۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

دموکراسی مک دونالدی یا فرا روایت های بنیادگرایی ــ چالیش


تك توران : دموکراسی مک دونالدی، کنایه از جنبش های دموکراتیک در منطقه خاور میانه است که غرب ستیزان به دلیل کمک های دولت آمریکا و سایر کشورهای غربی به این نوع جنبش ها از طرف دولتهای دیکتاتور به آنها اطلاق می شود و منظور این است که دموکراسی همانند ساندویچ مک دونالد بر این کشورها به زور وارد شده است.


منطقه خاور میانه از جمله قسمت های این کره خاکی است که از زمان باستان تا کنون هنوز سیستم حکومتی دیکتاتوری برچیده نشده و حکومت یک نفر بر مردم و یا یک تفکر بر مردم همچنان رواج دارد.، که با حمله نظامی آمریکا به افغانستان و برچیده شدن حکومت طالبان و پس از آن سرنگونی صدام حسین به دست نیروهای نظامی ناتو، روند تغییر حکومت های دیکتاتوری به دموکراسی در خاور میانه نیز شروع شده است. اکنون نیز با انقلابهای مردمی در تونس، مصر، لیبی، یمن، بحرین، سوریه همچنان روند آزادی خو.اهی و دموکراسی طلبی کل منطقه را فراگرفته است.

به هیچ وجه قصد تمجید از دموکراسی آمریکائی را نداریم اما با مقایسه سر انگشتی وضعیت کشورهای مورد تغییر رژیم، براحتی می توان در این مورد نظر داد. برای مثال کشوری مانند افغانستان که هیچگاه در عمر خود رنگ انتخابات را ندیده بود، اکنون برای انجام هر کاری (از ریاست جمهوری گرفته تا نمایندگان مجلس و شوراها) از انتخابات استفاده می شود. هرچند که ممکن است این انتخابات به اندازه کافی سالم نباشد ولی با ادامه این روند و آموزش مردم به این نوع زندگی، آینده خوشی در انتظار مردمشان خواهد بود.

اندیشه آزادی خواهی و حکومت دموکراسی بر جوامع خاورمیانه، پس از استقرار دموکراسی در عراق و افغانستان، در میان سایر ملل و کشورهای این مناطق گسترش یافت و امروزه با نام بهار عربی در این منطقه درصدد سرنگون نمودن حکومت دیکتاتوری و برچیدن ایدئولوژی های بنیادگرایانه است. اغلب کسانی که این تفکر را به ساندویچ مک دونالد تشبیه می کنند، به نوعی طرفدار ایدئولوژی بنیادگرایی اسلامی هستند. اندیشه ای که از زمان ظهور پیامبر اسلام بدین سو، همواره ایدئولوژی غالب منطقه خاورمیانه (خصوصا کشورهای عربی) بوده است.

اگرچه دموکراسی در خاور میانه در کوتاه مدت جوابگو نبوده ولی آینده روشنی برای این منطقه تداعی می کند، اما آنچه بنیادگرایی دینی با فرا روایت های خود در طول چهارده قرن گذشته نشان داده، چیزی جز کشتار و غارت و جنایت نبوده است. از صدر اسلام تا کنون با ارائه بشارت های مختلف مبنی بر اصلاح جامعه و ایجاد مدینه فاضله و اتحاد وهمدلی بین مسلمانان جهان، هنوز کوچکترین نشانه ای از خوشبختی و سعادت در بین جوامع مشاهده نگردیده و هر روز در بین طرفداران رهبران دینی مختلف درگیری و جنگ و کشتار رواج بیشتری می یابد و همین امر باعث کند شدن روند استقرار دموکراسی در منطقه می باشد.

دموکراسی بدلیل خاصیت پولورالیستی خود و بنیاد گرایی به دلیل خاصیت یوتوپیا گرایانه خود دارای نتایج متفاوتی نیز هستند. دموکراسی با توجه به اندیشه های متفاوت در جامعه و احترام به تمامی اقشار و متفکران همواره به فکر آشتی دادن و ایجاد صلح و دوستی در جوامع بشری است و به دنبال جامعه بهتر می باشد. اما بنیاد گراها با ارائه فرا روایت های محض و تغییر ناپذیر خود جامعه را به سوی تک اندیشه ای و تک حزبی سوق می دهند تا فرهنگی یکسان در جامعه ایجاد نمایند و هر فرقه فرا روایت خود را دقیقتر و مطلق می داند و سایرین را رد نموده و غلط می پندارد. همین اندیشه باعث ایجاد تضاد شده و منجر به قتل و خونریزی بی پایان می شود.  تجربه نشان داده که تلاش برای یکسان سازی نه تنها در عمل ممکن نیست بلکه به جای ایجاد صلح، باعث بروز تنش در جامعه می شود وهیچگاه مدینه فاضله (جامعه برتر) تشکیل نخواهد یافت.

حال سوال اینجاست که دموکراسی صادراتی امریکا (دموکراسی مک دونالدی) بهتر جواب می دهد یا ایدئولوژی بنیاد گرایی دینی. سابقه دموکراسی در خاور میانه نزدیک به ده سال است ولی بنیاد گرایی دینی بیش از چهارده قرن است که انسانها را از دم تیغ می گذراند و کوچکترین پیشرفت فرهنگی و اقتصادی و علمی را در آن شاهد نبودیم.

یازار: چالیش