تك توران : واژه آوانگارد با معنی پیشتاز از دوران انقلابات قرون گذشته بدین رو، صفت ملت ها و قشرهای خاصی از جامعه بوده که در زمینه های ایدئولوژیکی یا خواستهای مدنی به پا خاسته و روبه جلوحرکت نموده اند.
به طور مثال ملت فرانسه در طول قرون 17،18 و 19 در میان
اروپائیان با انجام انقلابات چندین باره پیش به سوی دموکراسی حرکت نموده و راه را
برای سایر ملل باز نمودند و یا در دوران تزاریسم در روسیه تعدادی از جوانان
آنارشیست روسی برای ترغیب دهقانان به انجام عمل انقلابی به روستاهای روسیه می
رفتند که بعدها لقب جوانان پیشتاز را از انقلابیون روسی هدیه گرفتند، نمونه هایی
از آوانگارد بودن هستند.
با این مقدمه کوتاه می خواهیم شرایط ملت خویش (ملت آذربایجان
جنوبی) را در این باب بررسی نمائیم. بنا به اذعان اکثر مورخان معاصر و باستانی،
درون مرزهای سیاسی کشور ایران، ملت آذربایجان بارها نقش آوانگارد را بازی نموده
است. حال این نقش چه از نظر فرهنگی و سیاسی بوده باشد و چه از نظر نظامی و
اقتصادی. می خواهیم به جای بازگو نمودن بدیهیات تاریخی و تکرار مکررات، علل و
عوامل این پیشتازی را بررسی نمائیم.
آذربایجان و در مرکز آن تبریز همواره نشان داده در صورتی که یک
فکر و اندیشه خاصی در میان مردم عمومیت یابد و ملت آن را راه درست تشخیص دهد،
پیشتاز خواهد بود. انقلاب مشروطیت گواه این مدعاست. در حالی که در ابتدای این نهضت
11محله بزرگ و اصلی تبریز در اوایل با این نهضت مخالف بودند، این نهضت راه بجائی
نبرد ولی پس از بحث ها و گفتگوهای متعدد و رایزنی ها میان مرکز غیبی تبریز با
بزرگان و ریش سفیدان این محلات و عزم همگانی مردم برای ادامه نهضت که با پایین
کشیده شدن پرچم های سفید از درب منازل توسط ستارخان (سردارملی) به صورت نمادین،
نهضت جان دوباره گرفته و با قدرت هرچه تمامتر روبه جلو حرکت نموده وظیفه خود را به
پایان رساند. حال دلایل شکست نهضت در تهران و چگونگی برخورد رجال تهران نشین فرنگ زده
با نهضت چه بوده، بماند. چرا که در مجال این نوشته نمی گنجد.
همانطور که اشاره شد ملت زمانی پیشتاز آن نهضت شد که مردم با
پیشنهاد بزرگان و روشنفکران خود و با عقل سلیم خویشتن آنرا به صلاح دانسته و
پیشتاز آن گشتند. ولی زان پس بارها شده که از طرف دول خارجی و یا بیگانگان داخلی
برای انجام نهضت و یا انقلابی دعوت شده اند و جواب نه به آنها داده اند. در حقیقت
سوژه را باید با پوست وگوشت و ذهن خود درک نمایند تا پیشتاز آن شوند. در این میان
وجود گفتمان غالب بر فضای جامعه بسیار مهم بوده و اگر گفتمان واحدی بر جامعه حاکم
نباشد نمی توان ملت را برای انجام اموری بسیج نمود.
اما آنچه که امروزه ملت آذربایجان را باز ملتی آوانگارد نشان
داد، حادثه غم بار و دلخراش زلزله قاراداغ بود.
همانطور که اشاره شد نبود گفتمان و اندیشه در ملت و یا قشر
خاص، آن ملت یا قشر را از آوانگارد بودن دور می دارد. همچنان که در طول دهه های
گذشته نمی توانستیم ملت آذربایجان را در مسئله ای مهم پیشتاز ببینیم. اما با رشد و
گسترش فکر ناسیونالیسم در دو دهه اخیر وعمومیت یافتن این اندیشه در میان ملت
آذربایجان آنهم نه در یک شهر بلکه در میان تمامی شهرها و روستاها و حتی دورافتاده
ترین مناطق، باعث ایجاد نوعی یگانگی و همبستگی وحس باهم بودن شده است. همین گفتمان
باعث کنار نشستن ملت در قضایای انتخابات ریاست جمهوری گذشته ایران شد و نیز همان
گفتمان باعث یکدست سیاه پوش شدن استادیوم سهند تبریز در بازی تراکتور ومس کرمان.
ملتی که تا کنون هیچگاه به اندازه زلزله قاراداغ اینچنین متحد نشان نداده بود،
اکنون چه عاملی باعث حضور جوانان مغان در اهر شد و چه چیزی مردم سائین قالا را به
هریس و ورزقان کشاند؟!! آیا تنها حس انساندوستی باعث این کار می شد؟!! مگر همین حس
انساندوستی در زمان زلزله اردبیل و یا منجیل- رودبار وجود نداشت؟
در این قسمت به صورت فهرست وار می خواهیم عوامل مهم در این
واقعه را بیان نمائیم:
1_حس ناسیونالیستی که در طول سالیان گذشته مردم آذربایجان را
بیش از پیش به هم نزدیک نموده است.
2_ عدم توجه مسئولین به مسئله و سعی در سرپوش گذاشتن وپنهان
نمودن عمق فاجعه، در حالی که مسئولین می خواستند با بایکوت خبری عمق فاجعه را از
انظار و اذهان عمومی دور نگه دارند، جوانانی که از همان دقایق ابتدائی به منطقه
رفته بودند با ارسال عکس و فیلم در فضای مجازی و اطلاع رسانی عمومی از طریق وسایل
ارتباط عمومی، نظیر اینترنت و سیستم پیام کوتاه موبایل و...، عموم ملت آذربایجان
را آگاه ساختند وهربه مسئولین نژاد پرست جمهوری اسلامی را بی اثر گذاشتند. در این
بین رسالت خطیر تلویزیون ملی آذربایجان جنوبی (گوناز تی وی) بسیار به چشم می خورد
و فضای بسیار عالی ایجاد نموده و نقش بسزائی در آگاه نمودن ملت از عمق فاجعه، بازی
نمود.
3_بی توجهی رسانه های مرکز به مسئله و پخش برنامه های طنز با
وجود اعلام عزای عمومی در آذربایجان. این مسئله باعث خشم هرچه بیشتر ملت شد.
4_عدم اطمینان به نهادهای دولتی برای کمک به زلزله زدگان. مردم
با حضور خود در مناطق به وضوح، عدم دقت وهمت مسئولین را به چشم می دیدند و در
بازگشت به آشنایان خود بازگو می نمودند.
5_عدم اجازه به ورود کمک های کشورهای دیگر (از جمله ترکیه و
آذربایجان) که از همان ساعات اولیه در پشت مرزها آماده کمک رسانی بودند.
6_تقریبا در کمتر از 24ساعت بعد از زلزله رئیس جمهور آذربایجان
شمالی این حادثه را تسلیت گفته و آمادگی برای هرگونه کمک را اعلام نمود، در حالی
که رئیس جمهور ایران دو هفته پس از حادثه به مناطق زلزله زده رفته و هنوز هم پیام
تسلیت مستقیمی ارائه نداده است.
تمامی این مسائل دست به دست هم داد تا ملت برای کمک به
هموطنان خویش مصمم تر شده ومعنی این جمله را که «تورکون، تورکدن باشقا
یولداشی یوخ» را برای خود معنی کند. از تمام نقاط آذربایجان به کمک هموطنان خویش
شتافتند و اتحاد ملی که سالها بود در آذربایجان بصورت عینی دیده نشده بود را به جهانیان
نشان دادند. ملت آذربایجان بازهم آوانگارد شد. تاکنون در ایران سابقه نداشته که
هواداران یک تیم ورزشی برای یک امر اجتماعی اینچنین با برنامه، بدون پوشش رسانه
ای، بدون اطلاعیه یک رهبر سیاسی کاریزماتیک، بدین صورت یکدست و همدل و هم پیمان در
استادیوم بصورت نمادین سیاه پوش شوند. تمامی اینها فقط و فقط به یمن سایه عظیم
گفتمان ناسیونالیستی در آذربایجان اتفاق می افتاد. زنجان و همدان، اردبیل وتبریز،
ارومیه ماکو، جلفا ومرند، عجب شیر و مراغه وبناب، قوشاچای و توفارقان، میانه
وهشترود و... همه وهمه به یاری قاراداغ شتافتند. به نام آذربایجان.
در این میان نقش دانشجویان و فعالان مدنی آذربایجان همچون
دفعات گذشته نقش بسزایی در امر کمک رسانی داشتند و از همان ابتدا قسم خورده بودند
که در آن چند روز هیچ حرکت سیاسی انجام ندهند تا بهانه ای دست مزدوران رژیم نداده
باشند. فارغ از هرگونه فعالیت و نیت سیاسی، فقط هدف کمک رسانی به هموطنان بود و
بس.
اما در اینمیان سبزها چه کردند؟!!
پس از گذشت یک هفته از واقعه وفقط برای کم نبودن عریضه تعدادی
دانشجوی رومانتیک احساساتی سبز، که پس از شکست خوردن حرکتشان در تهران، نوعی
سرخورده بودند وهیچ روزنه ای برای ابراز وجود نداشتند با هیاهو و سر وصدای زیاد به
منطقه آمدند اما از همان ابتدا برای ایجاد فضای سیاسی و بهره برداری رسانه ای
آمدند تا هم بتوانند خودی نشان دهند وهم کل ایران داغدار بنمایانند. انجام مصاحبه
های روزانه با شبکه های بی بی سی وصدای آمریکا و ... ، صدور بیانیه و اطلاعیه های
شبانه روزی و گرفتن عکس های یادگاری با روستائییان آنهم با شال سبز رنگ از کمک های
آنان به ملت بی نوا و بی خانمان بود. تا بالاخره سگان رژیم را هار نموده و به جان
ملت انداختند.
عکسی از آنان دیدم که در میان 10_15 کودک روستایی ایستاده
انگشتان خود را به نشانه پیروزی گرفته بود. کودکانی که نه معنی آنرا می دانستند و
نه علاقه ای به دانستن آن. آنها فقط و فقط به فکر سرمای زمستان و داغ مادرشان
بودند. فکر اینکه امشب شام را چه خواهند خورد؟!! با انجام آن کارهای رومانتیک و
انقلابی احساساتی نه تنها خود را در دام جمهوری اسلامی انداختند بلکه کسانی که
واقعا قصد کمک داشتند نیز به خطر انداخته و رژیم مانع ادامه کمک مردم به زلزله
زدگان شد.
اینهم از پیشتازی پایتخت نشینان تورک ستیز
چالیشان تبريزلي