تک توران :هر چند
بعضی از پژوهش گران و جریانهای سیاسی، ریشههای حرکت ملی آذربایجان را از دورهٔ
مشروطییت و حتا اقدامات تجدد گرایانه عباس میرزای قاجار دانسته و تحولات مهم تاریخی
از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی و حرکت بعد از استقلال ازربایجان شمالی را
توالی ضروری و اجتناب ناپذیر یک حرکت مختص آذربایجان میشمارند.ولی اطلاق عنوان
حرکت ملی به تحولات عمیق اجتماعی و سیاسی بیست سال اخیر در آزربایجان در بین اکثریت
فعالین ،احزاب،جریانها و پژوهندگان این عرصه در آزربایجان جنوبی از اعتبار
کنسانسوس عمومی برخوردار است.
صالح کامرانیطرفداران
نظریهٔ پیوستگی تاریخی و گسست ناپذیر حرکت ملی از دوره عبّاس میرزا تا دورهٔ کنونی،
تفاوتی میان انقلابها و تحولات مهم حادثه در آزربایجان و با منشأ آذربایجانی قائل
نبوده و برای همهٔ آنها ماهییت یکسانی میبخشند.نتیجهٔ منطقی و متعارف این دیدگاه،همسانی
و عینییت انقلاب مشروطییت،جنبش ازادستان شیخ محمد خیابانی،حرکت تحت رهبری فرقهٔ
دمکرات آزربایجان و پیشهوری،جنبش خق مسلمان و حرکت ملی آذربایجان با ماهیت ترکی
است.
طرفدارن این دیدگاه،چندان
اهمییتی به ماهیت ملی و اتنیکی حرکات فوق نداده در مقابل به عنصر جغرافیا و خاک
آذربایجان جایگاه برتری قائل میشوند ، با اینکه تاکید مخالفین خود به عنصر سرزمین
و جغرافیا ، خاک پرستی و نژادپرستی تلقی میگردد.این دیدگاه علاوه بر عدم جامعیت
(عدم لحاظ هدف ملی در سرزمین آزربایجان) از نقص عدم مانع بودن هم رنج میبرد،یعنی
در مورد حرکات و تحولات اساسی با منشأ آذربایجانی از دوره ایلخانیان تا دورهٔ
عباس میرزای قاجار که همگی حرکات و حکومتها ی با منشأ آذربایجانی بودند از ارائه
توجیه منطقی عاجز میباشد.
به عبارت دیگر هیچ
ملاک قابل اتکا جهت تمیز حرکتهای بزرگ تاریخی ،با منشأ آذربایجانی در مقطع تاریخی
فوق الذکر از این دیدگاه قابل استنتاج نمیباشد.بطور مثال سلسله صفویان که یک
خاندان کاملاً آذربایجانی و متشکل از قبایل تشکیل دهنده قیزیلباشان میباشد ،با چه
معیاری از بطور مثل جنبش خلق مسلمان که آن هم دارای منشأ کاملاً آذربایجانی است
،متمایز میگردد.تنها معیار قابل اتکا چیزی غیر از هدف ملی و به عبارت دیگر تامین
آرمان ملی ملت آزربایجان آن هم در اراضی تاریخی آزربایجان نیمیتواند در نظر
گرفته شود.
بدین جهت است که نسل
جدید آذربایجان علی رغم تفاوت ایدولوژیک بین دو جنبش تحت رهبری سید جعفر پیشه واری
و حرکت ملی آذربایجان که اولی دارای ماهیت مارکسیستی و دومی ملی-ترکی است ،بیشتر
از جنبشها و انقلابات دیگر ،احساس نزدیکی میکند.این در حالی است که انقلاب
مشروطییت و جنبش خلق مسلمان و تا حدود زیادی جنبش تحت رهبری شیخ محمد خیابانی به
جهت ماهیت لیبرالیستی و مذهبی خویشاوندی بیشتری با حرکت ملی آذربایجان با گرایش
عمدتاً ملی-لیبرالیستی دارد.
در دموکراتیک بودن
انقلاب مشروطییت و نیز محصول مبارزات و رنجهای آذربایجانیها بودن این جنبش و جنبشهای
بعدی از این جنس شکی نیست.و این که این جنبشها بخشی از تاریخ مبارزات دمکراتیک و
آزادیخواهی آذربایجانیها بوده و یا بخش قابل توجهی از حافظهٔ تاریخی آذربایجان
را تشکیل میدهد باز هم شکی نیست ولی به اعتبار هدف و نتیجهٔ محقق شده از این
انقلابات،به سختی میتوان آنها را داخل در تعریف حرکت ملی آذربایجان قلمداد
نمود.چرا که هدف آن انقلاب تامین سعادت ملی ایران با الغای خصوصیت آذربایجانی
بود.صرف دموکراتیک بودن یک انقلاب و نیز صرف اشتراک آذربایجانی بدون لحاظ آذربایجان
،نیمی تواند یک حرکت را از خصوصیت ملی آذربایجانی برخوردار نمایید.
شناخت درست و بیان حقیقت
هر پدیدهٔ اچتمایی اعلا درجهٔ احترام به آن پدیده میباشد.قلب حقیقت و ارائه تفسیر
مطابق با اهداف و منافع سیاسی و ایدولوژیکی ضمن خیانت به تاریخ ،اضرار به حوادث
بعدی هم میباشد.
بطور واضح تر اگر بیاییم
برای مثلا جنبش مشروطییت یک ماهییت هویت طلبانهٔ آذربایجانی،و برای حکومت ملی
فرقهٔ دمکرات آزربایجان ماهیت صرفاً ترکی قائل شویم ،این نه تنها ضرر به خود آن
جنبشها ،بلکه اضرار جدی به حرکت ملی امروزی ما هم میباشد.چرا که شناخت اسباب و
علل پیدایش و نیز انحطاط آنها را با مشکل جدی مواجه میسازد و مخوصا نسل جوان تشنه
هویت درست آذربایجان را دچار تناقض میکند.
ادای حق مطلب برای هر
موضوعی شناخت درست و بدون تحریف آن است.جهت ورود به اصل موضوع، اشارهٔ کوتاه به
مباحث فوق را ضروری دانسته و در تدلیل تقسیم بندی عنوان نوشته حاضر مهم انگاشتم.به
طور مشخص،در این نوشته مراد از حرکت ملی آذربایجان ،حرکت بیست سال اخیر جریانی در
آذربایجان جنوبی بوده و این به هیچ وچه به معنی کم اهممییت جلوه دادن حرکات قبل
از بیست سال اخیر نمیباشد.
ظهور و تولّد حرکت ملی
آزربایجان جنوبی
برخی از تحلیل گران
،عادت دارند حرکت ملی را به دو دهه تقسیم کرده و دههٔ اول آنرا که مصادف با
استقلال آزربایجان شمالی است دورهٔ تسلّط و یا غلبهٔ شور ملی و دههٔ دوم را دورهٔ
حاکمیت شعور ملی بدانند.دههٔ اول را در غلبهٔ شاعران،آشیقها،ادیبان،و مورخان به
عمدتاً ادبییات میدانند .دورهای که احساسات ناشی از ظلم و تبعیض از طرف حکومت
مرکزی و اشغال قاراباق جهات عمومی حرکت را مشخص مینمود.عرصه عمومی حرکت با
برخورداری از غلظت بالای مبارزاتی مملو از فضای رمانتیک ناسیونالیستی ترکی بود.درهای
که آشنایی حد اقل نسبی به ادبییات ،خصوصاً شعر و تاریخ از لوازم ضروری ورود به
عرصه مبارزات ملی بود.
نیروی تخیل،فنّ بیان
و خطاب،ریسک پذیری بالا جهت درگیری حتّی فیزیکی با عناصر سرکوبگر،قدرت تحمل جسمی
و روحی بالا و در یک کلام داشتن خصوصیت قهرمانانهٔ مدل قرن بیستمی هنوز از مّد نیفتاد
،امیاز بزرگی محسوب میگردید.
اقتضای این دهه ظهور
قهرمانان ،و رهبران برجسته از نوع ناجی ملت و افسانهای را الزامی میساخت.این دهه
جایی هم به لحاظ کم تجربگی هم به لحاظ هژمونی روح رمانتیسم ملی برای پیدایش و
شکل گیری احزاب متنوع و قابل رقابت با همدیگر نمیگذاشت.اگر تشکلهایی هم به نام حزب
یا هر عنوان دیگر هم به وجود میامد ،بیشتر در صدد سمبلیزه نمودن فضای حاکم بود تا
احزاب واقعی و این اشخاص و فعالین فردی با ترکیبی از انبوه تودهٔ مردم و فعالین
در یک همسازی اجتمایی در پرتو ایدولوژی ملی آذربایجانی بود که راهبری و هدایت
جنبش را به عهد گرفته بود.
رویکرد فوق هرچند
متضممن واقیعاتی در خود میباشد ولی نیمیتواند بیانگر همهٔ حقایق و خصوصیات دههٔ
اول حرکت باشدکه به دلایل آن خواهم پرداخت.
در مقابل دههٔ دوم
حرکت به دورهٔ حاکمیت شعور ملی تعبیر میشود.در این مرحله سرنوشت حرکت را تحت
راهبری دانشگاهیینان و نسل تحصیل کردهٔ امروزی و دوره تحزب و تنوع نشرییات،انجمنها،
ان جی وها ،مدیا تصویری و دیجیتالی،..میدانند.این دوره که تقریبا مصادف با دورهٔ
حاکمیت اصلاح طلبان دولت مرکزی است.نشرییات و تشکلهای دانشجویی و نیز انجمنها ،
گروها ،احزاب قانونی و غیرقانونی در داخل و خارج جان تازهای گرفته و تلاش میکنند
حرکت را از حالت تودهای خارج نمایند.
در این دوره هست که
دانشهای سیاست،جامعه شناسی،حقوق و سایر دانشهای نوین انسانی و غیر انسانی
مجال ورود به عرصه عموی حرکت پیدا میکنند.نسلی از فعالین که در داخل و خارج تا حدی
امکان دسترسی به علوم فوق پیدا کرده بودند موجبات تغییر عرصه عمومی حرکت را فراهم
مینمایند.مفاهیم حقوق بشری و گفتمان مدرن تبیین کننده شرایط تحت استعمار ،استثمار
و نژادپرستی ملت آزربایجان به ابزار مبارزهٔ حرکت تبدیل میشود.انعکاس اخبار حقوق
بشری و شرایط زندانها و نیز بی حقوقی آزربایجان در نزد سازمانهای معتبر بین المللی
و تا حدودی مدیای جهانی از نشانهای این دوره محسوب میکنند.
اکتیو شدن دیاسپورای
آذربایجان در کشورهای مختلف جهان هم در دههٔ دوم بیشتر به چشم میخورد.همان برداشتی
را که در بالا در خصوص دههٔ شور ملی گفتم ،در مورد دوره شعور ملی هم صدق میکنند یعنی
قبول تمام نتایج رویکرد فوق نمیتواند بیانگر واقعییات حرکت ملی آذربایجان
باشد.چرا که حرکات ملی همچون حرکت ملی آذربایجان جنوبی در تمام مراحل خود از
لحظه تولّد تا پیروزی به هر دو عنصر اساسی شور و شعور ملی نیاز مبرم دارد و حرکت
ما هم مستثنای بر قاعده نیست هر چند که در بعضی مقاطع ،خصوصاً در دوره ابتدایی و
نیز مرحلهٔ نهایی به شور و قهرمانی ملی زیادی نیاز درد.
از طرف دیگر تدقیق
زمانی دو دوره بسیار مشکل است ونیز ایجاد ابهام و سوه تفاهم مینماید.لذا راقم تقیسم
دو دهه از لحظه ظهور حرکت ملی نوین آزربایجان جنوبی را به قبل و بعد از یک خرداد ۱۳۸۵
مقرون به واقعیت میداند.
در این تقسیم بندی قیام
خرداد ۱۳۸۵ دارای اهمّیت اساسی است و توان آنرا دارد که زمان بعد از خودش را با
مشخصات متفاوت ترسیم نماید.هر چند دوره قبل از خرداد دارای تفاوت اساسی از نظر ایدولوژی
و ماهیت حرکت با ما بعد خود ندارد ولی از لحاظ آرایش نیروها هم در داخل حرکت و هم
در سطح ایران همچنین از لحاظ استراتژی و تاکتیک و حتا ظهور گرایشهای جدید در داخل
حرکت متفاوت میباشد .شناسایی و تبیین صورت بندیای و آرایش نیروها در برههٔ زمانی
بعد خرداد که در واقع شش سال اخیر حرکت را شامل میشود بدون پرداختن به مقطع قبلی
میّسر نمیباشد.لذا ابتدا به دوره ماقبل خرداد میپردازیم.
مختصات حرکت ملی
آزربایجان قبل از خرداد ۱۳۸۵
هر چند در علوم اجتمایی
برخورد ریاضیاتی جهت تعیین تاریخ شروع و انقضای پدیدهها و حرکتهای اجتمایی غیر
معمول و تا حدود زیادی غیر ممکن است،با این وجود تاریخ استقلال آزربایجان شمالی
تا یک خرداد ۱۳۸۵ را با کمی اغماض دوره آمادگی و آگاهی ملی نامید.با فروپاشی
شوروی سابق و پایان جنگ سرد در عرصه روابط بین الملل ،توسعه مبادلات اقتصادی ،سیاسی،فرهنگی
و انسانی بین ملّتها،سرعت روزافزونی گرفت.در واقع فروپاشی بلوک شرق ،به عنوان
بزرگترین مانع گلوبالیزاسیون،موجبات توسعه بیش از پیش مناسبات انسانی و تبادل
فرهنگی را فراهم ساخت.این توسعه به نوبهٔ خود،گفتمان تکثر گرایی،پلورالیسیم و
مفاهیمی چون ،حقوق بشر،حقوق اقللیتها ،حقوق دگربشان،حقوق زنان،محیط زیست و.. که از
دههٔ هفتاد میلادی با ظهور مکتبها و اندیشههایی فلسفی ، ادبی و هنری نوین جان
تازهای گرفت بودند وارد عرصه عمومی و جهانی کرد.تغییرات جدید زمینهٔ مساعدی برای
هوییتهای به حاشیه رانده و سرکوب شده فراهم ساخت.پیشرفتهای تکنلوژیکی خصوصا در زمینهٔ
اطلاعات ،اینترنت،ماهوارهها و بطور کلی گردش آزاد اطلاعات در سطح جهانی موجبات
احیأٔ و رشد بیش از حدی برای هوییتهای به حاشیه رانده شدهای همچون هویت ترک آذربایجنی
فراهم نمود.
استقلال آزربایجان
شمالی،اشغال قاراباغ توسط ارمنستان،حمایت ایران از این اشغالگری ،ظهور شخصیتهایی
همچون الچی بیگ ،زهتابی و.. کاتالیزر قدرتمندی در رشد سریع آگاهی ملی آذربایجان
جنوبی گردید.شخصیتها و فعالین جسور و فرصت شناس زیادی در آزربایجان جنوبی ظهور نمودند
که با تلاش و فداکاری آنها روز به روز بر آگاهی و بیداری ملی ملت افزوده شد.
اعتراض به تحقیر و
توهینهای صورت گرفت ازطرف دولت فارسگرای مرکزی،اعتراض به حمایتهای دولت ایران از
اشغال گریهای ارمنستان،برپایی میتنقها و شبهای شعر ،موسیقی ،پرسش و پاسخ و حتّی
تظاهرات دانشجویی هم در داخل و محوطه و هم در داخل شهرها توسط دانشجویان از شکلهای
متعارف آماده سازی و بیداری اولیهٔ ملی بود.
همزمانی این مرحله با
حاکمیت اصلاحطلبان ،فضای نسبتا مساعدی فراهم آورد که با استفاده از آن خصوصاً
دانشجویان آذربایجان توانستند با اتنشار نشرییات مختلف هم به بیداری ملی سرعت
بخشند و هم با توسهٔ شبکههایی واقعیی و مجازی خود موفق به خلق جنبش دانشجویی
مختص آذربایجان جدا ازجنبش دانشجوی ایران شوند.اعتراض به یک پرسشنامه توهین آمیز
بر علیه ترکها تحت عنوان تاره فاصلهٔ اجتمایی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
توسط دانشجویان دانشگاههای تبریز،تهران و ارومیه ،که بعدا عنوان روز دانشجوی
آذربایجان را به خود اختصاص داد از مهممترین حوادث این مرحله میتواند به حساب آید.
انتشار چندین دور نشریهٔ
مشترک ،نشرییات دانشجویی ،توسط فعالین دانشجویی ،اکثر دانشگاهها ،برگزاری فستیوالهای
دانشجویی که توسط تشکلهای دانش جویی همچون مجمع دانشگاهیان آزربایجان،کانون
دانشگاهیان آزربایجان،آرمان و.. حکایت گر اوج بالندگی جنبش دانشجوی آزربایجان
بود.همراه با نشرییات دانشجویی ،نشرییاتی همچون شمس تبریز،نوید آزربایجان ،امید
زنجان،سینا .. نقش به سزایی در آماده سازی ملی ایفا نمودند.
افزایش روز افزون
فعالین ملی و استفاده از فرصتهای مناسب و بکر ،همراه با همدلی و اعتماد به نفس ملی
بالا باعث خلق ظرفیتهای بینظیری همچون برگزاری کنگرهٔ ملی بابک،استفاده از فرصت
انتخاباتی مجلس در تبریز که با حذف آقأی چهرگانی از رقابتهای انتخاباتی تبدیل به یک
وسیلهٔ مهم آگاهی دهیی ملی شد همراه با دهها عوامل دیگر همچون ورزیدگی نسبی
فعالین ملی در مدیریت تظاهرات خیابانی،سر کار آمدن احمدی نژاد،پخش گوناز تیوی در
ماههای نزدیک به قیام و ،،، ضمن تبلور آگاهی ملی ،زمینهٔ مساعدی برای وقوع قیام
ملیای یک خرداد ۱۳۸۵ فراهم آورد.
قیام یک خرداد که
نقطهٔ اوج انفجار ملی آذربایجان محسوب میشود، میتواند مطلوبترین ثمرهٔ ۱۰-۱۵ سال
مبارزات ملت آزربایجان در نظر گرفته شود.ثمرهای که خود زیربنای مرحلهٔ بعد از
خودش را بنیان نهاد.
از بارزترین مشخصات
این دوره میتوان به همکاری و همدلیای وسیع تمام لایهای حرکت ملی از جنبش دانشجویی
تا هنرمندان ،نویسندگان،انبوه فعالین مستقل و گمنام و نیز غیبت احزاب اشاره
نمود.شاید تنها تشکل این دره را به توان تشکلهای دانشجویی در فرمهای نشرییهای
،بعضی تشکلهای ثبت شدهٔ دانشجویی ،اردوهای دانشجویی که بعضا فنکوسین تشکلی به خود
میگرفت در زیر چترجنبش دانشجویی در نظر گرفت.در غیاب احزاب ملی این تنها جنبش
دانش جویی آذربایجان بود که توانست با پشتکار و درایت مثال زدنی و با استفاده از
شبکه گسترده خود ،ضمن استفاده از قدرت بسیج فعالین سرشناس و امکانات موجود
حرکت،نارضایتیهای ملی را به قیام یک خرداد سوق دهد.
شناسایی تبعیضها و
ستم ملی،اعتراض به مظالم،توضیح آن به ملت،افزایش شور و هیجان ملی،جستجوی رهبر و
ناجی ،هژمونی طلبی برخی جریانها و فعالین ملی و نیز تعهد و اعتماد متقابل از دیگر
خصوصیات این دوره میباشد.
در قسمت بعدی با قیام
یک خرداد ۱۳۸۵ خواهیم پرداخت