تك توران : ای زبان فارسی مونتاژ از ترک و عرب
مابقی هندی و اورپایی و عاری از نسب
لهجه ی سی چندم اعراب باشد لفظ تو
مابقی هندی و اورپایی و عاری از نسب
لهجه ی سی چندم اعراب باشد لفظ تو
لاف افزون تر مزن زخمی مکن روح و عصب
گرلغات ترک را گیرم شوی الکن یقین
لیک خودرا بهتر و برتر نمایی وین عجب
ساختارت ترک وهندی و عرب باشد همی
با چنین وصفی درازی زبانت یک وجب
در لسان پارسی معنی پارسی را بجوی
در کجا آوای سگ بر مردمان آرد طرب
آن زبان مادریت از صد پدر دارد نکاح
داری ار چندین نشان از قوم ها ازآن سبب
شهرمن تبریز مهد دانش و علم و هنر
کی شود آن هم ردیف شهر کابل بی ادب
لاف گویی از شما میراث فردوسی بود
این همه هذیان سرایی صد نشان دارد ز تب
بر متون شاهنامه ا ز خرد چون بنگری
عاری از عقل است و فحوایش همه لهو و لعب
بی ثمر بر مفرغت رنگ و لعاب زر نزن
آب زر هم گر زنی گوهر نمی گردد حلب
نامی ار داری کمی ،ا رزانی ترکان بود
بی حیایی را نگر از ناعمت داری طلب
هم زبان و ملکمان در راس و هم اسلافمان
ملتی داریم دارد اسوه ی غیرت لقب
گر مرا خواهی شناسی خواب خرگوشی بنه
رو به تاریخ تمدن زن ز هوشیاری نقب
می زنی بر طبل کین و دیگران را می نهی
چون رطب خوردی مکن بر دیگران منع رطب
نام ما را آذری گویی و می چسبانی به خود
یاوه گو ماه صفر را نسبتی کو با رجب
جمله بر جعل و جهالت کرده ای بنیان خویش
شمس رخشان را ببینی و بگویی باز شب
رو بنا کن بر حقیقت از خرد ، ارکان خود
عاقبت از هم بریزد گر بسازی از کذب
در مکاتب کودکان از اصل خود کردی جدا
ای بسوزد آن زبان الکنت اندر لهب
عصر فهم وآ دمیت، منطق است عصر کنون
خزعبلات رستم و کوروش برچین ا ز کتب
عاقل آن کس حرف خود پر نغز و با معنی زند
نی چنان گوید سخن انگار بادی از عقب
تا بفهماند بر این قوم خیالاتی ادب
شد « فلانی » ای جماعت از صعوبت جان به لب