تك توران : آقای
سیروس مددی در برخورد با نقد من به مقاله “مانیفست مهران بهاری” به قلم آقای علی
قره جلو، نوشته ایی را از طریق ایمئیل گروهی به من و دیگران ارسال کرده اند. آنچه
که در زیر میآید پاسخی است به آن نوشته، اما نه
به تمامی موارد مطرح در آن نوشته، بلکه سعی شده است تنها به چند بخش مهم آن
انگشت گذارده شود.
فارسی نویسی غیرمجاز
کدام است؟
از فهوای سخن آقای
مددی در نوشته شان چنین برمی آید که گویا من مخالف فارسی نویسی هستم و این تلاش در
طول تمامی نوشته ایشان موج میزند. اما من در مقاله ام (ادبیات چپ سنتی را باید از
جنبش سیاسی آذربایجان طرد کرد) نوشتن به فارسی را تقبیه نکرده ام. بلکه نظر خاصی
را در این رابطه عنوان کرده ام.
جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان، یک جنبش نوپا و در حال گسترش
است. این جنبش البته که مثل هر جنبش دیگری دارای نقاط قوت و ضعف خاص خویش است.
برخورد تخریبی مئدیای دولتی و حتی مئدیای (اپوزیسیون) فارس زبان به جنبش خلق ما و
استفاده ابزاری آن مئدیا برای تخریب این جنبش دلیل اصلی توصیه من برای تورکی نویسی
در عرصه نقد داخلی جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان است. اصل طرح نقد و بررسی مسائل
داخلی جنبش ما از تمامی زوایا مهم و بسیار ضروری است. اما انتقال نقد داخلی جنبش سیاسی
خلق ما به زبان فارسی به سوءاستفاده این مئدیا برای تخریب ماهیت و آرمانهای این
جنبش کمک میکند. اگر مئدیای فارسی زبان و عموما وابستگی فعالین این مئدیا به تفکر
استعماری حاکم وجود نداشت البته که نقد مسائل داخلی در این مئدیا نیز چون مئدیای
هر زبان دیگری میتوانست مفید فایده باشد. در عین حال وقتی نقدی به زبان ترکی نوشته
شده، درست تر می نماید که نقد این نوشته نیز به زبان ترکی نوشته شود. اما چرخش به
زبان دیگر روشی درست در برخورد با این گونه مسائل نیست، بویژه این چرخش چرخشی بسوی
زبان فارسی باشد. این نظر من هیچ ربطی به آقای مهران بهاری ندارد و دفاع یا حمله
به کسی را توضیح نمیدهد. همچنانکه خودتان عنوان کرده اید من وارد کردن مباحثات
انتقادی از زبان ترکی به فارسی را در خصوص سخنرانی خود شما نیز پیشترها مورد نقد
قرار داده ام.
ترکی نویسی نمود بازگشت به خویشتن
اما در خصوص آگاهی
مردم ما از زبان ادبی ترکی آذربایجانی و فعالین سیاسی آنان بایستی عنوان کنم که؛
اولا؛ اینکه
عنوان کرده اید “یک هزارم ملت ما” قادر به خواندن متون سیاسی به زبان مادری خود نیستند،
باید بگویم که من چنین آمار دقیقی ندارم ولی میدانم که بخش بزرگی از جامعه ترک در
ایران قادر به خواندن به زبان ترکی نیستند. ملت ما به دلیل سیاست انکار هویت ملی
ترک و آسیمیله کردن خلق ترک در دوره حاکمیت شاه و شیخ در ایران البته که در زبان
مادری خود بیسواد نگه داشته شده اند. اما در مقابل درصد فارسی نویسی و فارسی خوانی
در سطح سیاسی (آنچنانکه شما آن را ملاک قرار داده اید) نیز به نسبت کل ایران و بویژه
ملت خود ما از خواندن زبان فارسی ناتوانند. بر اساس برآوردهای آماری نیمی از مردم
ایران از خواندن متون سیاسی عاجزاند.
دوما؛ تیراژ چاپ کتاب براساس داده هایی از ایران چندی پیش حدود
سه هزار جلد بود. سه هزار جلد برای بیش از هفتاد میلون جمعیت نشانهء قهر و دوری از
کتاب است. تیراژ کتاب در ایران به روشنی از ناتوانی مردم در فارسی خوانی و به تبع
آن فارسی نویسی حکایت میکند. شاید در این رابطه هم بشود کم خوانی و یا ناتوانی در
خواندن به زبان فارسی را هم با رقم “هزار درصدی” و یا چیزی نزدیک به این رقم بیان
کنید! این درحالیست که سیستم آموزشی در ایران از پایین ترین تا بالاترین سطح آن
برپایه زبان فارسی انجام میپذیرد و زبان ترکی (آذربایجانی) نه تنها در سیستم تحصیلی وجود ندارد، بلکه سیاست تحقیر
زبان ترکی و مردم ترک ضربات قابل توجهی در به حاشیه راندن این زبان بازی کرده است.
با این وجود وضعیت ترکی خوانی و ترکی نویسی از بیست و اندی سال به این سو در حال
افزایش است. ایران از جهت کتابخوانی و یا مقاله خوانی یکی از کشورهای کم خوان دنیاست.
بنایراین تصور اینکه هر چیزی را که به فارسی مینویسیم خیلی ها میخوانند، تصور زیاد
درستی نیست.
سوما؛ ادبیات سیاسی و بویژه در کشورهای استبدادزده معمولا در
حوزه فعالین سیاسی رشد و گسترش مییابد و لذا هدف این نوشته ها جامعه سیاسی کشور
است. جامعه سیاسی آذربایجانی با اینکه در خصوص زبان ترکی آذربایجانی عموما تحصیل
نکرده است، اما خودآموزی آنها در این عرصه خارق العاده است. در دوره اصلاحات خاتمی
بیش از صد نشریه دانشجویی آذربایجانی به زبان ترکی، یا فارسی ترکی منتشر میشد. این
روند اینک با گسترش اینترنت همچنان در حال گسترش است. حتی قلم ادیبانه ترکی، ترجمه
رمانهای مطرح و اشعار شعرای صاحب نام به ترکی آذربایجانی نیز در داخل ایران در حال
گسترش است. این گسترش خود نشان از گسترش ترکی نویسی و ترکی خوانی دارد. حالا اشاره
به رقم آماری جمعیت ترکی نویس و ترکی خوان در ایران غیرممکن است، همچنانکه ارائه
آمار دقیقی در این عرصه برای فارسی نویسان و فارسی خوانان عرصه سیاست نیز غیرممکن
است.
درهر صورت نوشتن به زبان ترکی و تمرین برای یادگیری این زبان
در هر سطحی وظیفه ملی تک تک جامعه ترک و بویژه جوانان و فعالین سیاسی ماست. لذا
تحقیر در این عرصه را برای نوشتن با و یا بی کیفیت هیچ روا نمیدانم. بلکه هر کوشش
کوچک در عرصه ترکی نویسی و ترکی خوانی از سوی مردم ما را بسیار بسیار تقدیر میکنم
و امیدوارم شما نیز چنین بیاندیشید.
چهارم؛ نوشتن به فارسی در عرصه نقد داخلی جنبش سیاسی آذربایجان
را اصلا روش درستی نمیدانم و آن را در جهت منافع خلق مان ارزیابی نمیکنم. کافی است
خودتان اندکی در این عرصه بیاندیشید و ضرر و زیان انتقال نقد داخلی به مئدیای فارسی
را بی حب و بغض بررسی کنید. مطمئنم که به همین نکته که من به آن تاکید میکنیم تاکید
خواهید کرد.
شبکه سازیها برای تخریب و تهمت پراکنی است
برخوردهای آقای
مددی و دوستان شان آقای قره جه لو و جناب دکتر اصغرزاده با مهران بهاری از سطح یک
برخورد عقلانی و فکری درگذشته و به لجبازی، خصومت و کینه توزی کشیده شده و حتی
صدماتی را به مناسبت دوستانه درونی در جنبش سیاسی ما وارد کرده است. آقای مددی و
دوستان همفکرشان در این زمینه هموار از شبکه ایی بنام “شبکه مهران بهاری” سخن میگویید.
حال اینکه نه کسی از برپایی چنین شبکه ایی سخن رانده است و نه حتی واقعا چنین شبکه
ایی وجود خارجی دارد. آقای مددی و دوستان ایشان، مهران بهاری را “شبکه” میخواند و
هر کسی هم که در مخالفت با آقای مددی و دوستان ایشان چیزی بگوید و یا بنویسد، به عضویت آن شبکه ساختگی در می آورند و
بدین ترتیب شبکه مورد نظر خودشان را برای هجوم و تخریب شکل میدهند. اما باز هم کسی
نه از موجودیت شبکه ایی با چنین نام و نشانی سخن گفته و نه عضوی را برای آن میشناسد. من با تمامی
احترام، این شیوه رفتاری شما را اصلا نمی پسندم. این دور باطل تا کی میتواند ادامه
یابد؟
در ارتباط با این به اصطلاح شبکه مهران بهاری آقای مددی مینویسد:
“یک عضو دیگر شبکه مهران بهاری،
ایران گلوبال را «توالت عمومی» نام داده است.”
وی همچنین در جملات پایانی این نوشته در این خصوص چنین مینویسد:
“چرا کسی جسارت آنرا ندارد که
بنویسد دستکم یکی از مهران بهاری ها را می شناسد؟”
با نگاهی به دو جمله فوق، تناقض آشکاری روشن میگردد. در جمله
اول آقی مددی از یک عضو شبکه مذکور نقل قول آورده است و در جملات بعدی نوشته است
که “کسی دستکم یکی از اعضای شبکه (مهران بهاری) را نمی شناسد”! مگر میشود در یک
نوشته از سویی از اعضای یک شبکه نقل قول کرد و همزمان در جای دیگر مقاله نوشت که این
شبکه چنان “مخفی و مرموز” است که حتی یکی
از اعضای آن را کسی نمی شناسد!
اگر شما از اعضای به اصطلاح شبکه مورد نظر کسی را نمی شناسید،
چگونه در جمله اول از یکی از اعضای آن (که بی نام و نشان نیز هست) نقل قول آورده اید؟
به نظرم آوردن این جمله و جملاتی از این نوع در یک نوشته هم از
وزن یک نوشته میکاهد و هم شرایط یک گفتگوی سالم را تخریب میکند. من فکر میکنم بایستی
به این دور باطل پایان داد. بایستی شیوه های صمیمانه را برای گفتگوی فیمابین
انتخاب کرد و استفاده از ابزارهای تخریبی را کنار گذاشت.
سایتهای متعلق به ملت فارس سایت های ضاله نیستند
این درست است که
من یکی از دلایل غیراصولی بودن نوشته آقای قره جه لو را عدم انتشار آنان در سایتهای
متعلق به فعالین جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان ارزیابی کرده ام. من در این نوشته سایتهای
“اخبار روز”، “ایران گلوبال” و “عصرنو” را نه سایتهای ضاله! بلکه سایتهایی متعلق
به مئدیای فارسی زبان یا مئدیای جامعه فارس ایران ارزیابی کرده ام. سایتهایی که
نوشته های خود من و دیگر فعالین آذربایجانی نیز آنجا منتشر شده و یا میشود. در این
میان البته بایستی متذکر شوم که سایت “اخبار روز” که روزی نوشته های مرا منتشر میکرد،
در این اواخر از انتشار آن به روشنی و حتی بدون دلیل امتناء میورزد. سایت اخبار
روز صدای ما را در روز روشن سانسور میکند. من روش این سایت را غیردمکراتیک و حرکتی
در سمت و سوی برپایی یک دیکتاتوری دیگر بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی ایران ارزیابی
میکنم. این در حالیست که سایت “ایران گلوبال” از ویژگی “آزادی بیان” تبعیت
کرده و انتشار تمامی مقالات از هر منشاء
فکری را آزاد کرده است. این ویژگی ایران گلوبال تعلق این سایت به مئدیای جامعه
فارس ایران را منتفی نمیکند، اما نشانی از رفتار دمکراتیک این سایت در انتقال آگاهی
سیاسی از زوایای مختلف به جامعه ایران است.
من در آن نوشته سایت “آذربایجان” را ابدا سایت ضاله اعلام نکرده
ام(من این روش را افراط در بکارگیری نابجای واژه ها میدانم که مشکل آفرین نیز
هست). بلکه آن را سایتی با تمایل فکری به چپ فارس ارزیابی کرده ام. استفاده از
واژه های تند، غیرهارمونیک و دشمن تراش، بجای ارائه استدلال، زمینه های گفتگوی
دمکراتیک را میخشکاند و همبستگی عمومی در جنبش سیاسی را تخریب میکند. دلایل اصلی من در بیان اینکه سایت “آذربایجان”
به چپ فارس تمایل دارد بر شالوده های زیر استوار است؛
یک: عدم اعتقاد نویسندگان سایت “آذربایجان” به “حق تعیین
سرنوشت خلق ترک” ساکن در ایران و عدم اعتقاد به دولتمداری مردم آذربایجان که مابه
ازای حق تعیین سرنوشت آنان و تاسیس دولت ملی در سرزمین تاریخی آذربایجان است.
دو: عدم باور این نویسندگان به ماهیت و تیپولوژی فارسی
دولتمداری حاکم بر ایران چه در دوره پهلوی ها و چه در دوره جمهوری اسلامی است. عدم
توجه و دقت به تیپولوژی اتنیکی دولت ایران، هم دولتمداری بعد از جمهوری اسلامی را
در مدار کنونی (فارسی) پیش میبرد و هم حق تاسیس دولت ملی آذربایجان در مناطق ملی
خلق ترک و ساکنان آذربایجان را به سایه میراند.
سه: تمایل فکری چپ در این سایت، این سایت را در ردیف سایتهای
چپ فارس با ترجمه ترکی-فارسی آن قرار میدهد. عنوان آذربایجان برای سایت مدلول باور
به حق تعیین سرنوشت خلق ترک در آذربایجان جنوبی نیست. این نگاه را میتوان از متن
مقالاتی که دراین سایت منتشر میشود به روشنی دریافت. تبار اتنیک و در اینجا ترک
آذربایجانی ماهیت فکری هیچ قلمی را نشان نمیدهد. بلکه این جوهر خود قلم است که
نشان میدهد به بندهای اول و دوم این بخش نوشته باور دارد یا نه.
چپ های دمکرات فارس را لطفا معرفی کنید
آقای سیروس مددی
مینویسند؛ ما از میزان علاقمندی دموکراتهای حقیقی و چپهای دموکرات آذربایجان و ایران
به سایت آذربایجان آگاهیم.
و در جای دیگر همین
نوشته ادامه میدهند که؛ ” ما را دوست و رفیق همه دموکراتهای جهان و بویژه چپ
دموکرات همه ملیتها اعم از ترک، فارس، کرد، عرب، امریکایی، اسرائیلی و … ساخته است”
آقای مددی در جمله اول چپ دمکرات آذربایجان را با چپ ایران از
همدیگر جدا ساخته است. واقعا اصطلاح “چپ ایران” یعنی چه؟ اگر چپ ایران چپ ترک، چپ
فارس، چپ کرد، چپ بلوچ، چپ عرب و … است، دیگر جدا کردن چپ آذربایجان با چپ ایران
چه معنی دارد؟ چپ ایران، ادبیات ایران، تاریخ ایران، سینمای ایران، احزاب ایران،
موسیقی ایران، تلویزیون ایران و…. در این ترکیبات مقصود از ایران همان فارس یا
فارسی است. در ترکیبات فوق جای ایران را با فارس یا فارسی عوض کنید، حقیقت این
مفاهیم و معنی دقیق آنها روشن خواهد شد. چپ فارس، ادبیات فارسی، تاریخ فارس، سینمای
فارسی، احزاب فارسی، موسیقی فارسی، تلویزیون فارسی…
اما آقای مددی در جایی دیگر نوشته خویش از “چپ دموکرات همه ملیتها
اعم از ترک، فارس، کرد، عرب، امریکایی، اسرائیلی” سخن گفته است. من از چپهای
دمکرات دیگر ملیتها در این نوشته درمیگذرم و تنها میخواهم این پرسش را با آقای مددی
در میان بگذارم که؛
سوآل اول:واقعا چپ دمکرات فارس را چه کسان و جریاناتی
تشکیل میدهند؟ آیا این چپ به حق تعیین سرنوشت خلقها و در این میان حق تعیین سرنوشت
خلق ترک در ایران و تاسیس دولت ملی آذربایجان در سرزمینهای تاریخی آن باور دارد؟
اگر چنین نیرویی در میان گروههای چپ و حتی راست و میانهء فارس ایران وجود دارد
واقعا معرفی کنید. وجود چنین جریان سیاسی
بسیار مفید و ارزشمند است.
سوآل دوم: آیا چپ دمکرات مورد نظر منشور جهانی حقوق بشر را
برسمیت میشناسد؟ چون چپ سنتی به دلیل درک صرفا طبقاتی از مبارزه اجتماعی از پذیریش
منشور جهانی حقوق بشر سرباز میزنند. واقعا چپ دمکرات فارس که منشور جهانی را نیز
به رسمیت میشناسد کدام است؟
آقای مددی در متن
نوشته خویش از چگونگی “ادبیات چپ سنتی” می پرسد و چنین ادامه میدهد:
“انتقاد دیگر آقای شاملی به
آقای قره جه لو این است که ایشان از ادبیات «چپ سنتی» در نوشته خود استفاده کرده
است. این ادبیات کدامند؟ قره جه لو نوشته است که شبکه مهران بهاری شبکه ای است که
«در تاریکی کمین کرده»، برای ”به انحراف
کشاندن حرکت ملی-دمکراتیک آذربایجان” و برای “جا انداختن سیاست انحرافی و عمیقا
ارتجاعی” و” نفرت پراکنی در بین ملیتها” «شیادانه» تلاش می کند. کدام یک از این اوصاف نامنطبق
است؟ ” پایان نقل قول
این مختصات ادبیات چپ سنتی است که عمیقا ” به تئوری توطئه باور
دارد”، “از هر چیزی برای خودش دشمن میتراشد”،
“سطحی نگری و بهره گیری از شعارهای پرطمطراق” و “استفاده از ادبیات تخریب و تمسخر”
از اجزاء آن بشمار میرود، و در عین حال “تهمت و افترا به مخالفان” از ارکان این
نوع ادبیات شمرده میشود.
به نظر من چپ مدرن و دمکرات واقعا برای جامعه آذربایجان هم
لازم و هم مفید است. اما این تفکر خود را در شعار و احیانا بازی با الفاظ محقق نمیکند.
در این نوع نگرش مثبت اندیشی جای منفی نگری را پر میکند، فکر مخالف فکر دشمن تلقی
نمیشود و هر رفتاری به مثابه توطئه بحساب نمی آید و هر فکر و حرکتی با تهمت و
افترا پاسخ داده نمیشود. تازه اینها اولین قدمها از نظر روحی و فکری برای نزدیکی
به دمکراتیسم و مدرنیسم است.
سخن پایانی
در برخورد با
مقاله “مانیفست مهران بهاری” آقای قره جلو من میتوانستم، الف: محتوای فکری و ب:متد
های رفتاری ایشان را تحلیل کنم. من تحلیل متدهای رفتاری ایشان را به تحلیل محتوای
فکریشان ترجیح دادم. میدانید چرا؟ برای اینکه اگر در فکر با آقای قره جلو اختلاف
هم داشته باشم، امری طبیعی است و برای من داشتن اختلاف فکری امری واقعا موجود و
قابل قبول است. اما متدهای رفتاری ایشان نه تنها متدهای قابل قبولی نیستند بلکه
متدهایی در تعارض با معیارهای دمکراتیک و شناخته شده امروزی قرار دارند. بنابراین
متدهای مورد استفاده آقای قره جلو را در نوشته خودم به نقد کشیدم.
بخش پایانی نوشته
آقای مددی چند روز بعد بر مطلب ایشان اضافه شده است. در این نوشته به آن بخش
پرداخته نشده است.