۱۳۹۱ شهریور ۲۴, جمعه

هشدار به احزاب و فعالين منفرد آذربايجان، خوزستان، بلوچستان و ترکمن‌صحرا ــ جمعی از خاکپرستان


تك توران : نکند شما هم همان کفری را بکنيد که‌ احزاب کردستان کرده‌اند!

بر عليه‌ شما هم فتوای جهاد صادر می‌کنيم!



 هشدار می‌دهيم که‌ من‌بعد شما نيز:



اجازه‌ نداريد جنبش خود را "رهائيبخش ملی" بناميد.


اجازه‌ نداريد بگوئيد که‌ "ملت" هستيد،


اجازه‌ نداريد که‌ بگوئيد به‌ شما "ستم و تبعيض" رفته‌،


اجازه‌ نداريد به‌ "حق تعيين سرنوشت خود" استناد کنيد و


اجازه‌ نداريد سخنی از "فدراليسم" به‌ ميان بياوريد.


 اگر با وصف اين ممنوعيتها و هشدارها اين کار را کرديد:



به‌ تجزيه‌‌طلبی متهمتان می‌سازيم (و می‌دانيد که‌ پيامدهای آن چه‌ خواهد بود)؛


بر عليه‌ شما جوسازی می‌کنيم و می‌گوئيم که‌ در پی آماده‌کردن جنگ آمريکا و اسرائيل عليه "نظام مقدس جمهوری اسلامی‌ ايران" عزيز هستيد؛


بر عليه‌ شما هم (چون کردستان) از همين اکنون فتوای جهاد می‌دهيم و مردم را می‌شورانيم (می‌دانيد که‌ مام وطن به‌ خطر بيافتد، چقدر احساس شوريده‌ و آدم کف‌کرده‌  جمع می‌کنيم)؛


اگر هم حکومت اسلامی از عهده‌ی شما برنيامد، چه‌ باک، توبه‌نامه‌ از رهبر می‌گيريم و در جنگ بر عليه‌ شما پاسدار و بسيجی وی می‌شويم (هرچند 99 درصد از ما خاک وطن در اشغال عراق بود، ککمان هم نگزيد. ولی بر عليه‌ کردستان هميشه‌ جان برکف آماده‌ايم(.


 امضاکنندگان:



جمعی از چپهای به‌ راست‌گرويده‌ که‌ تاوان چپ‌بودن خود را با افراطگرايی راستروانه‌ و دفاع از شووينيسم و فاشيسم می‌دهند، چون همان توابی که‌ تير خلاص را به‌ سوی همرزمان سابق خود شليک می‌کرد، تا آخر ِ عمری، خوشايند رهروان جبهه‌ی جديد "ملی" خود قرار گيرد؛


جمعی که‌ لاف دمکراسی و حقوق بشر می‌زند، اما "مرز پرگوهر" که‌ به‌خطر بيافتد، با هر ضدمکراتی هم‌پيمان می‌شود، نه‌ حقوقی می‌شناسد و نه‌ دمکراسی؛


  جمعی جمهوريخواه‌ مشروطه‌طلب و مشروطه‌طلب جمهوريخواه‌ که‌ تا ديروز خود را "دوست" معرفی می‌کردند و امروز فضا را مناسب ديده‌اند، به‌ دشمن مردم کردستان تبديل شده‌اند؛


جمعی تيمسار فراری شاهنشاهی، آنهايی که‌ سراسيمه‌ به‌ جبهه‌ی ضدکردی پيوسته‌اند (خدا پدر اين احزاب کردی را بيامرزد، خود اين افراد تصور می‌کردند که‌ تاريخ مصرفشان تمام شده‌ است و اين توافقنامه‌ آنان را بعد از سه‌ دهه‌ و نيم زنده‌ کرد)؛


جمعی سردار دست‌پرورده‌ی حکومت اسلامی که‌ خدا می‌داند تا سردار شده‌اند چقدر در اين حکومت جور و ستم جنايت کرده‌اند و خون ريخته‌اند و اختلاص چند ميلياردی باعث شده‌ است که‌ از دست ولی نعمت خود بگريزند؛


جمعی هم نخبه‌ی بکر که‌ دم از فلسفه‌ و جهان‌وطنی و جهان‌هستی می‌زنند، اما تاب تحمل اين را ندارند که‌ يک ملت مظلوم، بدون دوست و محروم از اساسی‌ترين حقوقش، تازه‌ همخون و هم‌تبار، خدايی نکرده‌ در ايران و حتی خارج از آن به‌ حقی برسد؛


جمعی هم "ژورناليست" و مجری تلويزيونی که‌ در علم خود و در سياست "علامه‌ی دهر" هستند و در نزاکت و منانت زبانزد عام و خاص؛


جمعی از آذريها و کردهای آسيميله‌شده‌ و از خودبيگانه‌‌شده‌ و کاسه‌ی داغ‌تر از آش (می‌دانيد که‌ هميشه‌ از اين ارقام پيدا می‌شوند بر عليه‌ شما آذريها و کردها و ... چماقشان سازيم. تازه سخنوری و ارتکاب‌ جنايتهای اصلی را دست آنها می‌دهيم. امثال بابک اميرخسروی را جان آذربايجان می‌اندازيم و عرفان خان قانعی‌فرد را جان مردم کردستان...)؛


جمعی از کمونيستهای کارگرنديده‌ی حکمتی و


البته‌ لشکر بيست ميليونی بسيج و سپاه‌ و ارتش نظام مقدس اسلامی.


بنابراين شما اصلا فکر نکنيد که‌ چون خارج هستيد و در آزادی و دمکراسی غربی زندگی می‌کنيد، مختاريد هر کلامی بر زبان بياوريد! خير، چنين نيست. حکومت اسلامی ايران اينجا تشريف ندارند، اما روح و سربازان امام زمان آن که‌ حضور دارند. به‌ هر حال، اگر چون کردها قائم‌به‌ذات باشيد و تسليم‌ناپذير، خود را در برابر اين جمع وسيع و ملون از مدافعان سيم خاردارهای ايران قرار می‌دهيد.

حال خود ‌دانيد.

 
شهريور سال 1391 بعد از هجرت پيامبر مسلمانان جهان از مکه‌ به‌ مدينه‌،

اروپای مرکزی و آمريکای شمالی