۱۳۹۱ تیر ۲۹, پنجشنبه

اقتصاد و جنسيت: هويت زنانه در اقتصاد- ترجمه: پينار


تك توران : زماني كه در اقتصاد از جنسيت بحث مي شود، واژه اي كه ناخودآگاه به ذهن مي آيد، فمينيسم است. با اين اوصاف فريادهاي "واي اقتصاد فمينيستي هم آمد" را از اكنون نيز مي شنويم. به ميدان آمدن گفتمان اقتصاد فمينيستي در مقابل هژموني ادعاي عقلايي بودن، جهاني بودن و ديگر شرط هاي عمومي اقتصاد حتي عكس العمل همكاران زنمان را نيز برانگيخته است. زيرا صحبت از اقتصادي كه شامل تحقيقات با ديدگاه زنانه باشد همزمان ادعاي نبود اقتصاد با چنين نوشتاري را هم به صحنه مي آورد. اين ادعا از جانب بسياري از اقتصاددانان "بي معني" و "غيرحقيقي"  شناخته مي شود. حتي جدا كردن اقتصاد فمينيستي به شكل "زنانه كردن اقتصاد" ، "اقتصاد زنانه" يا "علم زنانه" و تهديد بازتوليد رابطه سلطه گري و تلاش براي "اثبات خويش" هم درك مي شود. حقيقتا هم با تلفظ دوباره اين دو واژه ( اقتصاد فمينيستي) عكس العمل هايي كه با آن روبرو مي شويم با آنچه در بالا بحث شد ما را متعجب ميكند. همچنين به زبان آوردن چنين عكس العمل هايي از طرف مردان نيز تصادفي نيست.

در اصل،چه در حوزه اقتصادي و چه در حوزه عمومي، تنها رابطه پذيرفته شده ي مردان، در زندگي روزمره، سياست ها و كنش هاي خرد، هم در حوزه شخصي و هم در حوزه عمومي، رابطه ي سلطه گري و تماميت خواهي  است. از اين رو هر نوع تحقيق، اعتراض، نقد و به چالش كشيدن  از طرف زنان يا از ديدگاه زنانه ، از جانب مردان ، "سلطه زنانه" يا  انعكاس تقاضاي قدرت  "ديگري" درك مي شود.

با اين وجود هدف اقتصاد فمينيستي ، اقتصادي با جاي گرفتن بيشتر اقتصاددانان زن، توجه بيشتر به مسئله ي زن، ارزيابي ديگري بر اساس تحليل زنان به عنوان طبقه ، تبعيض قائل شدن ، طرد و حذف مردان ( آمازون وار) نيست. هدف اقتصاد فمينيستي هيچ كدام از اينها نيست.

هدف اقتصاد فمينيستي ، رها ساختن اقتصاد از ديدگاه جنسيتي و توسعه دادن آن به صورتي است كه  شامل تجربه هاي زنانه و مردانه - با توجه به موقعيت هاي متفاوت اجتماعي، فرهنگي، قومي، نژادي، طبقاتي- باشد. اولين هدف نه " جايگيري زنان در اقتصاد" كه بررسي اقتصاد با "ديد زنانه" مي باشد. از اين رو، تيرهاي انتقادي اقتصاد فمينيستي،  "جريان اصلي" و اقتصاد نئوكلاسيك به عنوان نمونه اي از آنرا نشانه مي رود. چرا كه عبارت  "جريان اصلي"  در ذات  خود بيانگر هژموني است، كه در اين تفكر اقتصاد نئوكلاسيك در مركز اقتصاد قرار گرفته و ديگر مشي ها به حاشيه ي اقتصاد رانده مي شوند. اين رابطه سلطه گرانه ديد جنسيتي اقتصاد نئوكلاسيكي را محدود كرده و با به حاشيه راندن ديگر مشي ها، زمينه ساز چشم پوشي از تجربيات زنانه و زنان مي شود. در اينجاست كه مساعدت اقتصاد فمينيستي به اقتصاد به ميان مي آيد. اقتصاد فمينيستي با قد علم كردن در برابر محدوديت هاي سلطه گرانه و تبعيض گذار خودي/غيرخودي، افق اقتصاد را گسترش مي دهد.

دوگانگي خودي/ غيرخودي محدود به اقتصاد نيست. اين درك نمود نگرش علمي حاكم بر اقتصاد و ايدولوژي جنسيتي شكل دهنده جامعه در حيطه اقتصاد است. از اين رو اقتصاد فمينيستي محصول تلاش براي يافتن فصل مشترك " علم – جنسيت - اقتصاد" است. چون ايدئولوژي واحدي اساس علم، جنسيت و ساختاربندي اجتماعي اقتصاد را تشكيل مي دهد.

مادامي كه ايدوئولوژي مورد بحث در اقتصاد مورد بحث قرار نگرفته باشد، پاك شدن اقتصاد از نگرش جنسيتي ممكن نيست. به گونه اي كه ديدگاه مسلط با به رسميت نشناختن ويژگي هاي  زنانه در زمينه جنسيت ، "آگاهي علمي" زنان را به عنوان "فاعل آگاه" قبول نمي كند.

اقتصاد به عنوان نظمي كه اين درك از دانش آنرا شكل داده است، مباحث، مدل ها، متد و حتي نوع تعليمش را بر اساس اين به ظاهر بي طرفي، جهاني بودن و ديگر ادعاهاي عمومي قرار مي دهد. اما با وجود پذيرش عمومي اقتصاد، موضوعات، روش، مدل ها و نوع تعليم آن، به هيچ وجه اين علم از قضاوت هاي ارزشي پاك نشده و روشنگر و جهاني نيست .

شناخت شناسي اقتصاد نئو كلاسيك را پوزيتويسم علمي، متدولوژيش را آناليز آمار كمي و روشش را تكنيك جمع آوري داده هاي عيني آماري با مدل هاي اقتصادسنجي تشكيل مي دهد. اگر موضوع  را روشن تر بيان كنيم، در اقتصاد تحليل ها يي كه در سطح انتزاعي و پيشرفته فورماليزه شده اند، با تعميم هاي مستقل در محتوا و منطقي ساده در اثباتشان ، عموما از تحقيقات عيني با جزئيات تجربي، و اشكال گفتمان متكي بر روايت و تفسير ارزشمندتر تلقي مي شوند.در مدل هاي مورد بحث، در پس رياضيات سوفسطائي و استفاده از منطق و مدل هاي اقتصادسنجي چنين دركي نهفته است. از اين راه، بي طرفي و عيني بودن نتايج آناليز هاي اقتصادي فرض گرفته مي شود. بدين سبب تحقيقاتي كه از اين روش/گفتمان استفاده كرده اند به صورت طبيعي به علت علمي محسوب نشدن اهميت زيادي نمي يابند زيرا در يك پروسه ي عقلاني بر اساس استدلال شكل نگرفته اند.

بر اساس ادعاي فوق تحقيقاتي كه با تكيه بر تجربيات فردي، غيرقطعي، احتمالي و مبهم و استفاده از روش هاي ادراكي، غيرعقلاني، شخصي، شهودي احساسي و كيفي (مطالعه ژرف، مصاحبه و مردم روش) صورت گرفته و به اقتضاي اين روشها به روايت و تفسير تكيه دارد به اندازه كافي "علمي" شناخته نشده و به حاشيه رانده مي شود.

بدين ترتيب اقتصاد به ديدگاه زنانه امكان حضور  نمي دهد. بدين صورت كه پروسه هاي عقلاني، روش ها و انواع گفتمان ها در طبقه بندي جنسيتي، ويژگي هاي مشتركي را به زنان نسبت مي دهند. به اين دليل گفتن اينكه تجربيات و ديدگاه هاي زنانه به خارج از حدود اقتصاد رانده شده اشتباه نخواهد بود. محدوديت هاي روشي ،شمول و موضوع اقتصاد و حتي شناخت آن ، نگرش زنانه را طرد مي كند. ابتدا نقش زن و مرد را با توجه به نگاه جنسيتي تعيين مي كند و سپس به عنوان نتيجه ي امر طبيعي، زن در عرصه خصوصي حبس مي شود. كار خانگي و  كارهاي خارج از بازار زن غيرمهم و درجه دو ناميده و بدين صورت زن در اقتصاد ناديده گرفته مي شود.

با شناخت نگاه (پدرسالارانه) اقتصاد نئوكلاسيك به زن نشان دادن اينكه چگونه و با چه منطقي زن را در خانه (عرصه خصوصي) حبس مي كند، ممكن مي شود.در اين مرحله براي روشن كردن پدر سالاري جانبدارانه ي اقتصاد نئوكلاسيك، ضرورت حركت به سوي دركي ماوراي درك وضعيت موجود مطرح مي شود. به گونه اي كه در اين فضا موشكافي مباحث ساختاربندي شده ي "روشن" اقتصاد به عنوان قاعده معمول اكادميكي آن ، كافي نخواهد بود. در اين ميان ابتدا لازم است بر روي سوال "تئوري اقتصادي را چه كسي و با چه هدفي پي ريزي مي كند؟" تمركز كنيم. اگر يك بار با اين سوال شروع كنيم مفروضات اقتصاد نئوكلاسيك به عنوان پوششي كه براي محتواي جنسيتي آن استفاده شده به راحتي رمزگشايي مي شود.

پوجال (pujal)، منطق رانده شدن زنان از عرصه ي عمومي اقتصاد را به وسيله مفروضات ضمني مبني بر مفهوم سازي متفاوت در مورد زنان و مردان بيان مي كند. اين مفروضات به ندرت به زبان آورده شده، نگاه جنسيتي (كاستي هاي) پارادايم اقتصاد نئوكلاسيك را روشن مي كند(pujal,1995:18-26).

در اين مقاله تلاش مي كنيم مثال هايي از مفروضات ضمني مبني بر نگاه جنسيتي را در كارهاي " پدران" اقتصاد ، پيگو، مارشال، اجورث، جونز بيان كنيم. به عبارت ديگر هر چند به روشني گفته نمي شود اما بياييد چگونگي شكل گيري هويت زن در اقتصاد را كشف كنيم.

“همه زنان متاهل اند. اگر هم ازدواج نكرده باشند حتما ازدواج خواهند كرد. در آن واحد همه زنان صاحب بچه اند يا خواهند شد.

همه زنان به خويشاوندان مردشان (پدر، شوهر يا برادرشان) از لحاظ اقتصادي وابسته اند و مجبور به اين كارند.

زنان در موقعيت "خانه داري" قرار دارند ( به اين كار مجبورند)، توانايي توليدمثل موجب تخصص آنان در اين كار شده است.

نيروي كار زنان در بخش صنعت توليدگر نيست ( در اين بخش، اينكه زنان در مقايسه با مردان توليدگر نيست يا اصلا توليدگر نيستند مشخص نيست).

زنان به علت غيرمنطقي بودن به عنوان يك شخص اقتصادي مناسب نيستند،از اين رو از نظر تصميم گيري اقتصادي غير قابل اعتمادند”(pujal,1995:18-26).

زن متاهل و وابسته: نتيجه طبيعي تاهل زنان يا ازدواج قطعي شان در آينده، وابستگي آنان به خويشاوندان مردشان است. اين تفكر زمينه ساز جدي گرفته نشدن زنان در بازار كار مي شود.به علت برطرف شدن نيازهاي زنان از طرف ديگران(مردان) دليلي براي حضور زنان در بازار كار باقي نمي ماند. اين ويژگي راه را براي شناخته شدن زنان به شكل يك عامل غيرمستقل باز ميكند. بدين گونه اولين فرض به عنوان پيش نياز فرض دوم در نظر گرفته مي شود.

عنصر اساسي در عرضه نيروي كار زنان درامد شوهرانشان است  (Pigou,1960: 565-6).

جستجوي كار زنان وابسته به "تصميم اهل خانه" است (Becker,1981:46). )از اين رو،جستجو ي كار براي زنان از يك تصميمگيري شخصي خارج ميشود.)

                  افزايش نيروي كار زنان در صنايع، ركود، و در حيات خانوادگي راه را براي آشفتگي باز مي كند(edgworth,1923:493).(جاي گرفتن زنان در نيروي كار، به عنوان افزايش دهنده رفاه اقتصادي ديده نمي شود بلكه برعكس منجر به اثرات منفي روي "رفاه ملي" و "مطلوبيت اهل خانه" محسوب مي شود.)

مادر - زن: نقش ديگر زنان متاهل، مادري است. وظيفه اساسي مادران تربيت فرزندان و در اين راستا انجام كارهاي خانه است.

كار كردن زنان در خارج از خانه مانع از انجام تمامي كارهاي خانه و تربيت صحيح فرزندانشان مي شود(Marshall,1930:721).

ميان استخدام زنان در صنايع و مرگ ومير كودكان همبستگي جدي مورد بحث است(Jevons,1904:167-8, Marshall,1930:721,Pigou,1960:188).( بررسي همبستگي بين حقوق كم كارگران كه موجب فقر و مرگ ومير كودكان مي شود به ذهن شان خطور نكرده است.)

                  مادراني كه كودك زير سه سال دارند بايد از كارخانه اخراج شوند و كار كردن مادران ممنوع و دستمزد زنان كارگر بايد كم شود (Jevons,1904:167-172,Pigou,1960:188). (در اين وضعيت سوالاتي مانند اينكه عايدي خانوار چگونه تاثير مي پذيرد و زنان چگونه بايد فرزند خود را سير كنند به "پدران" زياد ارتباطي ندارد.(

بازده: فرض بازده پايين زنان در صنايع، هم در نوشته هاي كلاسيك و هم  معاصر جاي گرفته است. به اين دليل در يك بازار رقابت كامل نيز زنان حقوق كمتري دريافت مي كنند.

نيروي كار زنان در صنايع بي كيفيت و درجه دو است. بدين دليل دريافت حقوق برابر با مردان در يك بازار رقابت كامل را نمي توان انتظار داشت (pigou,1960:566-70). ( اين ادعا كه به شكل كم بازده بودن زنان مطرح مي شود در سطح اثبات باقي مي ماند و براي حل مسئله هيچ پيشنهادي – مثل تحصيل و آموزش- ارائه نمي شود.)

ممانعت از تبعيض " حقوق برابر در مقابل كار برابر" براي زنان و تدوين، تشويق و حمايت از قوانيني مانند" تبعيض مثبت" راه را براي ناكارآمدي ساختار بازار فراهم مي كند(Killingsworth,1983:67).

اين گونه ناكارآمدي ها تاثير منفي بر كارفرمايان و رفاه اجتماعي داردEdgworth,1922:493)).

عقلانيت: زنان منطقي نيستند، اين وضعيت فقط از رفتار كردن بر خلاف منطق اقتصادي نشات نمي گيرد: در آن واحد در نقش هاي سنتي آنان - مادر، همسر - لزوم داشتن رفتار منطقي اهميت و موضوعيتي ندارد.

چهار فرض بحث شده در بالا ( هويت دهي زنانه) به صورت پيش شرط براي يكديگر، به هم مرتبطند. دليل غيرمنطقي بودن زنان فقط رفتار كردن برخلاف منطق اقتصادي نيست بلكه اجازه ندادن براي منطقي رفتار كردن، با پذيرفتن طبيعي بودن نقش همسر، مادر براي آنهاست.

در اقتصاد سرمايه داري، زن و مرد چه در حوزه تئوري و چه در حوزه سياسي با شناخت انسان منطقي اقتصادي( مرد) متفاوت شده اند. در اقتصاد نئوكلاسيكي در حاليكه مردان به صورت اشخاصي مستقل، آزاد مشخص شده اند زنان به شكل كساني كه نمي توانند روي پاهاي خود بايستند، وابسته به ديگران، عضوي از خانواده، همسر ، مادر، دختر هويت دهي شده اند. زمانيكه مردان نيازها ، توانايي ها و فرصت هايشان را در بازار، آزادانه هدايت مي كنند. زنان به صورت آفريده هايي كه قادر نيستند تصميماتي در راستاي منافعشان بگيرند معرفي مي شوند.

                  زنان در باب تقسيم بودجه خانوار به طوري كه در شرايط بهينه صدق كند توانمند نيستند(Marshall,1930:195-6). (با اين حكم، حق زنان در تصميم گيري  حتي براي عرصه اي كه به آنان تعلق يافته است (داخل خانه)  به رسميت شناخته نمي شود.)

هر پنج فرض با نگاه جنسيتي گفته شده ي اقتصاد نئوكلاسيك كه در بالا بحث شد،نه فقط در نوشته هاي اقتصاد كلاسيك كه در ادبيات اقتصاد معاصر نيز وجود  دارد. مدل شونيزم مردانه ، به عنوان بسط مدل عرضه نيروي كار نئو كلاسيكي، در رابطه با تداوم اين تفكر در اقتصاد معاصر مثال خوبي ارائه مي كند. در اين مدل(Killingworth,1983:29-37.Brown,1983:ch:8) تصميمات زن توسط شوهر گرفته مي شود  در حاليكه حالت عكس آن حتي مورد بحث هم قرار نمي گيرد. زيرا عرضه نيروي كار زنان وابسته به عايدي شوهرانشان فرض مي شود و اين عايدي به عنوان " درامدي با وجود عدم استحقاق" توصيف مي شود. به علاوه عايدي زن بر روي عرضه نيروي كار شوهرش هيچ تاثيري ندارد.

اينگونه شناخته شدن اقتصاد با مؤلفه بازار، جهاني كردن فعاليت مردان تحت يك چشم انداز جنسيتي حتي در ديدگاه هاي حاكم اقتصاد امروزي نيز مورد پذيرش است. همين طور قبول نشدن كار خانگي (زن) به مثابه ي كار توليدي در حكم مؤلفه ي اساسي توليد خانگي، يك ديدگاه شايع است.

به اين دليل امروزه در تحليل هاي آماري زنان خانه دار در نيروي كار( مجموع افراد شاغل و بيكار) به حساب نمي آيند و توليد خانگي در حساب هاي درامد ملي به چشم نمي خورد.

اقتصاد فمينيستي براي پاك شدن اقتصاد از نگاه جانبدارانه مردانه، توسعه سرفصل هاي اقتصاد را پيشنهاد مي كند. "به جاي محدود كردن اقتصادي بر اساس بازار ،بازتعريف آن به شكلي كه هم زمان شامل همه ي فعاليت هاي اقتصادي در حوزه هاي مختلف (بنگاه ها، دولت، خانوار-خانگي) و با در نظر گرفتن روابط متقابل بين آنها باشد"(Macdonald,1995:180). به جاي دركي از اقتصاد كه فقط با فعاليت هاي توليد و مصرف كه در تغيرات بازار مورد بحث قرار مي گيرد شناخته مي شود، پيشنهاد ديدگاهي در اقتصاد است كه شامل درك تمام سياست گذاري ها و فعاليت هاي لازم ( با ارزش برابر فعاليت هاي بازار) افراد براي تداوم و توسعه حيات و بر آورده كردن نيازهاي ضروريشان باشد.

بدين ترتيب ، از ميان برداشتن تفاوت بين فعاليت هاي حوزه عمومي بر اساس بازار و فعاليت ها و سياست گذاري ها در حوزه خصوصي و مرتبط با زندگي اجتماعي ممكن خواهد شد. در نتيجه اقتصاد خواهد توانست زن و تجربيات زنانه را هم در بر بگيرد. با دركي از اقتصاد كه افراد را با زندگي واقعي پيوند مي دهد مرزهاي اقتصاد قوي تر خواهد شد (Strassmann,1995:1).

در اين باره، درك اقتصاددانان فمينيست از مباحث اقتصادي و در يك نگاه، اقتصاد فمينيستي در شعار زير خلاصه شده است:

" حوزه خصوصي سياسي است و آنچه سياسي است اقتصادي هم هست، پس حوزه شخصي نه فقط سياسي،بلكه اقتصادي هم هست"(Serdaroğlu, 1997).

جريان اصلي اقتصاد هنوز هم روش و موضوع خود را در آموزش اقتصاد و مدل سازي، بر اساس جانبداري از نگاه جنسيتي مردانه استمرار مي بخشد. مدل رفتاري جريان اصلي اقتصاد، تكيه بر اشخاص اقتصادي دارد. اين اشخاص منطقي ، مستقل، حافظ منافع شخصي، بهينه كننده سود يا مطلوبيت با توجه به محدوديت هاي خارجي، استفاده كننده از منابع كمياب به بهترين نحو و در انتخاب ها مستقل از يكديگر و از تاريخ خود ، مردان هستند.

ويژگي هاي اين شخص ، با  هم رايي اقتصاد، با توجه به سه مفهوم اساسي كاراكتريزه مي شود: كميابي، خودخواهي و رقابت. مفاهيم مورد بحث فقط نماينده بخشي از روابط اقتصادي دنياي واقعي است، از طرف ديگر ويژگي هايي مانند فراواني، نوع دوستي و همكاري در خارج از قالب هاي اقتصادي قرار مي گيرد. اقتصاد فمينيستي ادعا مي كند كه اين جوانب متفاوت، يعني ويژگي هاي زنانه و مردانه ،بر اساس تقسيم نقش جنسيتي و شناسايي رفتارهاي زن و مرد شكل گرفته و نيز آشكار مي كند كه جريان اصلي اقتصاد با چشم پوشي از ويژگي هايي كه زنانه به نظر مي آيند ( فراواني، نوع دوستي و همكاري) بر اساس مفاهيم مردانه ( كميابي، خودخواهي و رقابت) بنا شده است.

بدين ترتيب، اقتصاددانان فمينيست در حالي در اقتصاد جاافتاده، رانده شدن فعاليت ها و رفتارهاي زنان به خارج از حيطه ي اقتصاد را ادعا مي كنند در مقابل، اين مسئله را كه "اين ويژگي ها نتيجه ي هويت دهي تيپ بندي  هاي قالبي مشخص نشده ي زن و مرد با تكيه بر نگاه جنسيتي هستند" را آشكار نمي سازند  (Strobe,1994:145. Wooly,1993:487. Demir,1996:69).

اقتصاددانان فمينيست يك مدل سازي باز و پويا را كه در برگيرنده تمام مفاهيم متضاد ذكر شده در بالا – بدون حذف يكديگر- به گونه اي كه بتوان حتي مفاهيم جديد نيز به آن اضافه كرد را پيشنهاد مي كنند. به عبارت ديگر شامل نگرشي كه در آن رد مفاهيم " كميابي، خودخواهي و رقابت" و انكار مردان، جايگزين رفتار هاي زنانه اي چون " فراواني،نوع دوستي و همكاري " نمي شود.

عرصه ها، مدل ها و روش های مربوط به اقتصاد مجبورند آموزش را به شکل دانشی که تاکنون تولید شده انتقال دهند. اگر اقتصاد با توسل به اقتصاد فمینیستی پیشنهاد شده از طرف اقتصاددانان فمینیست پیش برود و در یک سطح وسیع تر شناخته شود (نگرشی شامل موضوع، مفاهیم و دیدگاه های متفاوت و بدون نظم سلسله مراتبی در روش ها) محدودیت های نوع آموزش متکی بر انتقال دانش را نیز از میان خواهد برد. چرا که نگرش فمینیستی به رشد یک تفکر انتقادی، تحلیلی و خلاق یاری خواهد رساند و پروسه ی آموزشی متفاوتی را آغاز خواهد کرد.

بدینسان اقتصاددانان فمینیست، علاوه بر استفاده از روش  مصاحبه دانشجویان برای تحلیل داده هایی که جمع آوری کرده اند ،آموزش تجربی از طریق بحث گروهی و جلسات آزمایشگاهی؛ به جای روش "آموزش اقتصاد" دیکته شده ، روش "ایجاد اقتصاد" را برای یادگیری اقتصاد مفیدتر دانسته و از آن دفاع می کنند (Nelson, 1995:145. Serdaroglu, 1997a:10) و پروسه آموزشي متفاوتي را اغاز خواهد كرد.

اقتصاددانان فمينيست ادعا مي كنند در اساس ساختار اقتصاد، علم و جنسيت درك فلسفي واحدي( مدرنيته) نقش تعيين كننده را دارد.

براي اثبات اين ادعا هم با استفاده از تكنيك هاي ساختار شكني ، دوگانگي در پس درك عمومي پذيرفته شده اقتصاد، شناخت، متد و مدل سازيش را به نمايش مي گذارند.


نويسنده: اوفوق سرداراوغلو – نورجان اؤزكاپلان

جدول زير در اصل درك نگاه جنسيتي علم مدرن كه در اقتصاد هم گسترش يافته است را نشان ميدهد (Serdaroğlu1997:106-107).

حاشیه  (خارج از محدوده)                 مرکز  (داخل محدوده)

حوزه مربوط

-                   حوزه خصوصی (خانواده)

-                   جامعه ، بنگاه

-                   برابری

-                   فراوانی          -         حوزه عمومی (بازار)

-                   عوامل فردی

-                   فعالیت

-                   کمبود

روش

-                   کیفی

-                   شهودی

-                   نامشخص،مبهم

-                   عینی

-                   طرفدار

-                   شفاهی

-                   خاص

-                   غیررسمی

-                   احساسی و شهودی  -         کمی

-                   قطعی

-                   مشخص، دقیق

-                   عینی

-                   علمی

-                   بی طرف

-                   ریاضی وار

-                   عمومی

-                   رسمی

-                   عقلایی

مفروضات اساسی

جامعه (انسان)

-                   منافع  دیگران را هم در نظر می گیرد (نوع دوست)

-                   وابسته

-                   احساسی

-                   دارای نگرش طبیعی

-                   سهیم شونده، آماده همکاری              عامل (فرد)

-                   تشخیص دهنده منافع خود (خودخواه)

-                   مستقل

-                   منطقی

-                   بر اساس انتخاب هایش رفتار می کند

-                   رقابت کننده

جنسیت (روابط جنسیتی)

-                   مادینه

-                   زن      -         نرینه

-                   مرد

ن.ک.ب. نلسون 1996a: 22. سرداراوغلو 1997b: 107

منابع:

Becker,G.S.(1981). Treatise on the family, Cambrridage, MA: Harvard univ. press.

Bergman,B. (1996), “What is feminist Economiccs All About?”, cBllenge, 39(1) , January,s.4-10

Brown,C,V. (1983), Taxation and the Intensive to Work, Oxford University press, Second Edition.

Demir, ö. (1996),İktisatta Yöntem Tartişmaları, Vadi Yay., Ankara.

Edgeworth, F.Y.,( 1923). “ Womens’s  wages in Relation to Economic Welfare” , Economic jurnal, XXXII, December,s. 487-95

Jevons, S, (1904),” Marrieed Women in Factoises”, Metbods of Social Reform and  Other Papers, içinde,Macmillan.

Killgsworth, M. R.,(1983), Labor Supply, Cambridage: Cambridage University press.

Longino, H.E.(1993), “ economics for Whom?” , M.A.Faber, ve .J.A. Nelson (der). Beyond Economics Man içinde, Chicago: Chicago University Press.

MacDonald, M.:(:1995), “ The Empirical Challenges of Feminist Economics”, E.Kuiperve J. Sap (der):, Out of Margin: Feminist Perspectives on Economics içinde,New York,Routledge, s.175-197

Marshall, A.(1930),Principle of Economics, 8th edt. Reprinted, London: Macmillan; (1961) Guillebaud edit., London:Macmillan.

Nelson, J.(1995),” Feminist and Economics” Jurnal of Economic Perspective, Spring,19 (2) ,s. 131-148

Pigou,A.C.(1960), The Economics of Welfare, London:Macmillan.

Pujal,M.(1995), “ Into the Margin” ,E.Kuiper ve J.Sap (der), Out of Margin: Feminist Perspectives on Economics, içinde . New York Routledge,s.17-34.

Serdaroğlu. U (1997a), “ Kişisel Olan sadece Politik Değil , Aynı Zamanda İktisatidir!( Feminist İktisat) “ Mülkiyeliler Birliği Dergisi, XXI.S.197,Mart,s.3-10.

Serdaroğlu,U(1997b), Feminist İktisat`in Bakışı( Postmodernist mi?), İstanbul:Sarmal Yay.

Strassmann,D.L.(1995),” Creating a Fourm for Feminist Inquiry”, Feminist Economics, Spring, 1(1), s. 1.

Strober; M.(1994), “ Can Feminist Thought  Improve Economics? Rethinking Economics Thought a Feminist Lens”, American Economic Review, May, 84(2), s.143-147

Qaynaq: Güney Azerbaycan Feminizm Araşdırma Merkezinin Dergisi: Qadın Baxışı, 1 ci sayı.

http://www.azerfem.blogfa.com/post/4

azerfem