۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

وقایع بیرون دادگاه فعالین بازداشتی منطقه قوم تپه از زبان یک ناظر


تک توران : امروز پنجشنبه 11 آبان ماه سال 90 است.قرار است 13 نفر  بازداشت شده دادگاهی شده و  حکم آنها صادر شود.

ساعت 7:30 دقیقه  زنگ می زند بیدار می شوم مقنعه  و مانتو را تنم میکنم و عازم میشوم خیابانهای تبریز خلوت اند، گویی شاهد برگی از تاریخ خود است. دیوارهای این شهر رندهای بدتر از این را به چشم دیده است. روزهایی که غیور مردانش و زنانش به دار آویخته شده اند، روزهایی که خون داده است تا بماند ! نمیدانم  چقدر طول می کشد تا به  در دادسرا برسم. جلوی در پر است از مردانی که سر تا پای تو را با چشمانشان می کاوند! موبایلم را خاموش میکنم و تحویل زن نگهبانی میدهم. سه نفر هستند، مرا ندیده میگویند آرایشت را پاک کن. چشم هایم را پاک میکنم. میگویند مانتویت کوتاه است . میگویم کوتاه نیست، حوصله جر و بحث ندارم، میگویم بار اولم است و مانتو را به زور میکشم پایین. دختر دیگری پشت سرم ایستاده به او میگویند زنگ بزن چادر بیاورند برایت. دختر عصبانی میشود و من داخل میشوم اینجا همه عجله دارند میروند و می آیند و مردها تا فرصت دارند متلکی را بارت میکنند. بیرون سرد است. ساعت 8:40 را نشان میدهد مینی بوسی وارد حیاط میشود از آن مینی بوسهای قدیمی سفید و آبی. راننده اش مرد ریشوی چاقی است. زندانی ها را پایین می آورند دستهایشان را به هم دستبند زده اند. یکی از سربازان میگوید تعدادمان کم است سه نفر دیگر را صدا کن، و منتظر می مانند تا  سربازهای دیگر از راه برسند ، زندانیان را یکی یکی پیاده میکنند. با دمپایی هستند، بعضی ها حتی لباس گرم نیز بر تن ندارند. چنان با مقدمات آنها را داخل می برند گویی تروریست، مسلح، قاتل یا جانی را جابجا می کنند !

خانواده های  زندانیان همه آمده اند، یکی خواهرش، یکی مادرش دیگری پدرش یا پسرش، بعضی دوستانشان و الی آخر. آقای سلحشور خواهرش و مادرش آمده اند ! دلم به حال زن پیر میسوزد چشم هایش پر از غم است گویی می گرید. او میلنگد خوب شد مادرش این صحنه را ندید. آقای حسن ارک را میبینم ماسکی بر صورت دارد، میدانم که بیماری ریوی داردو ریه هایش ناراحت است از جلویم که میگذرد سرفه میکند سرفه های پی در پی و شدید.دادگاه انقلاب شعبه یک در انتظار محاکمه آنهاست.

صندلی آنجا کم است و از اتاق کناری صندلی می آورند.آنها را به صف میکنند، همه سر پا و دستهایشان دستبند زده شده  است. همسران بعضی طاقت ندارند مادران تاب نمی آورند می خواهند بزرگ مردشان را در آغوش بگیرند. یکی میگوید یاشاسین یاشاسین ! آقای عیوض پور و همسرش سه ماه است که عروسی کرده اند ولی دو ماه آن را در زندان بوده است. مادر شیخبیگلو زن قوی هیکلی است ، چشم هایش پر از اشک می شود واز پسرش می نالد، من و دختر دیگری میگوییم باید به او افتخار کنی .

همه گلوها  پر از فریاد یاشاسین است . سرباز  دژبانی که بلند قدتر از بقیه است فکر  میکند، لباس اورا با بقیه متفاوت کرده است، داد میزند مگر با شما نیستم ساکت شید برید بیرون... نگاه به سینه اش میکنم از فامیلییش پیداست که کرد است. این صحنه دوباره تکرار میشود ! وی گویی زمام پادشاهی را در دست داشته و بر بندگان خویش حکم می راند.چون سربازهای تورک نمی توانسته اند هیچ کدام چنین وحشی صفت باشند یک کرد را اجیر این کار کرده اند ! زن چادری ناراحت می شود وبه این که وی حق ندارد سر کسی داد زده و به خانواده ها توهین کنداعتراض میکند گویی بغض دو ماهه اش می ترکد ، در کدام قانون سرباز حق توهین به دیگران را دارد؟ آیا جای تاسف ندارد جایی که مظهر عدالت است و باید محل اجرای انصاف باشد شاهد چنین رفتاری هستیم؟ مگر نه اینکه اینجا دادگاه است ؟ اینجا داد مردمان را از ظالمان می ستانند؟ مگر دادگاهی جز اینجا وجود ندارد؟ مگر از یاد برده اید دادگاه الهی را؟

آقای جمالی  با منشی صحبت میکند و او می آید  و به سرباز میگو.ید که آرام باشد!

حدود 25دقیقه  است که آنها سر پاهستند از این  همه نظم در سیستم اداری و  دادگاهی حالم به هم میخورد، قاضی را عوض کرده اند . همه از این که از نیروهای بالایی ترسیده و به خواست  آنها عمل کند میترسند همه میگویند  کاش انسان با وجدانی باشد ،کاش اندکی..... منصف باشد.

داخل می برندشان ! سرباز باز هم آنجاست زل می زند  و اتفاقات را در ذهن مرور میکند.

از خود  میپرسم جرم اینان چیست ؟ دریاچه ارومیه دومین دریاچه شور دنیا و  بی نظیرازلحاظ زیست محیطی دارد خشک  میشود، مجلس طرح دو فوریتی را رد میکند  سخنان برخی از نمایندگان نمک به زخم ملت آزربایجان پاشیده و  ملت خواستار نجات دریاچه میشوند. مگر نه اینکه قانون هر شهروندی را مسئول در برابر مسائل محیط زیست خود کرده است. مگر نه اینکه دینمان نیز این وظیفه اساسی را بر گردنمان نهاده است. اینان جمع شده بودند تا تصمی می در جهت کسب رضایت مسئولین در این زمینه نمایند.آیا نباید سپاسگزار آنها باشیم؟؟ نمی دانم عقل و منطق من بر عکس کار میکند یا عقل و منطق مسئولین ! بعد از دستگیری اینان، وقایع پیش آمده و اعتراضات مردمی طرح بالاخره تصویب میگردد.

حال نوبت انگ  زدن است ! اینان سابقه دار هستند... آری بعضی از ایشان سابقه دار  دفاع از حقوق اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ملتشان هستند. به گفته یکی از علمای شهر اینان مخالفین با خواست الهی هستند، گاهی اوقات متاسف میشوم که چنین سخنانی را در قرن 21 از بعضی ها می شنوم.

یاد قرون وسطی می افتم !!! آیا شعور مردم چنین نابخردانه  به بازی گرفتنی است ؟

دادگاه تا 1:45 به طول میکشد حکمی صادر نمی  شود. در انتها با خواست یکی از وکلا خانواده ها میتوانند دو سه دقیقه  زندانیان را در آغوش بکشند . همه اضطرابها و نگرانی ها حتی شده برای چند  دقیقه کوتاه فرو مافتد. و همه  منتظر هستند تا یک ده روز دیگر...

اما این رامید  انم این بزرگمردان تارخ  آزربایجان  ، تاریخ را می نگارند با زجرهایشان  با رنج هایشان، و قاضی این پرونده هر که باشد جوان یا پیر ، منصف یا بی عدالت، نامش در اذهان ملت آزربایجان  خواهد ماند خوب یا بد! آن سرباز و بالاسرییش که به او اجازه و شاید دستور چنین رفتار ناشایستی را با خانواده های محترم میدهد منفور خواهد ماند . وکلای شجاع را ملت آزربایجان خواهند ستود و به آغوش خواهند کشید.

یک ناظر