۱۳۹۰ بهمن ۱۳, پنجشنبه

پاسخ به چرندگویی های سایت گل در مقاله ای با عنوان " درباره "پدیده تراکتورسازی" درتسخیر پوپولیسم" ــ آرتان آرمان


تک توران : آینه چون نقش تو بنمود راست  -  خودشکن آئینه شکستن خطاست 

به نقطه ای بسیار حساس رسیده ایم از 3 فصل پیش که تیراختور با سونامی هوادارانش لیگ برتر ایران را به لرزه درآورده و چشمان از حدقه درآمده ی اهالی فوتبال را تماماً به خود معطوف نمود.


اینروزها را میشد انتظار کشید و اصلاً غیرمنتظره نبود که روزی «تیراختور» به آن درجه از «عظمت» نایل گردد که «بت» سرخابیهای دردانه ی تهران را که سالها به مدد سرمایه های بادآورده ی بیت المال و حمایتهای بی دریغ حامیان انحصارگرایی مار خورده و اژدها شده بودند تار و مار نموده و آنان جهت ممانعت از پیشروی طوفان سرخ آذربایجان زمین و زمان را بسیج نمایند.



بازی تیراختور-استقلال با حضور قریب به 80 هزار هوادار عاشق که حتی سرما، یخبندان و برف و بوران هم یارای باز داشتنشان از حضور در کنار نماد سرخ «اتحاد» آذربایجان را نداشت و در مقابل دیدگان میلیونها بیننده ی تلویزیونی با خیمه شب بازی دستهای پشت پرده به لجن کشیده شده و غلظت رسوایی بوقوع پیوسته و شوری آش پخته شده تا آن حد بود که دوست و دشمن بر به مسلخ برده شدن تیراختور و هوادارانش اذعان نموده و بر «ظلم آشکار» انجام شده صحه گذاشتند.



در این میان برخی عزلت نشینان که علاقه ی فراوانی به ایفای نقش پدرخواندگی فوتبال ایران داشته و قلم خود را نیز به نرخ روز به طالبان آن می فروشند بجای ایستادن در کنار «حق» و «حقیقت» و رهپویان آن با چشم بستن صرف بر عمق «افتضاح» رخ داده با تعویض جای «حاکم» و «محکوم» و «ظالم» و «مظلوم» به شماتت میلیونها احساسی پرداختند که تنها جرمشان روا داشتن عشقی خالصانه به تیم محبوبشان و سرزمین مادریشان می باشد. سایت گل که بعنوان یکی از بازوهای رسانه ای سرخابیها معمولاً در کمین حاشیه ها خیمه زده و در مواقع مقتضی بلافاصله دست بکار شده تا با «موش دوانی» در بین هواداران تیراختور و ایفای نقش «آتش بیار معرکه» رسالت «زرد» خود را به انجام رساند اینبار نیز بیکار نمانده و تلاش نمود با ترتیب دادن هجمه هایی بر علیه هواداران تیراختور در قالب برخی مطالب منویات «شیطنت آمیز» را به مرحله ی اجرا بگذارد.



در روزهای اخیر یکی از مطالب انتشار یافته در این سایت تخریبگر مطلبی با عنوان "یادداشت ویژه؛ درباره "پدیده تراکتورسازی" درتسخیر پوپولیسم" می باشد که در آن نویسنده تلاش نموده است با صغری و کبری چینی و آسمان و ریسمان بهم بافی طولانی «توهمات» شخصی خود را به خورد خواننده ی آن داده و با گذاشتن قصور تمامی مسائلی که در بازی تیراختور-استقلال وقوع پیوست بر گردن تیراختور و هوادارانش شائبه ی «تبانی» و «فساد» را از پیشانی فوتبال ایران زدوده و آن را عاری از هر نوع خللی نشان دهد. اگرچه این مطلب چندان محتوای «عمیق» و «غنی» نداشته که با نگاه همه جانبه نگر علمی اقدام به پاسخدهی به آن نمود علی ایحال به جهت باران «اتهاماتی» که در پوشش واژه های گوناگون بر سر تیراختور و هوادارنش باریده می شود نگاهی به بخشهایی از آن خالی از فایده نخواهد بود.



نکته ی قابل تأمل انتخاب نام «علی مغانی» برای نویسنده ی متن می باشد که با در نظر گرفتن آنکه «مغان» یکی از مناطق آذربایجان می باشد این ذهنیت به مخاطب القاء می گردد که گویا این سایت «تفرقه دوست» با استفاده ی ابزاری از برخی «خائنین» و یا به کمک این «نام» تلاش دارد که آذربایجانیان را در مقابل هم قرار داده و با سنگ پرانی از پشت چهره ی این کاراکتر به هواداران دهها میلیونی تیراختور تاریخ این باشگاه را زیر سؤال برده و قصور تمام ناکامیهای این تیم را در گذشته و حال متوجه خود باشگاه دانسته و آن را مقصر شماره ی یک قلمداد نماید. در بخشی از مطلب می خوانیم:



"در آن سال ها که اسکلت اصلی تیم های لیگ را بازیکنان بومی تشکیل می دادند، فوتبال تبریز پتانسیل تغذیه 3 تیم در سطح اول فوتبال ایران را نداشت و نیروهای مستعد این منطقه در این تیم ها پخش شدند؛ تراکتور سیروس دین محمدی و اسماعیل حلالی را داشت، ماشین سازی علیرضا اکبرپور و جاوید شکری را و شهرداری هم که تیم کم تماشاگری بود بازیکنانی مثل حسین خطیبی را که در آن سال ها یکی از بهترین مهاجمان ایران بود، از تیم همشهری اش جذب کرد. در واقع تیم های تبریزی، برای اینکه در سطح اول فوتبال باقی بمانند، ناخواسته دست به تضعیف هم زدند و برخی از ستارگان شان را هم در تیم های دیگر دیدند و نتیجه آن شد که یکی پس از دیگری به دسته های پایین تر سقوط کردند."



نویسنده انگار که کشف جدیدی نموده باشد تلاش کرده با رجوع به 20 سال پیش و تحلیل وضعیت موجود با آن «سهواً» یا «عمدا» ذهن مخاطب را از تحولاتی را که در این سالها در این تیم مردمی به تحقق پیوسته و آن را تا سطح «تیم ملی» ملت آذربایجان ارتقاء داده است دور نموده و به عبارتی آن را دنبال «نخود سیاه» بفرستد. ایشان «آگاهانه» یا «ناآگاهانه» چشم بروی این حقیقت می بندند که نه فقط در جامعه ی گسترده ی هواداران تیراختور بلکه با تحولاتی که در این مدت در سطح جهان بوقوع پیوسته است «تحلیل» امروز نه فقط با 20 سال پیش بلکه با سال قبل نیز آمیخته با خطا می گردد و حضور کنونی تیراختور با این تب و تاب و شور و حال هواداران بی شمارش ارتباطی به گذشته نداشته و تحلیل صرف آن در قالب «فوتبال» نه فقط ما را به حقیقت رهنمون نخواهد ساخت بلکه ببشتر از آن دور خواهیم شد البته اگر طالبش باشیم و گرنه اگر هدفمان صرفاً بازی با واژه ها و درست نمودن معجونی شلم شوربا گونه جهت ریختن به کام مخاطب باشد موضوع تفاوت می نماید. حتی اگر در چارچوب فوتبال نیز کوشش بر تحلیل بحث نماییم در خصوص تفاوت امروز با 20 سال قبل همینقدر کافیست بدانیم که در آن سالها بازی در تیمهای سرخابی آرزوی نه فقط هر بازیکن تبریزی بلکه هر بازیکن ایرانی بود و اصولاً بازیکنان درآمدن به عضویت تیمهای سرخابی را سقف آرزوهای خود پنداشته و به همین خاطر بود که زمانی که لیگ ایران از عنوان «آزادگان» به «نیمچه حرفه ای» تغییر نام داد خیلی از استعدادهای فوتبال آذربایجان بدلیل «پول»، «شهرت» و دلایل دیگر تیمهای بومی خود را رها نموده و راهی تهران شده و با خالی گذاشتن عرضه زمینه را برای جولان تیمهای سرخابی و تنزل روزافزون فوتبال آذربایجان مهیا نمودند. تفاوت اساسی امروز با گذشته این می باشد که در آن سالها بازیکنان برای بازی در تیمهای سرخابی التماس می نمودند اما اکنون آن تیمها آنقدر از درجه ی اعتبار ساقط شده اند که بازیکنان حتی با عجز و لابه و التماس آنان نیز حاضر به پوشیدن پیراهنشان نمی شوند. اگرچه در سالهای تبعید تیراختور به لیگ دسته ی اول تأثیر مشکلات ساختاری و مدیریتی فوتبال تبریز (آذربایجان) و نقش مافیای فوتبال را در به گل نشستن کشتی آن در باتلاق آن لیگ نمی توان نادیده انگاشت مع الوصف به همان سان نقش «سیاست زده بودن فوتبال» در آذربایجان در وضعیت تیمهای آن علی الخصوص «تیراختور» انکارپذیر نخواهد بود. موضوعی که می بایست روی آن دقت نظر داشت این است که در آذربایجان بدلیل به ضعف گراییده شدن بنیه ی صنعت و تولید و مشکلات نشأت گرفته از آن از قبیل بیکاری خیلی از فرزندان این مرز و بوم مجبور به ترک دیار آباء و اجدادی خود و مهاجرت اجباری به مناطق کویری فارس نشین که امکانات مناطق زرخیزی مانند آذربایجان بجای سرمایه گذاری در خود این خطه به این پهنه ها سرازیر می شود می گردند که در این خصوص شاید تفاوت زیادی بین «فوتبالیست» و «غیرفوتبالیست» آذربایجان وجود نداشته باشد که به دلایل مختلفی که بحث مفصل در رابطه با آن از حوصله ی این مقال خارج است راهی «غربت» می گردند که ثمره ی آن تخریب و به انزوا کشانده شدن این سرزمین تاریخی می باشد که این موضوع در «فوتبال» به جهت آنکه کارنامه ی آن بطور مداوم در ویترین رسانه ها و مردم قرار دارد خود را بروشنی به نمایش گذاشته اما در حوزه های دیگر خالی شدن عرصه چندان به چشم نمی آید از اینرو اگر مشکلات این پهنه بطور «بی طرفانه» مورد مداقه قرار گرفته و «استنتاج» بر مبنای تحلیل آگاهانه صورت پذیرد مسائل و مشکلات فوتبال این گستره قبل از آنکه به این بازیکن و آن بازیکن و این مربی و آن مربی ارتباط داشته باشد ریشه در معضلاتی دارد که بر تار و پود این جامعه حکمفرماست و «فوتبال» و «غیرفوتبال» آن را بطور همسان مورد تاخت و تاز خود قرار می دهد. یک نکته ی خیلی ظریف در اظهارات نویسنده استفاده از عبارت «پدیده ی تراکتورسازی» در عنوان مطلب می باشد که همین عبارت گفته های او را زیر سؤال می برد زیرا پدیده به چیزی اطلاق می گردد که یا تاکنون وجود خارجی نداشته و یا در گذشته به شکل کنونی نبوده است که بکار برده شدن همین عبارت حاکی از تأیید ضمنی فرسنگها فاصله بین «تیراختور» امروز با «تراکتورسازی» دیروز می باشد.



در ادامه با تیتر «حق ما را خوردند» و با ذکر روند حرکتی تیراختور در سه فصل اخیر تلاش بر القای این موضوع به خواننده ی مطلب می گردد که تیراختور روند طبیعی خود را طی نموده و هیچ عاملی منفی از بیرون که چوب لای چرخ آن گذاشته باشد وجود خارجی نداشته و در نتیجه مشکل پدید آمده در بازی با استقلال نیز یک اتفاق ساده بوده و از «توهم» باشگاه و هوادارانش نشأت می گیرد!. عجبا! در روز روشن سر میلیونها نفر بریده شده و با به صلیب کشانده شدن آنان حجت را برایشان به اتمام رسانده اند اکنون شخصی پیدا شده است که این تیم و هواداراتش را متهم به «مظلوم نمایی» نموده و با به هیچ انگاشتن شعور میلیونها هوادار این تیم آنان را بعنوان «گروه فشار» به خدمت «عوامل مجموعه» درمی آورد که گویا هواداران این تیم مردمی که با حضور پرشور خود فوتبال ایران را به لرزه درآورده اند فرق «دوغ» و «دوشاب» را نمی دانند و احتمالاً نان را هم به گوش خود خورده اند که به این راحتی آلت دست این مربی و آن مربی و این مدیر و آن مدیر گشته و می گردند!. خواندن این افاضات، بی برو برگرد ما را مجاب می نماید که به فهم عمیق نویسنده احسنت گفته و به افتخارش کف بلندی نیز بزنیم! و اینجاست که می گوییم "آینه چون نقش تو بنمود راست، خودشکن آئینه شکستن خطاست"



از نویسنده ی محترم سؤال می نماییم کدام عرصه و حوزه در آذربایجان وجود دارد که از «حق خوری» در امان مانده باشد؟ زبان و هویتش تحقیر نمی گردد که می گردد؛ تحت برخوردهای نژادپرستانه ی هویت و فرهنگ حاکم از درجه ی انسانیت تهی نمی گردد که می گردد؛ دریاچه ی اورمیه اش خشکانده نمی شود که می شود؛ منابع زیر زمینی و روزمینی اش به یغما برده نمی شود که می شود؛ تیراختورش که بیرق سرخ عدالتخواهی این ملت می باشد بازانده نمی شود که می شود؛ و آلام بیشماری که بحث و بررسی در ارتباط با آن در ظرف این مقال نمی گنجد. درک این موضوعات فقط چشمی بصیر و ذهنی آگاه می خواهد اینکه چقدر نویسنده ی مطلب از آن بهره می برند بر ما پوشیده است!. از چه بگوییم و بنالیم که درد بسیار است و مجال اندک.



نویسنده برای خاتمه مطلب با دست انداختن به اصطلاحی سیاسی تلاش بر جا زدن خود بعنوان فردی «مطلع» نموده و پای واژه ای دهن پرکن بنام «پوپولیسم» را میان می کشد تا از مخاطب تأیید «توهمات» مطروحه در نوشتار را گرفته باشد ایشان گریزی به مفهوم این واژه زده و با ذکر چند مثال می گوید:



" پوپولیسم یا عوام زدگی آفتی است که در همه عرصه ها از جمله ورزش، حضوری پررنگ دارد. پیشنهاد تکرار بازی با استقلال که مدیر عامل تراکتورسازی مطرح می کند، چیزی جز یک مزاح فوتبالی نیست. همانطور که جمع آوری استیضاح وزیر ورزش در مجلس، به خاطر قضاوت نادرست محسن ترکی را باید در زمره شوخی های ورزشی تعبیر کرد. افشاگری تکراری قلعه نویی درباره «توطئه برای ناکام کردن» او هم، صرفاً به مذاق عوام خوش می آید، نه بیشتر. برخی اندیشمندان، پوپولیسم را «رها کردن مصالح حقیقی مردم و فدا کردن آنها به پای امیال روزمره و زودگذر» معنی کرده اند که این تعبیر چقدر با جنس حرف هایی که اخیراً شنیده می شود، جور در می آید. عوام گرایی و عوام زدگی، پایانی ندارد ولی وقتی گروهی از مردم، تسلیم اینگونه حرف های عوامانه می شوند، باید افسوس خورد."



اینکه چرا با آن «رسوایی» بوقوع پیوسته باشگاه تیراختور نباید تقاضای «تکرار» این مسابقه را داشته باشد خودش یک «شوخی» و «مزاح» بیش نیست چون تصمیمات داوری وحی منزل نیست که از آسمان نازل شده و امکان تغییر نداشته باشد در همه جای دنیا چنین اتفاقی می افتد حتی در کشورهایی مثل ایتالیا که «تبانی» و «فساد» گسترده در آن با عنوان «کالچو پولی» مدتها سرتیتر اخبار رسانه ها بود چندین جام را از تیم یوونتوس پس گرفته و تیمهای متخلف را شدیداً مجازات نمودند اما گویا در ایران که جامعه ای مذهبی (!) و مبرا از هر نوع خطایی می باشد هرگز هیچگونه جریانات مافیایی در پس پرده ی آن جریان نداشته و این فوتبال و گردانندگان آن معصوم (!) مطلق بوده و از امکان سر زدن هر نوع خطایی و لو کوچک بری می باشند!. اختلاسهای چندهزار میلیاردی آن را هم آدمهای فضایی انجام داده و می دهند و فوتبال آنهم 100 درصد که چه عرض کنم بطور بی شمار درصد پاک (!) است.



بد نیست که برای یادآوری نویسنده ی مطلب که ظاهراً خیلی به «پوپولیسم» علاقمند بوده و خودشان با رنگ نمودن «گنجشک» و «فروختن» آن بجای «بلبل» در عمل «عوام گرایی» و «عوام فریبی» خود را به نمایش می گذارند تعریفی هم از «ماکیاولیسم» ارائه دهیم:



ماکیاولیسم» به استفاده از هر نوع ابزاری و به زیر پا گذاشتن تمام اصول اخلاقی جهت دستیابی به هدف و اهداف خود اطلاق می گردد" و «ماکیاولیست» هم "کسی است که ابزار رسیدن به هدفش را توجیه می کند. کسی که دیگران را برای رسیدن به اهدافش فریب می دهد" که با مطالعه ی دقیق موارد طرح شده در نوشته قرابت زیادی در نوشته ی ایشان با روش و اخلاق ماکیاولیستی مشاهده می گردد.



بعنوان حسن ختام به سایت شانتاژگر گل که علاقمند به فرو نمودن بینی خود در هر سوراخ و سنبه ای بوده و بجای یک «سایت اینترنتی» عنوان «تفرقه گاه اینترنتی» برازنده اش می باشد یادآور می شویم فوتبال آذربایجان میانه ی خوبی با خدعه، نیرنگ و فریبکاری نداشته و ارائه ی فوتبالی جوانمردانه که نتیجه بازیها در زمین مسابقه معین شود را یک اصل تغییرناپذیر می داند که این از سبک بازی تیمهای آذربایجانی در زمین مسابقه نیز کاملاً مشخص بوده و فلسفه فوتبالی منحصر بفرد هواداران تیراختور نیز هرگز سیاهکاری، سیاه بازی، سیاهنمایی و شارلاتان بازی را برنمی تابد. به این سایت «تخریبگر» که با انتشار چنین مقالاتی وزین (!) به تقبیح «قوم گرایی» در فوتبال ایران می پردازد پیشنهاد می دهیم فرمولی جادویی هم جهت مبارزه با مالیخولیای علاج ناپذیر «پان فارسیسم» و «پان آریائیسم» ارائه دهد تا هم گامی هر چند اندک جهت درمان میلیونها نفر از هم کیشان، هم نژادان و همزبانان خویش که گرفتار این طاعون مهلک می باشند برداشته و هم فوتبال ایران را از آفت مرض درمان ناپذیر «قوم گرایی افراطی فارس» رهایی بخشد تا هواداران دهها میلیونی تیراختور هم افتخار نمایند که در ایران هم اشخاصی هستند که یک متر آنطرفتر از نوک بینی خود را می بینند و با «وارونه نمایی آشکار حقایق» در روشنی روز کلاه را از سرشان برنمی دارند. تیراختور و اقیانوس عظیم هوادارانش راه خود را بخوبی شناخته و نیازی به الطاف بی دریغ دایه های مهربانتر از مادر احساس نمی نمایند. قهرمانی این تیم مردمی و حضورش در آسیا پاسخی کوبنده به خود را به خواب خرگوشی زدگان خواهد بود.

 
پورتال هواداران تراختور