تك توران : جهش ژنتیکی در
پارسی ستیزی
عباس سلیمی آنگیل
یادداشتی در پاسخ
به دکتر رویین و فارسی ستیزان
سرگذشت زبان
فارسی در دو سدهی اخیر، شگفت است و اندوهزا! استعمار انگلیس و کشورگشایی روسها
این زبان را در هند و آسیای میانه بر انداخت. از جغرافیای پهناور زبان فارسی در
ورا رودان، تنها تاجیکستان مانده است. در افغانستان نیز زبان فارسی حال و روز خوشی
ندارد. با این همه، هنوز آدمیزادگانی پر حوصله و
سرخوش یافت میشوند
که وقیحانه برای نابودی کامل این زبان میکوشند و گویی سوگند خوردهاند تا ادامه
دهندهی راه فقیهانی چون ابن تیمیه و فخر الاسلام بزدوی1 باشند. اگر چه به
لاپوشانی سرگرماند و خواستههای پلید خود را بزک میکنند!
چندی پیش دوستی
گرانمایه نوشتهی از شخصی به نام «دکتر رویین» نشانم داد که عنوان اصلیِ «نباید
هویت خود را در هویت دیگران بجوییم» و عنوان فرعیِ «عامیگری یا دانشپژوهی»2 بر
پیشانی داشت. نخستین بار که نگاهی سطحی به آن انداختم، با خود گفتم: انصاف را که
دکتر رویین، چه نام در خوری بر نوشتهی خویش نهاده بود! مطلبشان را بسیار عامیانه
دیدم. مانده بودم که چرا و چگونه انسانی میتواند این همه نیرو و کارمایه صرف کند
و بیش از پنج هزار و پانصد واژه بنویسد برای هیچ و پوچ! وقتی دو نفر به یک زبان
سخن میگویند، چه فرقی میکند یکی آن را دری بنامد و دیگر فارسی یا تاجیکی! و نیز
اگر اثبات کنیم که این زبان فارسی نیست بلکه دری است، چه روی خواهد داد؟! چه میشود؟
مگر منِ ایرانی از دّر دری دست خواهم شست و یا یک تاجیک به زبانی دیگر سخن خواهد
گفت؟! اما آنگاه که دومین بار و ریزبینانه این نوشته را خواندم، معانی نهفتهی
دیگری آشکار شد. ماندهام در منطقهای که این هم جنگ و فرقه گرایی و درماندگیِ
آزار دهنده وجود دارد، دکتر رویین چرا وقت خود را صرف کینه توزی بیشتر میکند!
هر چند بر من
آشکار است که دکتر رویین و دکتر رویینها رسالتی بر شانهی خود حس میکنند و کاری
که انگیس نتوانست تمام کند را اینان میخواهند به فرجام برسانند؛ نابودی زبان
فارسی در خراسان و ورا رودان و دوری هر چه بیشتر مردمان از یکدیگر!
دکتر رویین بر
این باور است که زبان فارسی را در افغانستان باید «دری» نامید و در تاجیکستان
«تاجیکی» و در ایران فارسی! من میخواستم در این نوشته به ریشهی واژگانی چون
فارسی و دری و تاجیکی بپردازم. اما دیدم این مطلب همهی خواستهی ایشان نیست و نیت
ایشان هم چیز دیگری است! تا جایی که نامبرده با ورود کتابهای ایرانی به افغانستان
مشکل دارد! همین اندازه بگویم که واژگانی چون دری و فارسی از آغازین روزهای شکل
گیری شعر فارسی از جانب شاعران و اندیشمندان به موازات هم به کار رفتهاند. «بسی
رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی» (فردوسی). «من آنم که در پای
خوکان نریزم/ مر این قیمتی درّ لفظ دری را» (ناصر خسرو) و نیز حافظ در قرن هشتم:
(شکر شکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله میرود). حتی نیازی به
خواندن کتاب نیست. دکتر رویین میتواند با یک جستجوی ساده در اینترنت به پاسخی
درخور برسد. ایشان دربارهی واژهی تاجیک هم دچار کج فهمی است و این واژه را به
تاجیکستان امروزی پیوند میدهد! این در حالی است که پس از ورود ترکان سلجوقی به
آذربایجان، سالیان دراز شهرنشینان آذریِ آذربایجان تاجیک نامیده میشدند در برابر
روستانشینان ترک. هر چند ریشهی این واژه به آغازین روزهای برخورد اعراب با
ایرانیان باز میگردد و کاربرد آن در ایران باختری (آذربایجان و عراق عجم) بیشتر
از خراسان و ورا رودان بوده است. (در این باره به پژوهشهای دکتر علی اشرف صادقی و
دکتر محمد امین ریاحی نگاه کنید). البته این کج فهمیها جای شگفتی ندارد. وقتی
دکتر رویین واژهی «گفتمان» را به معنای گفتگو دربارهی چیزی به کار میبرند3،
چشمداشت از ایشان کار بیهودهای است.
آن چه در نوشتار
ایشان برای من هراس آور بود، کوشش بیهوده، وقت گیر و فرسایشی ایشان برای دری یا
فارسی نامیدن یک زبان نبود و نیز کج فهمیهای تاریخیشان هم چندان مایهی ترس و
شگفتی نشد، بلکه نوع نگاه ایشان به پیوندهای فرهنگی پارسی گویان و به کار بردن
واژهای چون «استعمار» است که موی بر اندام سیخ میکند! ماندهام که کینه و عقده و
دشمنی با زبان فارسی تا کجا میتواند پیش برود که فردی برای قطع پیوندهای نیم بندِ
پارسی گویان این همه دست و پا بزند! حال اگر ارتباط فرهنگی کشورهای فارس زبان
همچون کشورهای انگلیسی زبان میبود، بی گمان دکتر رویین و دکتر رویینها کمربندی
انفجاری به خود میبستند و به خیابان و کوی برزن میآمدند!
نوع نوشتهی دکتر
رویین هراس آور است. من از فشارها بر زبان فارسی در افغانستان چیزهایی شنیده بودم
اما نمیدانستم نابودی زبان فارسی به ایدئولوژی و مرام تبدیل شده است. تاکنون این
را نمیدانستم! نوشتهی دکتر رویین یک نوشتهی معمولی نیست که از نوع فارسی ستیزی
هر روزه باشد. من در این نوشتار نوعی جهش ژنتیکی دیدم. نوعی دشمنی فاشیستی و نگاهی
ایدئولوژیک به زبان فارسی. آری! فارسی ستیزان جهش ژنتیکی داشتهاند!
در این جا چند
نکته را با دکتر رویین و دکتر رویینها در میان مینهم.
الف) تاکنون در
ایران ندیدهام که شخص یا گروهی در برابر شنیدن واژهی «دری» از خود واکنش نشان
دهد. برای دانش آموختگان ایرانی، دری همان فارسی است و تاجیکی هر دوی آنان و این
سه نام بر یک زبان اشاره دارند. اما راز پرخاش شما در برابر واژهی «فارسی» چیست؟
در کتابهای درسی دانش آموزان ایرانی، دری و فارسی هر دو کاربرد دارد.
ب) دانش
آموختگانی چون ذبیح الله صفا و عبدالحسین زرین کوب که تو آنان را به دزدیدن مفاخر
خراسان متهم میکنی، خود از مفاخر ایران و خراساناند. آنان در عصری برای درّ دری
عرق ریختهاند که همفکران شما عرصه را بر زبان فارسی در خراسان و افغانستان تنگ کرده
و تنگ میکنند. برای بزرگانی چون ذبیح الله صفا و عبدالحسین زرین کوب، مرزهای
انگلیسی ساخته و استعمار پرودهای که تو از آن با جان و دل پاسبانی میکنی، مفهومی
نداشت. برای آنان خراسان و تاجیکستان و دیگر نقاط ایران یکی بود. مپندار که هر کسی
چون شما باید پاسدار مرده ریگ استعمار بریتانیا در خاورمیانه باشد! آنان با افقهای
باز نسبت داشتند.
ج) پیوندهای
فرهنگی کشورهای انگلیسی زبان را در نظر بگیر. کتابی که در بریتانیا منتشر میشود،
هم زمان در دیگر کشورهای انگلیسی زبان نیز به بازار میآید. آن وقت شما ورود
روزنامهها و کتابهای ایرانی به افغانستان را به بازرگانان نسبت میدهی! گویی
مواد مخدر و روانگردان قاچاق کرده باشند! شما با چه انگیزهای و با چه نیاتی
خواستار قطع پیوندهای فرهنگی فارسی گویان هستی؟
د) نوشتهای «در
گذشته ما با ایران دارای یک فرهنگ بودیم ولی اکنون دو سده است که نیستیم.ساده ترین
دلیلش آنست که ما اکنون دارای دو دولت، دو کشور و دو فرهنگ میباشیم».
چه خوب مرزبندیهای
استعماری بریتانیا و روسیه را پذیرفتهای! چنین مینماید که از این نوع دخالت
انگلیسیها، خوشحال هم هستید! خیر برادر! ما در گذشته و اکنونمان یکی است. کسی
خیال ندارد این مرزهای سیاسی را برچیند. خاورمیانه به اندازهی کافی جنگ دیده است.
مرزهای سیاسی سنجه و معیار شماست. ما مرزهای فرهنگی را در مینوردیم و برای آن که
بر اندوه اوقاتتان افزوده شود عرض میکنم که در یک دههی اخیر و با رواج اینترنت
به اندازه همان دو سده جدایی که مایهی دلخوشی شماست، گام برداشتهایم و بیش از
نیز خواهیم کوشید.
ه) بنده هر شب به
رسانههای فارسی زبان افغانستان در اینترنت سر میزنم. به آسانی میخوانم و میفهمم.
به زبان میانجی هم نیاز ندارم. آیا باز هم بر این پندار بیمارگونه باور دارید که
زبان منِ ایرانی با زبان یک فارسی گوی افغانستانی فرق دارد؟!
و) جناب رویین،
دُر افشانی کردهای و نوشتهای؛ «مگر افتخارات شاملو و فروغ به ما میرسد؟ نه و
هرگز نه».
به نگر بنده شما
میتوانی و این حق را داری که در حصار پوسیدهی قبیله گرایی بیارامی و دور خود
پیله بتنی، اما نمیتوانی برای دیگران فتوا صادر کرده و نسخه بپیچی. بی گمان شاملو
و فروغ افتخار فارسی گویان جهاناند و نیز افتخار هر انسان آزادهای با هر زبانی.
همان گونه که منِ ایرانی به نثر زیبای بیهقی مینازم و از خواندنش لذت میبرم.
ز) شما علاوه بر
آن که معنای «گفتمان» را نمیدانی، معنای «استعمار» را هم نیاموختهای. داد و ستد
فرهنگی حتی میان کشورهای غیر هم زبان هم نشانهی فرهیختگی است چه رسد به کشورهای
هم زبان! استعمار همان دستاوردی را داشته است که تو از آن نگهبانی میکنی. یعنی؛
جدایی و دوری مردم یک تمدن از یکدیگر.
ح) بند پیش رو
نوشتهی دکتر رویین است! «با آنکه میدانیم وقتی عرب با آنهمه دست افزارهای اعتقادی که در دست داشت نتوانست
زبان بومی فرهنگ ما را از ما بگیرد و ما را عرب زبان بسازد، برعکس خود
در این هنگامه به زانو در آمد. باور دارم که اینک غرب و ایران هم نخواهند توانست
این ودیعۀ نیاکان را از ما بگیرد»!
شگفتا! شگفتا!
سفسطه و پیچیده گویی و مخاطب را نادان انگاشتن در بند بند نوشتههایت موج میزند.
تو بهتر از هرکسی میدانی که پیوند پارسی گویان ایران با همزبانانشان در
افغانستان و تاجیکستان چه دستاورد خجستهای در پی خواهد داشت. همین است که رابطهی
فرهنگی ایران و افغانستان را چون رابطهی فرهنگی غرب و افغانستان جلوه میدهی و
این دو نام را در یک رج مینهی. راستی، پویایی زبان فارسی و هم سخنیِ فارسی گویان
این سه کشور چرا تو را میرنجاند؟ چرا هم چون کسی که استخوانی در گلو داشته باشد،
با مویه و ناله از این روابط سخن میگویی؟ آیا تو هم به این نتیجه رسیدهای که تا
این پیوندها برقرار باشد، به نابودی زبان فارسی در افغانستان امیدی نیست؟
و) جملهی «
پارسی را پاس بداریم» را کلیشه های وارداتی مینامی! اگر به واژهی پارسی حساسیت
داری، ما حاضریم بگوییم «دری را پاس بداریم». وقتی هر دو نام بر یک زبان دلالت میکند،
چه تفاوتی دارد کدامش را پاس بداریم؟! اگر چه امروه مردم جهان این زبان را به نام
پارسی میشناسند و بارها دیدهام که اروپائیانِ فارسی آموخته، هر وقت میخواهند
چیرگی خود بر این زبان را نشان دهند، آن شعر فردوسی را میخوانند که به رنج و خود
و زنده کردن عجم و زبان پارسی اشاره میکند.
اما انگیزهی شما
زمانی هویدا میشود که در برابر رواج برابر نهادهها و واژهگزینیهای فرهنگستان
زبان و ادب فارسی در افغانستان جبهه میگیرید. شما نیک میدانید کاربرد این واژگان
همچنان پیوند مردمان ایران و افغانستان را ناگسستنی میکند. شما زمانی میآسایید و
دست از اختلاف افکنی بر میدارید که مردمان خراسان و تاجیکستان و دیگر نقاط ایران
با ایما و شاره با هم سخن گویند و همزبانی را فراموش کنند.
_____
1. دکتر شفیعی کدکنی در کتاب
«قلندریه در تاریخ» حکایتی از فارسی ستیزی این فقیه (فخر الاسلام بزدوی) روایت میکند
که عجیب است! شخصی از او پرسید: روا بود که قرآن را به فارسی نقل کنند و عربی را
گذارند؟ امام بزدوی و را قتل فرمود و ...!
2. پایگاه اینترنتی http://jawedan.com
3. یکی ازین گونه بازیها، گفتمان
نام زبان است! (نباید هویت خود را در هویت
دیگران بجوییم)
http://tajikam.com/fa/index.php?option=com_content&task=view&id=562&Itemid=1