تك توران : خبرهای تجاوز دیگر مجال نمی دهند، نمی گذارند رد پای خبر قبلی پاک شود تا خبر تجاوز بعدی به گوشمان برسد.حتی اگرتجاوزهای روحی و روانی را کنار بگذاریم، حتی اگر یادمان برود که خیلی از این تجاوزها گزارش نمیشود و یا چقدر تجاوز باید علنی شود تا خبرساز شود اما باز هم خبر های تجاوز امان را از آرامش مان گرفته است. هر روز خبرها نزدیک و نزدیک تر میشود آنقدر که ترس تمام وجودمان را میگیرد تا باور کنیم که هست.
در پی خبرهفته
گذشته مبنی بر تجاوز و قتل یک دختر18ساله در یزد، دختری که بعد از تجاوز توسط دو
افغان وقتل، جسد مقتول در چاه خانه متجاوزان توسط پلیس یافت شده است و در ادامه
خبر حمله مردم شهر یزد به خانه های افغانی …
اما بررسی بعد
خبری این اتفاق که در رسانه ها پخش شده است تنها یک بعد از هزاران بعد وقوع یک جرم
است. اینکه متجاوزان تابعیتشان افغانی بوده است! اینکه اقامت افغان ها قانونی بوده
یا غیر قانونی! اینکه آیا افغان باید دیگر در ایران بمانند یا نه! اینکه چرا مردم
یزد دست به حمله زده اند! چرا با وجود این همه مرجع قضایی بازهم خود مردم دست به
اجرا زده اند! اینکه به جرم حمله کنندگان رسیدگی شود! اینکه چرا افغان ها در ایران
جایگاه یک تبعه خارجی به معنی واقعی کلمه را ندارند؟!! اما چرا تنها نگاه ها به
تابعیت متجاوزان کشیده شده است؟ چون وقوع یک جرم و بررسی آسیب ها و ریشه های آن
تنها به یک بعد محدود نمیشود ولی چرا بعد سیاسی جرم پررنگ تر شده است!!
از یک منظر: طبق
ماده3قانون مجازات اسلامی مصوب 1361 و ماده 3 لایحه جدید قانون مجازات اسلامی مصوب
1390 هرجرمی در خاک ایران اتفاق بیافتد، در صلاحیت دادگاه های ایران است لذا در
این مورد دادگاه ها حتی از لحاظ حقوقی هم صلاحیت رسیدگی داشته اند (دادگاه ایران
صالح چه در مورد ایرانی چه افغانی) وحمله گروهی و ضرب و جرح و به آتش کشیدن افراد
(چه متهم به جرم یا غیر متهم) عنوان مجرمانه دیگری است که جدا ازاین پرونده قابلیت
رسیدگی دارد.
از منظر دیگر
باید بررسی شود چرا با وجود تمام مرجع های قضایی صالح در ایران بازهم مردم خودشان
مجری قانون شده اند در حالی که چنین حقی طبق قانون برای افراد پیش بینی نشده است.
حتی در مورد قصاص هم ولی دم نمی تواند قبل از رسیدگی های قضایی و طبق قانون خودش
قصاص کند (رسیدگی به جرم در صلاحیت دادگاه و مجری آن دستگاه قضایی است) ولی چرا
مردم به قدرت اجرای ضابطین دادگستری اعتماد نکرده اند؟!آن هم حمله به سایر افغان
ها به غیر از مجرمین اصلی نه این است که مردم ما برخلاف قوانین و رویه دادگاه ها
زیاد به اصل صلاحیت شخصی جرم واقف نیستند (آثارجرم تنها متوجه خود شخص مجرم است)
در حالی که می
دانیم در طول قرون گذشته که در نبود قانون و دادگاه ها، رسیدگی ها شخصی و قومی-
قبیله ای بود و آثار این رسیدگی های شخصی و نبود قانون چیزی جز برچیده شدن آرامش و
امنیت و هویت یک انسان به معنی واقعی کلمه نبوده است پس چه می شود که دوباره
رسیدگی های شخصی و انتقام جای قاضی و قانون را گرفته است!
گرچه انتقام
زودتر آتش خشم و کینه را خاموش می کند اما آثار دراز مدت آن همان آثار سلب آزادی و
امنیت و آسایش مردم است. یک روز حمله به افغان ها،روز دیگر حمله به ترک ها،روز
دیگر سایر ادیان و … تا انجا که دیگر نظام قضایی بعد از این همه تلاش برچیده میشود
و باز نظام قومی قبیله ای آغاز به کار می کند و رسیدگی ها بر طبق نظر و منش یک قوم
است و تمام اصل های قانونی مثل اصل برائت،اصل قانونی بودن جرم و مجازات ها،اصل
صلاحیت شخصی،قبح عقاب بلابیان و … از میان می رود.
و از منظر دیگر
بررسی وجود قوانین محدودیت کننده ای است که سایر کشورها برای ورود مهاجران برای
کشورشان قرار داده اند هم برای ورود و هم برای ادامه زندگی. اما در کشورما چرا
خبری از این قوانین مشخص نیست ؟ چرا کشورهای توسعه یافته این همه قانون و محدودیت
برای پذیرش دارند اما کشور ما فیلتری برای مهمانانش ندارد؟در ابتدا درها را به
راحتی به روی آنها باز می کند و بعد نه می تواند پاسخگوی نیازهای مهاجران باشد و
نه قادر به برخورد درست وقضایی در صورت وقوع جرم است و گاه منجر به برافروخته شدن
خشم انتقام در میان گروههایی از مردم می شود
اما بررسی ها
اتفاق تنها به همین جا محدود شده است. حرفی ازخود مجنی علیه و دلیل وقوع این جرم
برای بررسی ریشه های ان نشده است.حرفی ازخود این جرم صرف نظر از مجرم به میان
نیامده است. حرفی از تجاوز به یک دختر 18ساله به میان نمی آید،تجاوزی که صرف وقوع
همان جرم تمام زندگی یک دختر را از میان میبرد حالا قتل که دیگر به کنار شاید
انقدر گوشمان از این خبرها پر شده است که دیگر جرم تجاوز وقوعش عادی شده است،از
کنار آن رد می شویم مانند خیلی از جرم های که زمانی وقوعش تمام مردم را میترساند
اما حالا عادی شده است چون تکرارش بدون رسیدگی ادامه پیدا می کرد (اینکه آیا اگر
متجاوزان ایرانی بودن مانند خیلی از تجاوزهای دیگر واکنش مردم چیزی جز سکوت بود؟)
هر روز از هرگوشه
و کنار و هر بار به یک بهانه خبری از تجاوز به روح و جسم و تمام زندگی زندگی یک زن
به گوشمان می رسد.. اما تمام می شود چون خبر ساده ای است که قرار است بار آشکار
آثار ان را تنها خود آن فرد و خانواده اش به دوش بکشند اما در نهان آثار اصلی آن
به تمام خانواده ها نفوذ می کند. جرم های که اگر آسیب های اجتماعی و ریشه های
اجتماعی آن توسط روانشناسان و جامعه شناسان و جرم شناسان بررسی نشود و توسط حاکمیت
اعمال نشوداین نهاد خانواده است که به سوی اضمحلال میرود.
ان هم نهاد
خانواده که بزرگ ترین و مهم ترین نهاد اجتماعی جامعه را تشکیل می دهد.خانواده ای
که قرار است هسته ی اصلی اجتماع در آنجا تشکیل شود اما روز به روزجای استحکام را
پدیده ها مثل طلاق،خشونت خانگی،فساد و فحشا در روابط و جرمهای این چنینی گرفته است
آنقدر که نتیجه آن از بین رفتن امنیت و آرامش خانواده ها از ورود فرزندانشان چه
کوچک چه بزرگ به اجتماع است. اجتماعی که به این نیروها احتیاج دارد. کم وحشتی نیست
که هر روز با بیرون گذاشتن پا به اجتماع دامن گیر اعضا جامعه میشه!و نتیجه آن
اینکه روز به روز آزادی افراد محدود و محدودتر میشود.
مگرنه این است که
هم متجاوز و هم شخص مورد تجاوز در یک جامعه و تحت یک حاکمیت قرار گرفته اند
حاکمیتی که با قدرتش و تصمیماتش زندگی این دو گروه را اداره می کند!