تك توران : آیا تاکنون از خود پرسیده اید که چرا در تاریخ و ادبیات ایران نامی از قوم «کرد» نیامده است؟ جواب مشخص است، زیرا در کشوریکه امروزه ایران نامیده میشود قومی بنام کرد وجود نداشت. کردها از اواسط حکومت قاجار در سایه بی ثباتی حکومت مرکزی ایران از مرزهای عثمانی بطور غیر قانونی بخاک ایران کنونی ریخته اند و از بدشانسی ترکان، تعدادی از این میهمانهای ناخوانده همچون بالای آسمانی بر سر مردم آذربایجان فرو آمده اند. در این مقاله با استناد به رفرانسهای معتبر اثبات میکنیم که کردهای غارتگر بطور غیر قانونی از مرزهای عثمانی بخاک آذربایجان یورش آورده اند و با نسل کشی ترکان بومی، در بعضی از روستاها و شهرهای غرب آذربایجان ساکن شده اند.
چون کردان زندگی را با راهزنی، غارت و قاچاق می گذرانند
بنابراین از زندگی مدنی دور مانده، حتی یک دانشمند، نویسنده، شاعر یا شخص معروف
ندارند. بنابریان از روی بدبختی در صدد جعل تاریخ و مصادره بعضی از مشاهیر
آذربایجان در آمده اند. کردانی که در جنوب غربی آذربایجان زندگی میکنند از روی عجز
فرهنگی و بی تمدنی تاریخی، خود را جزئی از تمدن ماد باستان معرفی میکنند تا اندکی
برای خود، منزلت تاریخی ولو جعلی فراهم کنند ! اگر بپذیریم آن کردان که در جنوب
غربی آذربایجان زندگی میکنند بومی بوده و جزئی از تمدن ماد باستان هستند، پس در
آنصورت باید بپذیرند که کردان ساکن در آذربایجان با کردهای شمال عراق، جنوب ترکیه
و شرق سوریه، هیچ نسبت خونی ندارند، زیرا آن نواحی متعلق به ماد باستان نبود.
کردان غارتگر با اشغال اراضی ارمنستان باستان در جنوب شرقی
ترکیه و کوچ اجباری ارامنه به قففاز باعث شدند که قسمتی از خاک آذربایجان بنام
ایروان، نشیمنگاه ارامنه مهاجر گردد و بکمک روسیان آن منطقه از آذربایجان جدا شد.
اگر در آینده ترکیه تحت فشار قرار گیرد تا رأی به استقلال کردستان دهد، بهتر آنست
که آنجا را به ارامنه برگرداند تا ارامنه از قفقاز به خاک اصلی خود که همانا
پیرامون دریاچه وان باشد، برگردند و خاک ایروان را به آذربایجان بازگردانند.
امروزه اختلاف ترکیه با ارمنستان، روسیه و دنیای غرب سر همان اراضی است. بنابراین
ترکیه بجای آنکه آن اراضی را کردستان بنامد بهتر است ارمنستان بنامد و با بازگشت
ارامنه به خاک خودشان موافقت نموده تا هم دنیای مسیحی از او راضی شود و هم
ارمنستان خاک ایروان را به آذربایجان بازگرداند. در ضمن ترکیه نیز میتواند بعنوان
پاداش، منطقه بزرگ ترک نشین سوریه در سواحل دریای مدیترانه را که در گذشته خاک
عثمانی بود باز پس بگیرد.
بر طبق نوشته های سید احمد کسروی، در هنگام انقلاب مشروطه،
دسته های عظیم کرد از خاک عثمانی به آذربایجان یورش آوردند و با نسل کشی ترکان،
ارعاب و فراری دادن بعضی از روستاییان ترک، توانستند در جای آنان ساکن شوند. کردان
دشمنان اصلی مشروطه بودند و بعضی از رهبران مشروطه مانند سعید سلماسی، باقرخان
سالار ملی و میرزا کوچک خان جنگلی توسط کردان ترور شدند.
استانی که امروزه بغلط کردستان نامیده میشود تا هشتاد سال
پیش خاک آذربایجان بود ودر زمان رضا شاه فاسد از پیکر آذربایجان جدا و با نام جعلی
کردستان نامیده شد. امروزه در استان کردستان، بخشهای بیجار و قروه عمدتاً ترک نشین
و بخشهای سقز،دیوان دره و بانه دو زبانه
(ترک و کرد) هستند. اسامی تمام روستاها، رودخانه ها، چشمه ها و قشلاقهای استان
کردستان همه بزبان ترکی هستند و اثبات میکند که آنجا سرزمین ترکان بوده است. در
کتب معتبری مانند «تاریخ مشروطه ایران» و «تاریخ هیجده ساله آذربایجان» شهرهای
کردستان فعلی، خاک آذربایجان معرفی شده است و اثبات میکند که کردان با نسل کشی
ترکان در آن مناطق ساکن شده اند و این حق ترکان آذربایجان است که اراضی از دست
رفته خود را به هر ترتیبی باز پس بگیرند. رهبران آذربایجان باید با رو کردن
شناسنامه غیر بومی کردان یاغی یا شناسنامه غیر بومی پدر و مادرهایشان آنان را از
خاک آذربایجان بیرون کنند.
سید احمد کسروی میگوید:
"چنانکه گفتیم در همین روزها در پیرامون ساوجبلاغ
(مهاباد) نیز آشوب و ناایمنی می بود و کردان عثمانی از آنسو پیش آمده در آبادیها
کشتار و تاراج میکردند". (تاریخ مشروطه ایران - جلد اول - صفحه 425)
" در آذربایجان چنانکه گفتیم جنگ از دو جا آغاز شد که
یکی از مرز بازرگان و از سوی ارومی و دیگری از مرز بانه و سوی ساوجبلاغ بود".
(تاریخ هیجده ساله آذربایجان - جلد دوم - صفحه 600). (می بینیم که در زمان کسروی
شهر بانه جزئی از خاک آذربایجان بود)
" در پیرامون ارومی گذشته از داستان روس و عثمانی،
کردان و آسوریان مایه گرفتاری دیگری بودند. کردان بتاخت و تاز خو کرده همیشه چشم
براه فرصتی می نشستند که بیرون ریزند و هر آبادی که بجلوشان آمد تاراج کنند
.... در مهر ماه که هنوز عثمانی بجنگ در
نیامده بود، کردان رشته ایمنی را گسستند و روز هشتم آبانماه بود که دسته های
انبوهی از ایشان ناگهان از کوههای خود سرازیر شده و از مرز ایران گذشته به آبادیهای
خاک ایران ریختند و بی آنکه جدائی در میان سنی و شیعی و مسلمان و آسوری
گزارند، ده دیه را تاراج کرده و از کشتار نیز دست باز نداشتند. آسیب دیدگان پریشان
و نالان بشهر ارومی ریختند و کردان تا دیری در آن پیرامون چیره بودند".
(تاریخ هیجده ساله آذربایجان - جلد دوم - صفحه 599). (ملاحظه میکنید کسروی میگوید
که کردان از خاک عثمانی به آذربایجان ریختند و به تاراج و کشتار مردم پرداختند)
" چنانکه در باره آذربایجان آوردیم این زمان آشکارا
شهرها را تاراج میکردند و به بازارها آتش می زدند. یکی از شهرهایی که آسیب سختی
دید همدان بود که سالدات و قزاق سه روز در آنجا بتاراج پرداختند و به بخشی از
بازار، نفت و بنزین ریخته آتش زدند. چون کسانی اندیشه جنگ و ایستادگی
میداشتند بشلیک پرداخته چند تنی را کشتند. قزوین را هم تاراج کردند. در زنجان نیز
دستبردی نمودند. در گروس (بیجار) دیه ها را تاراج کرده کسان بسیاری را
کشتند". (تاریخ هیجده ساله آذربایجان -
جلد دوم - صفحه 774). (ملاحظه میکنید که در زمان کسروی شهرهای ترک نشین
همدان و گروس (بیجار) خاک آذربایجان نامیده میشدند)
" کردان شبانه در برابر مشروطه خواهان سنگر پدید
آوردند و بامدادان بجنگ پرداخته به آنان چیرگی نمودند و بسیاری را کشتند. سپس بشهر
نیز دست یافته، نمایندگان انجمن و پیشروان آزادی را دستگیر گردانیدند و به مشروطه
خواهان آزار و گزند بسیار رسانیدند. سپس کردان یغماگر به دیه ها رو آورده و تاراج
و کشتار دریغ نداشتند .... مردان را دو نیم کرده اند، زنان را پستان بریده اند،
کودکان را به رودخانه زنگبار انداخته اند. هر کس نام این انجمن را بر زبان میراند،
زبان او را می برند. می گوید از این زبان بریده ها بسیار است. در این جمله ها اگر
هم گزافه گوئی بکار رفته، نتوان گفت که پاک دروغ است، زیرا دژخیمی و ستمگری این
کردان بی اندازه می باشد و چون لگام آنان را رها کرده بجان بیدست و پایان اندازند،
هیچ ستمی دریغ ندارند". (تاریخ مشروطه ایران - جلد اول - صفحه 363). (ملاحظه
میکنید که کردان وحشی، مردان آذربایجان را دو نیم میکردند، پستان زنان را می
بریدند، کودکان را زنده زنده در رودخانه می انداختند و زبان مشروطه خواهان را می
بریدند! آری کردان وحشی این چنین در آذربایجان ساکن شده اند)
" مسیحیان که در این هنگام در ارومی بکار برخاستند و
بآن می کوشیدند که به پشتیبانی بیگانگان یک نیروی جداگانه ای یا بهتر بگویم کشوری
در برابر دولت ایران پدید آورند، چون شماره خود را از آسوری و ارمنی کم می دیدند
بر آن شدند کردان را نیز همدست گردانند و برای گفتگو در این زمینه سمیقو را بهتر
می دانستند ". (تاریخ هیجده ساله آذربایجان - جلد دوم - صفحه 725) (ملاحظه
میکنید که به گفته کسروی، بیگانگان می خواستند با تجمع مسیحیان و کردان در غرب
آذربایجان، کشور جدیدی بین ترکیه و آذربایجان پدید آورند. بهمین خاطر است که
جمهوری اسلامی ایران به اسکان دادن کردان در غرب آذربایجان ادامه میدهد و سایت بی
بی سی فارسی سعی میکند تا آذربایجان غربی را منطقه کرد زبان معرفی کند زیرا
بریتانیا از نقشه کثیف خود دست برنداشته است)
" مسلمانان با همه گزندهایی که از مسیحیان و
آمریکاییان دیده بودند به اینان نپرداخته آزاری نمی رسانیدند و سردار فاتح در
حکمرانی خود پرستاری بسیاری به آنها می نمود. با این حال مسیحیان دل پاک نکرده جز
در پی بدخواهی نمی بودند، چنانکه از دیرگاهی دکتر پاکارد (آمریکایی) سران کرد را
به پیش خود میخواند و به آنان پذیرائی و مهربانی بسیار مینمود و پولها به آنان می
بخشید و بدینسان کردان را بسوی مسیحیان گرایانیده با مسلمانان دشمن و بد خواه
میگردانید. هر روز سران کرد به نزد دکتر پاکارد رفته و نامهای خود نویسانیده پول
از او میگرفتند. مردم از این رفتار دکتر بد گمان گردیده می گفتند: این آمادگی جز
برای یک جنگ و کشتاری نیست و بسیار بیم میکردند. (تاریخ هیجده ساله آذربایجان -
جلد دوم - صفحه 837).(ملاحظه میکنید کشورهای استعمارگر با پرداخت پول به کردان در
آذربایجان، آنان را تشویق میکردند تا در دسته های بزرگتری به خاک آذربایجان مهاجرت
کنند).
" در ماکو چنانکه گفتیم کردان دیه ها را تاراج می
کردند و بمردم از گزند و آسیب دریغ نمی گفتند و هر زمان یک آگاهی اندوه آور دیگری
از آنجا میرسید .... در ارومی در نتیجه گفتگوی مرزی که با عثمانیان در میان می بود
و دسته های سپاه ایشان از مرز گذشته و بخاک ایران درآمده بودند. کردان در آنجا نیز
فرصت یافته و بتاخت و تاز پرداخته، دیه ها را کشتار و تاراج می کردند. بیچاره
روستاییان که گزند و آ سیب فراوان می دیدند". (تاریخ مشروطه ایران - جلد اول –
صفحه 399)
یکروز کردان در پیر کندی بتاخت و تاز پرداختند. مردم دیه از
مجاهدان یاری طلبیدند. مجاهدان سواره و پیاده بآنجا شتافتند و بهمدستی دیهیان بجنگ
پرداختند، پیکار خونین سختی روی داد. برف روی زمین را گرفته جز سفیدی دیده نمیشد.
ولی چندان خون ریخته شد که تو گفتی که پوشاک سرخ بزمین پوشانیدند. (تاریخ مشروطه
ایران - جلد دوم - صفحه 874)
" در آن نیمه شب در سرمای سخت زمستان، زنان و بچگان،
پراکنده و پریشان رو به بیابان نهادند. آنانکه در دیه ماندند بدست کردان دستگیر
افتادند و دچار صد رنج و رسوایی (تجاوز به عنف) گردیدند. از این گریختگان هم گروه
انبوهی از ترس پیش آمد و یا از آسیب برف و سرما از پا درافتاده در بیابانها
ماندند. آنانکه زنده ماندند پس از دو روز رنج و سختی خود را به شرفخانه رسانیدند.
در تلگرافی که این گریختگان به تبریز کرده بودند چنین گفته میشد که دو هزار تن از
مرد و زن در جنگ کشته شده و هزار و پانصد تن در راه از آسیب ترس و سرما مرده اند.
این آگاهی در تبریز تکان سختی پدید آورد. مردم سخت بشوریدند و از بی پروایی دولت
رنجیدگی نشان دادند. این داستان پرده از کار سمیقو برداشته، میرسانید که میخواهند
هر روز بیک سویی تازد که هم کشتار و تاراج کند و هم میدان حکمرانی خود را پهناور
تر گرداند. (تاریخ هیجده ساله آذربایجان - جلد دوم - صفحه 852)
" کردان در آبادیهای بیرون ساوجبلاغ (مهاباد) آنچه
توانستند دریغ نگفتند. آبادیها را ویران گردانیده، کسان بسیاری را خون ریختند. سپس
بیشرمی را از اندازه گذرانیده، به فرمانفرما پیام فرستادند که شهر را بما بازگزار
و برو .... با این حال کردان کاری از پیش نبرده، باز گشتند. ولی در دیه ها همچنان
تاراج میکردند و راهها را بسته بودند. (تاریخ مشروطه ایران - جلد دوم - صفحه 539)
" همینکه رفتن روسیان دانسته شد، سپاه عثمانی که در
نزدیکی ها بودند رو به ارومی آوردند و پیشاپیش آنان کردان با انبوهی سی هزار تن
نوشته اند، از کوهستان فرود آمده و دسته ای از آنان در روستاها پراکنده شده و
بتاخت و تاراج پرداختند و یک دسته بزرگی رو بشهر آوردند ... کسی برای نگهداری شهر
(ارومی) و جلوگیری از کردان نبود و بی آنکه جنگی رو دهد بدرون آمدند و دست بتاراج
گشاده و دو روز و دو شب بازار تاراج و آشوب را گرم داشتند تا از پشت سر رشید بیک
فرمانده عثمانی با سپاه خود رسید و از تاراج و آشوب جلوگیری کرد و چند تن از کردان
را با تیر کشت. تا چند روز که رشید بیک در شهر بود آرامش روی داد و مردم چه مسیحی
و چه مسلمان آسوده بودند. (تاریخ هیجده ساله آذربایجان - جلد دوم - صفحه 607)
بدینسان سلماس و ارومی بار دیگر گرفتار شد و هر روز تلگراف
های ناله و فریاد از مردم بیچاره میرسید. مردم لکستان دست بهم داده به کردان راه
نمی دادند ولی هر روز بیم تاخت میرفت و پیاپی به تبریز نامه نوشته و چاره می
طلبیدند. (تاریخ هیجده ساله آذربایجان - جلد دوم - صفحه 832)
کشتار مسیحیان توسط کردان غارتگر
کسروی می نویسد که قوای بیگانه یعنی روس، انگلیس و آمریکا
درصدد تأسیس کشور جدیدی بین آذربایجان ترک و ترکیه بودند. ابتدا سعی میکردند با
کوچانیدن ارمنه و آسوریان عثمانی به غرب آذربایجان یک کشور مسیحی بسازند ولی چون
تعداد مسیحیان کم بود، بناچار کردان را نیز به جمع خود دعوت کردند. اما طمع کردان
در تصاحب تمامی اراضی از یکطرف و کشتار مسیحیان توسط کردان، مخصوصاً اسقف اعظم
آسوریان بنیامین مارشیمون توسط سمیقو از طرفی دیگر باعث شد که اتحاد بین آنان از
هم بپاشد. کردان مشغول کشتار مسیحیان بودند و مسیحیان نیز از مسلمانان کینه بدل
گرفته و تلافی آنرا با کشتار ترکان پاسخ میدادند.
چنانکه کسروی می نویسد:
" اما جیلوهای (آسوریان) خاک عثمانی آنان در دیه های
خود در جنوب دریاچه وان زیسته و در پیروی از کلیسای سریانی پایدار مانده و رشته
همه کارهای ایشان در دست مارشیمون بوده و خود مردم کوهستانی و دژ آگاهی می بوده اند
.... چنانکه گفتیم چون جنگ جهانگیر برخاست و عثمانیان نیز بجنگ درآمدند. آسوریان
به روسیان گراییده و بنام مسلمان و مسیحی بکینه جویی و خونریزی برخاستند. سپس
کردان و مجاهدان نیز از آنان کشتند و بدینسان در میانه خونخواری پیدا شد".
(تاریخ هیجده ساله آذربایجان - جلد دوم - صفحه 620)
"عثمانیان یکدسته از کردان بر سر آنان فرستادند و سپس
دسته ای سپاه روانه کردند و جیلوها (آسوریان) به پشت گرمی جاهای خود بجنگ ایستادند
و تا دیری ایستادگی می نمودند تا درماندند و بسیاری از آنان کشته گردیدند و
بازمانده، زنان و فرزندان خود را برداشته
و بنیامین مارشیمون و خاندان او را بمیان انداخته و رو بسوی مرز ایران
آورده و به سلماس درآمدند". (تاریخ هیجده ساله آذربایجان - جلد دوم - صفحه
621). (ملاحظه میکنید که کشتار مسیحیان در اطراف دریاچه وان توسط کردان عثمانی
صورت گرفته نه ترکان عثمانی. هم اکنون نیز پیرامون دریاچه وان که در گذشته متعلق
به مسیحیان بود، توسط کردان اشغالگر شده است و بغلط کردستان ترکیه نامیده میشود)
"چنانکه اسماعیل آقا (سمیقو) که به خوی گریخته بود،
یکدسته از جیلوها (آسوریان) را که از دو سال باز در بیرون شهر جایشان داده بودند،
کشتار کرد". (تاریخ هیجده ساله آذربایجان - جلد دوم - صفحه 741)
" در گوک تپه دو هزار تن از آسوریان از این دیه و از
آن دیه گرد آمده بودند که زنان و فرزندان به کلیسا پناهنده شده و مردان با تفنگ در
پشت بام پاسبانی مینمودند. کردان گرد آنجا را فرا گرفتند و در میانه زد و خورد
برخاست و چون کردان انبوه بودند، مسیحیان مرگ را در پیش چشم میدیدند و نومیدانه می
کوشیدند .... این داستان در روزهای نخست درآمدن کردان بود. سی و اند روز پس از آن
در خود شهر داستان دیگری رخ داد. بدینسان که شصت تن از سرشناسان آسوری را که از
سرای میسونرهایفرانسه بیرون کشیده و بند کرده بودند، روز دوم اسفند شبانه به بیرون
شهر بردند و همه را تیر باران کردند". (تاریخ هیجده ساله آذربایجان - جلد دوم
- صفحه 607)
" از آنسوی کردان میدان بازی یافته، بتاخت و بتاراج
دلیرتر گردیدند، چنانکه هر روز از گوشه دیگری ناله ستم دیدگان بر میخاست و زنان و
بچگان گریان و نالان بشهر می آمدند. در این تاخت و تاراج یکی از پیشگامان، اسماعیل
آقا سمیقو شکاک، میبود که بکینه کشته شدن برادرش جعفر آقا، دست بخون بیگناهان می
آلود. دیه های پیرامون ارومی برخی شیعه نشین و برخی آسوری نشین می باشند و چون
کردان با هر دو دسته دشمنی کیشی می داشتند، بی هیچ باکی خونها میریختند".
(تاریخ مشروطه ایران - جلد اول - صفحه 425)
این دسته از سواران عثمانی که زودتر از دیگران رسیده بودند
از کردان میبودند و بشیوۀ
کردی خود از تاراج باز نمی ایستادند و از آنسوی یکدسته از کردان اشنویه که گفتیم
روسیان کوچانیده و به ارومی آورده بودند بهمدستی اوباش شهری دسته بندی کرده برای
تارج بخانه های مسیحیان که تهی گزارده و رفته بودند، ریختند و در این میان برخی
خانه های دیگری را هم تاراج کردند". (تاریخ هیجده ساله آذربایجان - جلد دوم -
صفحه 761)
" در نزدیکی میاندوآب در جایی بنام سولی تپه، مجد
السلطنه با یکدسته سوار و با یک توپ در کمین مینشست و همینکه اینسان رسیدند،
بیکبار بشلیک توپ و تفنگ پرداخت. مسیحیان بهم برآمده هر کس به رها گردانیدن جان
خود کوشیده و بسیاری از ایشان زنان و فرزندان خود را گزارده بگریختند و بسیاری هم
کشته گردیدند. پس از آنهم کردان از دنبالشان افتاده تا نزدیکیهای صاین قلعه بسیاری
از ایشان (مسیحیان) کشتند". (تاریخ هیجده ساله آذربایجان - جلد دوم - صفحه
762)
در حقیقت این کردان عثمانی بودند که دستشان بخون مسیحیان
آلوده است نه ترکان عثمانی. کردان یاغی عثمانی با کشتار ارامنه و تصرف اراضی آنان
پیرامون دریاچه وان، مرتکب جنایت شده اند و باید هرچه زودتر آن اراضی را به ارامنه
باز پس دهند و ارامنه نیز از قفقاز به سرزمین خود برگردند تا ایروان مسلمان دوباره
به دست صاحبان اصلی خود یعنی ترکان آذربایجان بیفتد. ترکیه نیز باید منطقه غرب
سوریه را که خاک ترکان عثمانی بود باز پس بگیرد.
آتابای همدانی از کشور آذربایجان جنوبی