تک توران: شرکت آقاي عليرضا قولونجو در برنامه افق دوشنبه 20 فوریه فرصتی پيش آورد تا تماشگران اين برنامه شاهد برخورد دو تفکرمتضاد در مورد آذربايجان باشند.
هر چند دراين
برنامه، ظاهرا در مورد تنش هاي اخير در روابط جمهوري آذربايجان و ايران بحث ميشد،
اما اگر دقت میشد، در بطن صحبت ها يک انديشه مترقي و مدرن دیده میشود که تفکرات
ورشکسته و پوسيده اي ر ا که آخرين تلاش هارا براي بقاي خود مينمايد به چالش
ميکشاند.
در این برنامه
تورج اتابکي با نگاهي همسو با سياست حاکميتهاي پهلوی و جمهوری اسلامی ، همان
تفکرات رو به اضمحلالی را نمايندگي ميکرد که هشتاد سال است پایه های سيستم
آسيميلاسيون ترک ها در ایران را تشکیل میدهد.
وي در بیان ارزيابي خود از آنچه در جمهوري آذربايجان ميگذرد، با حرارت سعي ميکرد مسائل آنجا را به مثابه مسائلي بيربط و جدا از سرنوشت آذربايجانيهاي جنوب قلمداد کند ، سياست ضديت جمهوري اسلامي با اين کشور را صرفا از زاويه صدور انقلاب شيعي نشان دهد و روی مساله نگراني حاکميت ايران از پتانسيل هاي تمايل به پيوندمردم دو سوي ارس پرده بکشد. اين همان گفتماني است که هميشه در محافل مرکز گرا و فارس محور ايران با خفه کردن صداي مخالف، خود را به صحنه گفتگوها تحميل کرده است.
اما نگاه ديگر که
اينبار فرصت ابراز نظر پيدا کرده بود، عبارت از آن نگاه واقعي، مردمي، مدرن، بي
تعصب، آينده نگر و رو به رشد در داخل فعالان حرکت ملي آذربايجان بود که صراحتا با
تشريح واقعیت مسائل فيمابين در رابطه دشمنانه دولت جمهوري اسلامي با آذربايجان از
يک طرف، و حقیقت پيوند مردم دو سوي ارس از طرف ديگر، خود رايک سر و گردن بالاتر
نشان داد و ترکيب صحنه را عوض نمود.
آقاي اتابکي خود
را تاريخ نگار ميداند، يک کتاب مفصلي بزبان انگليسي راجع به فرقه دموکرات
آذربايجان نوشته و در آن با بافتن راست و دروغ به همديگر، افاضه کرده که در طول
سالهاي بعد از حکومت ملي، آذربايجانيها در ايران در سيستم فرهنگي اقتصادي حل شده
اند و تمايلاتي از نوع سياست هاي فرقه دموکرات مسائلي مرده اي بيش نيست. وي در
صحبت هاي خود در افق نيز در ادامه همين تفکرات خود حرفهائي گفته که در مجموع بر
بستر اين تفکر بود که پس از عهد نامه هاي گلستان و ترکمن چاي، راه آذربايجانيها در
ايران از مردم جمهوري آذربايجان جدا شده و آنهائي که در ايران هستند هويت ايراني
پيدا کرده و در داخل سيستم ايران هضم شده اند. اساس انديشه وي صريحا اين بود که
آذربايجانيهاي جنوب سنخيتي با شمالي ها ندارند، آنهاحتي نام مشترکي ندارند، شمالي
ها ترک قفقاز و ترک تاتار خوانده میشدند و شمال و جنوب ارس از منظر زمانی بحدي از
هم دور افتاده اند که ديگر قرابتي باهم ندارند.
وي تلاش داشت چنين القا کند که مردم آذربايجان مشکلي با حکومت
در ايران ندارند و تعلق هويتي ايراني دارند. به چپ و راست مي آويخت و به اصطللاح
از واقعیت هاي زميني و فرهنگ سياسي ايران مدارانه در آذربايجان حرف میزد تا چنين
نشان دهد که آذربايجاني ها در ايران در سيستم سياسي ايران مشارکت میکنند و وزير و
وکيل دارند و آنچه که از پیوند دو آذربایجان گفته میشود تلقینات ناسیونالیستهای
شمال است.
وي بر خلاف ديگر
همفکران پان ايرانيست خود، بطور مشخص چيزي منفي در مورد جمهوري آذربايجان نگفت.
دليل اين کار هم بنظر من اين ميتواند باشد که وي خود به جمهوري آذربايجان رفت و
آمد دارد و در تلويزيون دولتي آنجا مصاحبه ميکند و طبعا نميخواست دوستان خود را د
ر جمهوري آذربايجان آزرده کند و در ضمن ملاحظه میکرد تا جلوي چشم مردم، چيزهاي
بديهي روز را بر عکس جلوه ندهد. وی با اينحال ابائي نداشت که در مورد حقايق تاريخي
، با چهره حق به جانب تفسير هاي نادرست خود را به عنوان فاکت مطرح کند و با کمرنگ
کردن پيوند مردم دو سوي ارس، سياست ضد انساني و ضد آذربايجاني در ايران را توجیه
کند، دست آوردهاي شمال را بجای اینکه حاصل خلاقيت، استعداد و کار سيستماتيک مردم
آذربايجان بداند، چيزي در حد جمهوري هاي ديگر شوروي سابق و از جنس آنها قلمداد
کند، چنين القا کند که هر چه بوده نتيجه حکومت شوروي بوده و سکولاريسم آنجا همان
ادامه سياست حکومت شوروي در شکل اداره دولتي حوزه هاي ديني است.
وي براي محکم
کاري و اینکه مبادا بحث آذربايجان و سکولاريسم آن در آينده ايران مشکل ساز شود، سخاوتمندانه
ترکيه را برای الگوشدن براي پيشرفتهاي اقتصادي و سياسي ايران پیشنهاد میکرد، -
لابد با اين تصور که درجه قرابت آنها با آذربايجانيها در ايران در مرتبه کمتري
نسبت به آذربايجان شمالي است
در مقابل، تفکر و
جهانبيني ديگري خودش را نشان داد. انديشه اي که در آن سکولاريسم ، تلورانس مذهبي،
مدرنيسم و يکپارچگي فرهنگي آذربايجانيهاي دو سوي ارس با استدلال مطرح شد.
در این برنامه،
عليرضا قولونجو پرنسيب هاي دموکراتيک و در عين حال سازش ناپذيري که جزئي از اصول
حرکت ملي کنوني آذربايجان شده است را بصورت مستقيم و يا غير مستقيم بخوبي مدافعه و
مطرح کرد. در برابر فرصت طلبي طرف مقابل که ميخواست مساله مطرح شدن نام آذربايجان
جنوبي و شمالي را به دوره اولين رئيس جمهور آذربايجان برگرداند، با صراحت تاکيد
کرد که مدافعه از اين انديشه نه اختراع و تحميل دولمتداران دوره استقلال جمهوري
آذربايجان، بلکه ناشی از خواست مردم آذربايجان جنوبي بوده و از اولين اعتراضات در
دانشگاه تبريز در مورد اشغال قره باغ و د راين اواخر از تاسيس انجمن قلم آذربايجان
جنوبي مثال آورد.
وی در دام بحث و
جدل حاشيه اي و کشمکش بر سر تاريخ سازي هاي طرف مقابل نيفتاد و درعوض با آرامش
توجه ها را به دنياي حاضر، به آذربايجان يکپارچه فرهنگي و اشتراکات بنياني آن
کشاند.
آذربايجان جنوبي
و شمالي را يک پيکر واحدي تشریح کرد که هر چند آنرا بنا به ظرفيت و محدوديت فکري
محفلي که در آن صحبت ميکرد، آذربايجان فرهنگي نامید ولي همه قرينه هايش نشان از آن
داشت که اين پيکري را که از نظر سياسي تقسيم شده است ، از هر نظر يگانه میبیند.
در عين افتخار به
دستاوردهاي درخشان و حيرت انگيز شمال، اين اعتماد به نفس را داشت که از نقصان هاي
آن نيز بگويد. در عين اينکه از ادبيات حسرت گفت اما ملت خود را نه در رديف
انسانهاي تحقير شده، بلکه جريان بالنده اي که با الهام از گذشته خود و تجربيات
برادران و خواهران آزاد شده خود رو به آينده دارد. نشان داد.
نشان داد که حرکت
آذربایجانیها در دو سوی ارس جرياني است عميقا سکولار و خود را گرفتار دگم انديشي و
تعصبات کور نميکند
وی در عين حال که
تاکيد کرد که ريشه دشمني جمهوري اسلامي با آذربايجان احساس خطر از پیوند دو سوی
ارس بوده و بهانه گیری رابطه با اسرائیل صرفا در حد لاپوشاني حمايت هاي جمهوري اسلامي از طرف اشغال
گر ارمني است، اما با صراحت و بدون ملاحظه کاري، از سياست نزديکي به اسرائيل به
دليل وجود جمعيت قابل توجه يهودي کشور دفاع کرد.
برنامه افق اين
هفته نشان داد که مدافعان پان ايرانيسم در مخمصه عجيبي گرفتار آمده اند. از یک طرف
تحولات اجتماعي و سياسي و جهش هاي فوق العاده دو کشور ترک در شمال وغرب، به حدي چشمگير
است که ديگر قادر به لاپوشاني و يا وارونه سازي آن نيستند و از طرف دیگر آگاهي
اجتماعي و توده اي مردم آذربايجان در جنوب نيز به حدي است که روز بروز در ارکان
سيستم تحميلي هشتاد وچند ساله شوونيسم شکاف هاي جدي ايجاد کرده است.
آقاي اتابکي با
حرفهایش خود را نمونه دست به نقدي از سردگمي و در عين حال بي اعتباري نمايندگان و
تئوريسين هاي اين سيستم ورشکسته نشان داد. شايد وي جزو آخرين نفرات از نسل آذربایجانی
ها هستند که در جبهه مدافعان سيستم ويرانگر و ضد انساني پان ايرانيست و
آسيميلاسيون ترکها قرار گرفته است. جبهه اي که نه تنها دشمن رشد و توسعه طبيعي
مردم آذربايجان هستند بلکه در نگاه کلي، با استقرار شيوه هاي نژادپرستانه و انديشه
هاي فاشيستي در ایران ، به ضرر رشد متعادل فرهنگي و اقتصادي همه ساکنين ايران عمل
میکنند. افکار اينان متعلق به گذشته است. جهت گيريهايشان فرصت طلبانه است و در
نهايت ورشکسته هائی هستند که دوره اشان بسر آمده است.
http://www.voanews.com/wm/voa/nenaf/pers/PERSIAN_OFOGH-MON.asx