دهه زبان
فارسي به عنوان تنها زبان داراي پشتوانه دولتي و حكومتي، ديگر زبانهاي موجود در
ايران را مورد تهاجم قرار داده و باعث تضعيف موقعيت اين زبانها شده است.
بعد از به قدرت رسيدن رضا
پهلوي در سال 1304 هجري شمسي زبان فارسي به عنوان تنها زبان رسمي ايران اعلام شد.
شروع رسميت زبان فارسي، آغاز قلع و قمع فيزيكي و معنوي زبانهاي ديگر در ايران بود.
يكي از زبانهايي كه در جنگ زبانكشي پهلوي به عنوان يكي از مهمترین هدفها مورد
حمله قرار گرفت، زبان توركي بود. ايران کنونی و سرزمینهای اطراف آن قبل از حكومت
پهلويها و بعد از اسلام از طرف امپراتوريهاي مختلف تورك اداره شده بود. رضا پهلوي
كه تحت تربيت اردشير جي ريپورتر انگليسي اصول حکومت را آموخته بود، توركها را رقیب
اصلي فارسها و زبان توركي را تنها زبان رقيب فارسي ميدانست. او، براي از بين بردن
زبان توركي و فارسيزه كردن توركها ساكن در آذربايجان و ساير نقاط ايران تلاشهاي
سيستماتيك و مداومي را شروع كرد. در نتيجه سياستهاي توركستيزانه پهلوي، زبان
توركي رسميت خود را از دست داد و فقط به زبان محاوره توركها تبديل شد.
روشنفكران تورك در زمينههاي
مختلف، عكسالعملهاي مختلفي در مقابل اين تهاجمات در پيش گرفتند. عدهاي در مقابل
اقدامات رضا پهلوي مقاومت كردند، عدهاي با رضا پهلوي همسو شده و بر عليه زبان
توركي كمر همت بستند (!) و عده زیادی نيز سياست بيتفاوتي را برگزيدند. بررسي عكسالعملهاي
روشنفكران تورك در زمينههاي مختلف بحث جداگانهاي است و پرداختن به آن مجال ديگري
ميطلبد. ما در اينجا نگاهي گذرا به رفتارهاي شعرا و نويسندگان تورك در قبال رسميت
زبان فارسي مياندازيم.
ادبیات تورکی و فارسی
هر دو زبان توركي و
فارسي، مثل بقيه زبانهاي دنيا داراي ادبيات كلاسيك ميباشند. اما سير ادبيات در
توركي و فارسي همراه با شباهتها، داراي تفاوتهايي نيز ميباشد. آثار كلاسيك زبان
فارسي به واسطه دولت مدرن چند دههاي، به اقوام و ملل ساكن ايران و ملل ديگر
كشورهاي دنيا شناسانده شده است. اما ادبيات كلاسيك زبان توركي در ايران سرنوشتي
كاملا متمايز با ادبيات كلاسيك فارسي داشته است. به واسطه اعمال سياستهاي ضدتوركي
چند دهه گذشته، قسمت اعظمي از ادبيات كلاسيك توركي ناشناس مانده و اكثريت توركها
از وجود يك ادبيات كلاسيك غني بيخبر هستند. بیشتر توركها در ايران شايد فقط آثار
توركي شهريار را به عنوان تنها نمونه ادبيات كلاسيك توركي ميدانند. دليل اين بيخبري
به سياستهاي ضدانسانی پهلويها در قبال تورکها و زبان توركي و ذهنيت حاصل از اين
سیاستها برمیگردد. در نمايشگاه كتاب تهران، اگر از ناشران كتابهاي توركي در مورد
پرفروشترين كتابهايشان بپرسيد، معمولاً حيدرباباي شهريار به عنوان پرفروشترین
کتاب تورکی معرفی میکنند. ارزش اشعار توركي شهريار در جای خود محفوظ است، اما
خلاصه كردن كل ادبيات كلاسيك و حتي مدرن توركي در اشعار شهريار نشان از بيخبري و
ذهنيت غيرفعال خواننده دارد. آثاری مانند دده قورقود، دیوانهای تورکی نسیمی،
فضولی، شاه اسماعیل ختایی، دیوانهای آشیقها، داستانهای فولکلوریک مانند اصلی و
کرم، عابّاس و گولگز و حماسههایی مانند کوراوغلو و صدها نمونه دیگر قسمتی از
ادبیات کلاسیک تورکی را تشکیل میدهند. البته توركستيزي فقط شامل زبان نبوده و
نيست و جنبههاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و ... هم دارد.
يكهتازي ادبيات كلاسيك
فارسي به واسطه رسميت اجباري زبان فارسي و حذف بيرحمانه ديگر زبانهاي ساكن در
جغرافياي ايران، ادبيات ايران را فقط به ادبيات فارسي منحصر كرده است.
در داخل ايران اقوام و
ملل مختلف داراي اشتراكات و تفاوتهاي فرهنگي ميباشند. سياست حكومتهاي مركزي در
چند دهه گذشته بر تقويت و يكسانسازي اشتراكات و سركوب و تقبيح تفاوتها استوار
بوده است. نتيجه اين يكسانسازي فرهنگي باخودبيگانگي اقوام و ملل غيرفارس و به
وجود آمدن فارسزبانهاي بيشتر بوده است. طبعاً اين فارسزبانهاي غيرفارس به دليل
پشتوانه فرهنگي متفاوت، دركشان از زبان فارسي هم فرقهايي با خود فارسها دارد. همين
فرقها باعث به وجود آمدن آثاری متفاوت از آثار خود فارسها شده است.
يكي از مللي كه قسمت
بزرگي از ادبيات معاصر و قسمت اندكي از ادبيات كلاسيك خود را به زبان فارسي نوشته،
ملت تورك ساكن ايران است. در تریبونهای رسمي ایران چنين وانمود میشود كه تورکها
ادبيات خود را اكثراً به زبان فارسي نوشتهاند. در نگاه اول چنين هم ديده ميشود،
ولي اگر كسي از نزديك با ادبيات كلاسيك توركي آشنايي داشته باشد، درمييابد كه
قسمت اعظم آثار كلاسيك ادبي توركي ناشناخته باقي مانده است. فقط آن چيزي كه باعث
برجسته شدن آثار فارسي توركها شده، تبليغ اين آثار به صورت سيستماتيك و بزرگنمايي
شخصیتهاي تورك فارسينويس بوده است. شخصيتهايي مثل نظامي گنجوي، خاقاني شرواني،
صائب تبريزي، بيدل دهلوي و ... به واسطه تأثيري كه بر ادبيات فارسي داشتهاند، به
عنوان توركان نمونه و فارسيگوي تبليغ شدهاند. براي غيرقابل تسخير كردن جایگاه
زبان فارسي در ذهن و باور توركان امروزي، از اين اشخاص استفادههاي فراواني شده
است. فارسيپرستان چنين استدلال ميكنند كه اگر زبان توركي زبان نوشتن بود، اين
شعراي بزرگ بدين زبان مينوشتند. حال چرا كساني مثل نظامي به زبان فارسي نوشتهاند،
خود بحث ديگري است. اينكه آيا همه آثار اين اشخاص به فارسي بوده يا نه، آن هم بحثي
جداگانه است. بسياري از آثار توركي در زمان رضا پهلوي ناپدید و یا به طور کلی محو
شد.
بعد از استقرار نظام
شاهنشاهي پهلوي و مسلط شدن همهجانبه زبان فارسي در اوايل قرن چهاردهم شمسي، تعداد
فارسينويسان تورك بيشتر شد. اين افزايش فارسينويسي در توركها، مخصوصا بعد از
شكست فرقه دموكرات آذربايجان در سال 1325 شمسي و ممنوعيت نوشتن و چاپ آثار توركي
بیشتر شد. نويسندگان و شعراي بزرگي بالاجبار فارسينويس شدند. اگر نگاهي به چند
دهه اخير ادبيات فارسي بيندازيم، به طور آشكار خواهيم ديد كه توركها چه خدمات
ارزندهاي به شعر و نثر فارسي كردهاند. مخصوصاً در زمينه ادبيات داستاني
نويسندگاني همچون رضا براهني، صادق هدايت، غلامحسين ساعدي و ... از نويسندگان صاحب
سبك و پيشرو در ادبيات داستاني فارسي بودهاند.
دلايل فارسي نوشتن عدهاي
از توركان هر چه بوده، اكنون فرقي به حال ما توركها نميكند.
بعد از انقلاب سال 1357
ايران و سقوط نظام شاهنشاهي، ممنوعيت چاپ كتاب به توركي برداشته شد. لغو اين
ممنوعيت فرصت خوبي براي توركينويسان تورك فراهم آورد. توركها به طور سيستماتيك و
آكادميك چند دهه از زبان خود دور مانده بودند و زبان خواندن و نوشتنشان فقط فارسي
بود. با این وجود، آنها به صورت غيرآكادميك و غيرحرفهاي به خلق آثار توركي
پرداختند. اكنون نزديك چهار دهه از عمر توركينويسي مودرن در ايران ميگذرد. در
اين مدت آثار مختلفي در بعضي از زمينهها به چاپ رسيده است. در اين ميان بيشترين
آثار چاپ شده مربوط به ادبيات است و در حوزه ادبيات نيز بيشترين آثار چاپ شده
مربوط به شعر است.
به سبب عدم تحصيل به زبان
مادري و تحصيل به زبان دوم، نويسندگان و شعراي تورك اكثراً داراي مهارت بالا براي
خلق آثار بزرگ به زبان توركي نیستند. اما اين مهارت با گذشت زمان و خواندن و نوشتن
به زبان توركي هر روز بيشتر و بیشتر ميشود.
توركهاي فارسينويس
امروزي
توركهايي كه به زبان
فارسي مينويسند و براي ادبيات فارسي اثر آفريني ميكنند، دانسته و يا ندانسته
زبان و ادبيات فارسي را تقويت كرده، به همان اندازه باعث تضعيف زبان مادري خويش ميشوند.
اگرچه در مقايسه با گذشته، امروز تعداد فارسينويسان تورك كمتر شده است، اما عدهي
قابل توجهي از توركها به دلايل مختلف هنوز هم براي فارسي ادبيات آفريني ميكنند.
آثار اين اشخاص از لحاظ فرهنگي دو نوع است:
1.آثاري كه عليرغم فارسي بودن زبانشان، موضوع
آنها در مورد فرهنگ و تاريخ و ديگر ابعاد زندگي توركها ميباشد. مثل آثار رضا
براهني و یا رمان «مردگان باغ سبز» محمدرضا بایرامی که به تازگی چاپ شده است.
2. آثاري كه هم زبان آنها فارسي است و هم
موضوعشان، به طور اخص، هيچ ربطي به زبان و فرهنگي توركهاي ساكن ايران ندارد و
عموماً داراي مضمون انسان ايراني است. مثل آثار صدها تورک که از هیچ اثری از تورک
بودنشان در آثارشان نیست.
اگر درصد آثار دو گروه
فوق تعیین کنیم، تعداد و درصد آثار گروه دوم به مراتب بيشتر از گروه اول است.
مقايسه ما فقط از لحاظ تعدادي است و مقايسه محتوايي و كيفيتي نيست.
براي پيشرفت و گسترش
ادبيات توركي و افزايش اعتبار زبان توركي، خلق آثار معتبر نثر و نظم توركي امري
ضروروي و مهم است. خلق رمانهاي مدرن توركي، در مدت زمان كوتاهي اعتبار اين زبان را
بالا خواهد برد و توانايي مقابله توركي با تهاجم زبان فارسي را بيشتر خواهد كرد.
البته نوشتن آثار فارسي
در مورد زندگي تورك ساكن ايران هم به توجه بيشتر غيرتوركها و توركهاي آسيمیله شده
به هويت و زبان و ادبيات توركي خواهد شد.