۱۳۹۱ مرداد ۴, چهارشنبه

انحلال جمهوری هخامنشی بدست اسکندران آمریکایی و استقلال سرزمین آتروپاتن ــ بیزیم یول


:تك توران تکرار تاریخ ، شاید...
333سال قبل از میلاد (2345سال قبل) سرداری از خطه ی مقدونیه در راستای انتقام گیری از هخامنشیان و در امتداد افکار جهانگشایی خود، به جغرافیایی که امروز ایران نامیده می شود هجوم کرد و نقطه بر حیات سلسله ی که جهان از ظلم آن به فریاد آمده بود را گذاشت...

سلسله ای که منبع تغذیه ی آن اموال ملل تحت ستم و تحت حاکمیتش بود، سلسله ای که سربازان و فدایانش از مللی غیر فارس بودند، و سرداران فارسی همواره پشت سر این سربازان بد بخت برای مراقبت از جان و مال و منافعشان سنگر می گرفتند و از مالیاتهای روز افزون ملل تحت ستم هزینه ی خوش گذرانیها و ثروت اندوزیهای خود را تامین می کردند و جان و مال این ملل غیر فارس را همواره می دوشیدند و خونریزی را از تفریحات خود بحساب می آوردند خونخوارانی که حتی از ریختن خون برادر و خواهران ، پدر و مادران تنیشان ابایی نداشتند ،برده داری و ظلم بر خلایق از پیشه کاریهای این سلسله بحساب می آمد از جمله مللی که تحت ستم این سلسله بودند سرزمین ماد (آتروپاتن) بود که ملیتی تورک و اجداد امروزی آزربایجانیها بودند که با هجوم اسکندر مقدونی و انحلال سلسله ی هخامنشی توانستند با مدبری و دوراندیشی سردار بزرگ ماد و سرزمین آتروپاتن بنام آتروپات هر چند شاید نسبی به استقلال خود برسند ..
مفتخران به تاریخ جسته و گریخته ی هخامنشیان و مدعیان وارثان این سلسله امروز در آرزوی ایجاد حاکمیتی بمانند حاکمیت هخامنشیان در جغرافیای ایران هستند جغرافیایی که بیش از هفتاد درصد آن را مللی غیر فارس تشکیل می دهند و از ابتدایی ترین حقوق انسانی من جمله خواندن و نوشتن به زبان مادری بر حذر داشته شده اند، ولی هموطنان ظاهری آنها که دم از میهن پرستی می زنند ملت موجود و تابع میهنشان را با عینک نژاد پرستی و خود بینی نگاه می کنند و منبع تغذیه شان منافع و دارایهای ملل غیر فارس بوده است در اصل وارثین کنونی و پیروان و مریدان هخامنشیان و کوروشان ،غیر متوجه آنند که حاکمیتی همانند هخامنشی دارند اما آنقدر چشمهایشان بر دیدن حقایق بسته شده که وجود چنین حکومتی را ملموس نمی کنند،حکومتی که برای رسیدن به اهداف آپارتایدی خود حتی بر دین مردم این سرزمین نیز رحم نکرده و با استفاده ی کاملا ابزاری از آن موجبات گستردگی و اکتشاف روز افزون امکانات و دارایها و زبان موروثان هخامنشی را فراهم کرده است کاری که شاید کوروش و سلسله ی هخامنشی توانایی آنرا نداشته بودند ، چرا باید این حاکمیت را جدا و متفرق از حکومت هخامنشیان تصور کرد؟ آیا واقعا این حاکمیت ضد هخامنشی است یا ادامه دهندگان راه آنها؟
حکومتی که فاشیسم نژادی را توانسته با فاشیسم دینی و شیعه نیزمی پیوند دهد و بمانند کوروش بظاهر کبیرشان دست خونین خود را از آستینش دارازتر کرده و درصد بلعیدن کشورها و ملل کوچکتر بدرون ایدوئولوژی خود است و درخت نفاق بین ملل را چگونه با افتخار از خون ملل غیر فارس پرورانده است چگونه بمانند جدشان کوروش و دیگر شاهان هخامنشیشان مرگ 20000 انسان سوری برای دستیابی به اهداف جهانخواریش قربانی می شود ،پا بر روی فرهنگ و تاریخ مللی می گذارد که هستیش و نام و زبانش مدیون رشادتهای آنهاست ، زبان مللی را می برد که زبان گشودنش حاصل صدقه سری آن ملت بوده است، مگر این حکومت چه از هخامنش کم دارد؟ انصاف هم چیز خوبیست!!
اما وجود چنین حکومتی شما( وارثان کوروش که امروز خود را اپوزیسیون می نامید و طبق روال همیشه ملل غیر فارس جایی در این جمع ندارند)را راضی نمی کند، چون اشتهای شما بیشتر از این حکومت است بلکه خواهان تماما نیستی ملل غیر خود باشید؟ شاید نوکری ملل غیر فارس شما را ارضا نکرده است شایدم تحمل نفس کشیدن ملل دیگر را ندارید ، چون تنها بدین دلیل باید باشد که شما راضی این حکومت نباشید ، وگر نه حاکمیتی که شما از بعد از هخامنشیان آرزو می کردید که بمانند آن سلسله بدان افتخار کنید همین حکومت جمهوری اسلامیست که تنها اسم ظاهری خود را یدک می کشد وگر نه باطنش حاکمیت هخامنشی نوین است .
اما با وجود شباهات فراوان این دو حکومت( هخامنشیان و جمهوری اسلامی) که با در نظر گرفتن شرایط امروزی و سعی در وفق دادن با آن تنها چنین حکومتی می توانست اهداف و راه کهنه ی اجداد خود (هخامنشیان) را بصورت چهره ای نوین ادامه دهد ، باید خاطر نشان کرد که شباهت دیگری نیز در مقایسه ی دو حکومت دیده می شود که به مراتب مهمتر و حیاتی تر است و آن چگونگی سقوط و انحلال آنست که با اندک تحلیلی که از شرایط داخلی و خارجی حکومت می توان کرد نقاطی تا حد زیاد بدیعی معین می گردد که امیدهای آزادی ملل تحت ستم و غیر فارس را چندیدن برابر کرده و نوید آزادی آنها را مژده می دهند ، جکومت جمهوری اسلامی بمانند اواخر سالهای حیات هخامنشیان که حکوت داری جز فضاحت و ستم چیزی آید ملل نداشت و ماجراجویهایی که عاقبت به هجوم سردار مقدونیه ای بنام اسکنر منتهی شد جمهوری اسلامی نیز به احتمال فراوان ماجراجویی ها و ستم غیر قابل قبولش به حمله ی آمریکا و غرب منتهی خواهد شد که در سقوط و انحلال نیز تفاوتی با اجداد خود نداشته باشند ، که این حمله و هجوم غرب نوید آزادی ملل غیر فارس مخصوصا سرزمین و ملت آزربایجان جنوبی را بمانند اجدادشان آتروپاتنها را که بعد از هجوم اسکندر به استقلال نسبی دست پیدا کردند را میدهد .
اما نباید همه چیز را تمام شده دانست با یک نگاه گوشه چشمی بر تحولات منطقه ای سالهای اخیر و بروز، کشورها ی منقلب شده و تغییر حاکمیت رخ داده کمی بر ما معین می گردد که کشورهای صاحب قدرت نقش اساسی را در تغییر حاکمیت بازی کرده اند و قدم اول برای این تغییرات یافتن جایگزین مناسب برای حاکمان بوده که تا مرحله ی اول عملیات رخ نداده باشد هرگز سراغ مراحل دیگر نمی روند که مصداق آن در کشور سوریه به وضوح قابل نمایان است اما این دخالت نیروهای خارجی در همه ی موارد انقلابها و تغییرات حاکمیتها ممکن است قابل بیان نباشد زیرا کشورهایی که ملت آن بتنهایی قدرت تغییر را داشته باشند رنگ دخالتها کمتر می گردد اما در برخی کشورها که علاوه بر اعتراضات داخلی و نبود آزادی و مشکلات خارجی حاکمیتها که علاوه بر مشکلات داخلی آن است و مسئله از داخل مرزها فراتر باشد دخالت نیروهای خارجی پر رنگتر شده و نقشی حیاتی را ایفا می کنند که جمهوری اسلامی ایران یکی از نمونه های این ممالک است که علاوه بر مشکلات داخلی و اعتراضات مردم خود مشکلی خارجی بنام انرژی اتمی و دخالت در امور دیگر ممالک از نمونه های آن است که احتمالات دخالت نیروهای خارجی را افزایش می دهد که با شناختی که از نحوه ی عمل این نیروها در ذهن است همان طور که در بالا بدان اشاره شد مرحله اول عملی این دخالت بین المللی (آمریکا و غرب) یافتن جایگذین برای حاکمیت است که از بوهایی که به مشام می رسد در این راستا بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88که موجب اعتراضاتی در شهرهای فارس نشین شد به نظر می رسد این جایگذینی و آلترناتیوی بیشتر به جنبش موسوم به سبز نزدیکتر دیده می شود که این امر باید موجب دقت ملل تحت ستم و بخصوص ملت آزربایجان جنوبی باشد که بتوانیم در معاملات و معادلات منطقه ای نقشهایی را عهده دار شده و قدرت نفوذ و لابی گری خود را افزایش دهیم که به نظر می رسد در این راه شاید کمکها و نفوذ کشورهایی مانند آزربایجان شمالی و شاید در حدی ترکیه در معادلات بین المللی می تواند وزنه را به طرف ملت آزربایجان جنوبی سنگینتر کند که ایفای نقش اکراد در نفوذ آمریکا به عراق و دست آوردهای آن به کردستان عراق امروز قابل تامل خواهد بود ، حتی آزادی ملل تحت ستم از زیر سلطه ی ملتی دیگر در طول تاریخ با هجوم و حمله ی خارجی نمومه های بسیاری را یاد آور تاریخدانان می تواند بکند که نمونه ی بالا که عرض شد ( هجوم اسکندر و انحلال هخامنشیان و آزادی ملت تورک آتروپاتن ) از جمله های آن است که در این وادی اتفاق افتاده است، و البته نمونه ی بیان شده ی اکراد در عراق که امروز ادعای حتی مستقلیت نیز کرده اند.
 91/5/3