۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه

همدل و همزبان، بنام آذربايجان و براي تراختور


تک توران : وقتي كه نام تراختور بر زبانم جاري مي شود بي اختيار، كلمه زيباي ياشاسين نيز به آن اضافه مي شود. با زبان بي زباني فرياد ميزنم، سئويرم سني تراختور (تراختور دوستت دارم)، تا آسمان ابري دلم ببارد، شايد بدينسان در دشت شقايق نيز لاله اي برويد.

نوشتيم تراختور دل سپرده مي خواهد، شما هم دل سپرديد، دست مريزاد، نوشتيم تراختور دست نوازش نياز دارد. دست ها در دو سوي بازوانتان چرخيد، تراختور باغريمزدادير (تراختور در آغوشمان است)، آمدم، آمديد و آمديم.

اوج گرفتيم. قانادلاريميز (پر پروازمان) ناجوانمردانه كسيلدي (قيچي شد). باز ما پرواز را با سئوينج ياشي(اشك شوق) ادامه داديم. پرنده كوچك خوشبختي مان در ورزشگاه سر بريده شد، فرياد و بانگ برآورديم كه اين رسم جوانمردي نيست. ليكن مرد نديديم كه مردي آموزد، بلكه سايه نامردان بر مردان طعنه زدند.

دل به درد آمد و سوخت از اين همه بي حرمتي. چاره اي نبود جز اكتفا به درمان هميشگي. آري ياشاسين گفتن. آري باهم زمزمه كردن به سبك فرهنگ اصيلمان كه عيبي يوخ.

همزبان بوديم. همدل شديم. قطره بوديم. دريا شديم. جستيم تا از پس گزند نيش عقربهاي صحنه ورزش ايران زمين در امان باشيم.

فريادمان بلند شد كه آهاي غافل، ما در پي كسب ظفريم، اما نه براي طعنه، بلكه براي شادي دل همدلانمان .

هر چه فريادمان رسا شد، مساعدتها نارساتر گشت. گفتيم. تراختور. شماتتمان كردند. گفتيم ياشاسين، بيگانه خطاب شديم.

گفتيم ما در ايران زمين سربلندي ورزش آذربايجان را طالبيم. شنيديم شما اين و آنيد. بگذريم.

همراهان تراختور، بياييد آلودگيمان نه از جنس بدخواهان،  بلكه از جنس بلور خالص مردان غيورمان كه فرياد زدند ياشاسين آذربايجان، باشد.

بياييد تا بار ديگر براي رسيدن بر بلنداي ورزش ايران زمين ، آنچنان با صلابت همراه تراختور شويم، كه نه تنها قلمها جاري شود، بلكه رودخانه ها بخروشد، تا شايد با اين خروش اورمو گؤلي سيراب شود.

عزيزانم، تراختور اين درخت تنومند هويت ورزش آذربايجان از صداي ياشاسين هاي بر خاسته از گلوي آذربايجانيان جان گرفته و مي گيرد. آن روز كه پدرانمان آن را كاشتند، شايد در اعماق وجودشان باور داشتند كه روزي فرزندانشان بدان افتخار خواهند كرد. اين سوگلي و فرزند به حق آذربايجان را دريافته و قدمهاي استوارمان را براي شكست دادن رقيب ورزشيمان محكم تر بر داريم.

در اين وادي يادمان باشد كه ما همان آذربايجاني اي هستيم كه دائم بر زبان ياشاسين داريم. از اؤلوم گفتن بيزاريم كه اؤلوم سزاوار هر كه لايق آنست.

من نوشتم و باز خواهم نوشت كه تراختور خون جاري در رگهاي من است. و من بوسه بر قدمهاي پر صلابتي خواهم زد كه مي آيند تا نوروز بايرامين را در سهند آذربايجان با تراختور جشن بگيرند.

اين شكسته دل جز طلب دعا براي سلامتي همه و خودش چيزي از دوستان در روزهاي تحويل سال طلب ندارد. خدايا تو فرياد رس مايي، به فرياد عشق من نيز برس. تراختور مرا در پناهت بگير و تراختورچيان را ياري نما تا در اين وادي عاشقانه تراختور را همراهي كنند.

واما سخن آخر:

22 اسفند، نگاه هاي زيباي شما، فرياد هاي شما، بايراق تراختور را بر بلنداي سهند افراشته تر خواهد كرد.

من هم بعد از مدتها با عصاي شكسته ام خواهم آمد. اين بار مي خواهم عصاي شكسته ام را با تكيه بر بازوان شما كناربگذارم. من و تراختور و تراختورچيان چشم براه شمائيم. ما را دريابيد.

ياشاسين منيم شانلي آذربايجانيم

ياشاسين تراختور

و در پايان

دو قطره اشك شوق من تقديم شما


آديوخ آذربايجانلي

منبع : پورتال هواداران تیراختور