۱۳۹۱ آذر ۲۰, دوشنبه

بازتوليد فرهنگي در آموزش پرورش- صابر جهاني


تك توران : مونتسكيو اصل حكومت جمهوري را "فضيلت"، اصل حكومت سلطنتي مشروطه را "افتخار" و اصل حكومت استبدادي را "ترس" مي دانست و اجراي قوانين تربيت (آموزش و پرورش فعلي)را با توجه به اين اصول در حكومت هاي مختلف، متفاوت مي پنداشت. بدون توجه به تقسيم بندي ساده ي مونتسكيو از حكومت ها،نكته ي مهم توجه به اصل تاثيرپذيري ساختار سياسي- اجتماعي از روند آموزش و پرورش در جامعه است. آموزش و پرورش نهادي است كه همانند شمشير دو لبه،مي تواند هم با آشنا كردن افراد با حقوق خود در بيدارسازي اجتماعي جوامع قدم بردارد و هم با سركوب حقوق اوليه افراد به بهترين ابزار براي خاموش نگه داشتن و مطيع ساختن جوامع تبديل شود.

اگرچه خانواده اولين عامل اجتماعي شدن در زندگي فرد است اما جامعه پذيري از طريق مدرسه،گروه همالان،گروه هاي مذهبي،احزاب و حتي نهادهاي دولتي نيز انجام مي پذيرد. با وجود اينكه مدرسه به عنوان يك ارگان رسمي آموزش از يك سلسله برنامه هاي آموزشي معيني پيروي مي كند، برخي جامعه شناسان از وجود يك برنامه ي آموزشي پنهان در ساختار آن خبر مي دهند.

جامعه پذيري مي تواند به دو شكل انتقال و يادگيري مستقيم و غيرمستقيم صورت گيرد. جامعه پذيري مستقيم حالتي است كه ارزش ها يا احساسات ناظر بر مسائل اجتماعي به صراحت انتقال مي يابد مانند تلاش حزب كمونيست براي ترويج مرام كمونيستي در مدارس شوروي سابق، در حالي كه در جامعه پذيري غير مستقيم تجربيات ما ناخواسته به ديدگاه هاي اجتماعي ما شكل مي دهد. اين نوع جامعه پذيري در سال هاي نخست كودكي و نوجواني داراي نيروي ويژه اي است.

مدرسه به ما ياد مي دهد كه بايد مقررات انضباطي را رعايت كرد،مدرسه به ما ياد مي دهد كه بايد اقتدار معلمان را پذيرفت و مدرسه به ما ياد مي دهد كه بايد جايگاه خود را شناخت و آرام در آن قرار گرفت. مدرسه بر اساس ماهيت و ساختار خشكي كه دارد ما را وادار به پذيرش بي چون و چراي نظم اجتماعي موجود مي نمايد.

آموزش و پرورش با هدف كشف استعدادها و آموختن مهارت ها به افراد به عنوان ابزاري براي برابرسازي فرصت ها شكل گرفت با وجود اين برخي بر اين باورند كه ساختار آموزش و پرورش به گونه اي است كه بيشتر به تاكيد مجدد نابرابري ها گرايش دارد تا تغيير آنها. و اين همان باز توليد فرهنگي مورد نظر در آموزش و پرورش است  يعني شيوه اي كه به نهادينه كردن نابرابري هاي اجتماعي و اقتصادي كمك مي كند.

در ايران با توجه به تنوع و كثرت قومي و ملي، آموزش و پرورش با مشكل دانش آموزان دو زبانه روبرو است. آقاي حميد‌رضا حاجي‌بابايي وزير آموزش و پرورش دولت آقاي احمدي نژاد با اعلام اينكه 70 درصد دانش آموزان اول ابتدايي در ايران دو زبانه هستند يكي از مشكلات ساختار آموزش و پرورش ايران را دوزبانه بودن بيش از نيمي از دانش آموزان بيان كرد. وي اظهار داشت:" دانش‌آموزي كه در كلاس اول با اين افت تحصيلي مواجه شود تا آخر نيز نمي‌تواند موفق باشد." فرد دو زبانه به فردی اطلاق می‌شود که از زمان آغاز آموزش رسمی، با زبان ديگری که در کشور عموميت يافته و در حکم زبان دوم می‌باشد، آشنا شده و آموزش می‌بيند.

اکثر معلمان معتقدند که دانش آموزان دو زبانه در يادگيری مشکل دارند و دانش آموزانی که مدرسه را با محدوديتهای زبانی آغاز می‌کنند، در بيان مطالب و مفاهيم خود دچار مشکل می‌شوند. اما مشكل بسيار عميقتر ازعدم ايجاد ارتباط با همکلاسان و معلم، کم رو و خجالتی شدن دانش آموزان و .... است.

با توجه به عدم اجراي اصل 15 قانون اساسي در ايران و مغلوبيت فرهنگي زبان مادري غير فارس زبان ها در ستيز نابرابر با زبان فارسي،مسئله ي بازتوليد فرهنگي در آموزش و پرورش حس بي تفاوتي نسبت به زبان مادري را در بين ملل غير فارس زبان نهادينه مي كند و اين نهادينه نمودن نابرابري موجود بين زبان ها توسط ساختار آموزش و پرورش، فرايند آسميلاسيون و از خود بيگانگي فرهنگي را در ايران تسريع مي بخشد. افراد به جاي يادگيري زبان مادري خود در مدارس، مغلوب بودن و ناكار آمدي زبان مادريشان را به عنوان يك پيش فرض در ضمير ناخودآگاه خود ثبت مي كنند. و اين همان فاجعه ي زباني است كه جامعه ي ايران با آن روبرو است زيرا نابرابري هايي كه به وسيله ي فرآيند جامعه پذيري اوليه انتقال مي يابد همواره سرمنشا نابرابري هايي در مي آيد كه فرد در بزرگسالي با آن روبرو است.

محروم کردن ميليونها کودک از داشتن حق آموزش به زبان مادري خويش يکي از شنيع ترين نوع تضييع حقوق بشر است. اما شديدتر از آن بي تفاوت بار آوردن كودكان نسبت به زبان مادري خودشان مي باشد كه خواسته يا نا خواسته توسط آموزش و پرورش صورت مي گيرد. بي تفاوتي بدتر از عدم دسترسي است.

 گرچه كوشش جوامع ايدئولوژيك همواره در راستاي مدرسه اي كردن جامعه مي باشد اما جامعه ي مدني(هر چند به صورت ضعيف وجود داشته باشد) به عنوان نهادي مستقل از ايدئولوژي حاكم، ابزاري قدرتمند در جهت مدرسه زدايي جوامع ايدئولوژيك است. ابزاري كه ساختار آموزش و پرورش فاقد آن است. 

اين چنين است كه آموزش و پرورش كه با هدف برابرسازي فرصت ها براي افراد جامعه ايجاد شده بود خود به يك عامل نابرابري در ايران تبديل مي شود. فعلا و با توجه به سيستم تك زبانه ي آموزش و پرورش در ايران، اين معلمان دلسوز آذربايجاني هستند كه تنها سنگر مقاومت در برابر نهادينه شدن نابرابري موجود بين زبان فارسي و زبان توركي آذربايجاني در ساختار آموزش و پرورش ايران مي باشند.