۱۳۹۱ آذر ۱۶, پنجشنبه

روز 21 آذر 1325، در تاریخ معاصر ایران- حسن جداری


تک توران : در دوران تسلط و خودکامگی   رژیم شاه، حکومت استبدادی، روز 21 آذرر را به نام روز "نجات" آذربایجان، همه ساله جشن گرفته و در نشریات تحت سانسور ، شخص شاه  که گویا در چنین روزی د ر سال 1325، این خطه را از دست "متجاسرین" نجات داده  است، مورد ستایش و مداحی قرار میگرفت!در روز 21 آذر،  در تبریز،  ارتش در خیابانها رژه رفته و قدرت پوشالی خود را به رخ مردم کوچه و بازار میکشید .باید دید آیا روز 21 اذر، روزنجات آذربایجان است یا نه و بطور کلی این عبارت و این اشاره به  روز 21 آذر، پس از گذشت سال ها چه واقعه سیاسی را در خاطره ها زنده میکند .      تاریخ معاصر ایران در حقیقت امر، تاریخی پر ماجرا و خونین و دردناک است . این تاریخ، از انقلاب مشرو طیت آغاز میشود و سرتاسر آن مملو از حوادث خونبارو شکست ها و پیروزیها و جنگ ها و کشتار هاست. انقلاب مشروطیت بیش از 100 سال پیش، در سال 1886 شمسی ،اتفاق افتاد. پس از مرگ مظفرالدین شاه که  فرمان مشروطیت را صادر کرده بود،   محمدعلی شاه مستبد به دست لیاخوف و دیگر قزاقهای روسی، مجلس را به توپ بست و بار دیگر، استبداد عنان گسیخته را در کشور مستقر ساخت . در حادثه بمباران مجلس، تعدادی از مبارزین کشته و بسیاری مجروح شدند . همچنان، تنی چند از مشروطه خواهان از آنجمله  ملک المتکلمین و صوراسرافیل در باغشاه، به فرمان محمدعلی شاه ، به قتل رسیدند. بدنبال  کودتای  محمد علیشاه، در آن روزهای  مخوف که صدای آزادی در همه جای ایران ،خاموش شده بود ، تبریز مبارز بپا خاست و علیه سلطه سیاه استبداد محمد علیشاهی ، پرچم مقاومت و پایداری را در دست گرفت.تحت رهبری مرکز  غیبی که در راس آن کمونیست شهیر ، علی مسیو قرار داشت و با داشتن سرکردگانی نظیر ستارخان ، باقرخان و حیدر عمو اوغلی، این شهر قهرمان، یازده ماه تمام در مقابل  هزاران تن از لشکریان استبداد، دلیرانه ایستاد و در نهایت پایداری و جانفشانی، مسلحانه و مصممانه جنگید و مشرو طیت را به ایران برگرداند.گرچه انقلاب مشروطیت به علت خیانت بورژوازی و دخالت قدرتهای سلطه گر خارجی با ناکامی  مواجه شد، اما یاد فداکاری ها و جانبازیهای توده های  زحمتکش و بپاخاسته آذربایجان و نام سرداران والامقام آن دیار مبارزه و مقاومت ،  به بخشی  جدا نا پذیر از تاریخ مبارزات خلقهای ایران در راه آزادی و دموکراسی، مبدل شد.                       پس از انقلاب مشروطیت و تحت تاثیر انقلاب سوسیالیستی اکتبر 1917 در روسیه ، در نقاط شمالی ایران که در همسایگی  شوروی قرار داشتند،  ، قیامهای ضد استبدادی و ضد استعماری مهمی  به وقوع پیوست که در آنها فرزندان دلیر آذربایجان، نقش  برجسته ای بازی کردند .  متاسفانه همانظور که انقلاب مشرو طیت ایران ، شکست خورد ، قیام های آزادیخواهانه در گیلان،آذربایجان و خراسان نیز،  همه ناکام ماندند.   در سال 1919 ، دولت انگلیس به مثابه حکومتی سلطه گر و استعماری،  برای تسلط کامل بر ایران، کوشید قرارداد اسارت بار 1919 را بدست وثوق الدوله رئیس وزرا و دیگر نوکران بومی خود ، به مردم ایران تحمیل کند. مجلس و توده های بپاخاسته در مقابل این توطئه ننگین استعماری ایستا د گی نشان داده و پبگیرانه با قرارداد شوم امپریالیستی، مبارزه کردند.  اما  دولت انگلستان  که نتوانسته بود از این طریق در مقاصد شوم خود توفیق حاصل کند، دست از توطئه گری برنداشت و کوشید از راه دیگری به آرزوی خود که نظارت کامل بر امور سیاسی و اقتصادی   ایران بود، نایل آید. حاصل  این کوشش های استعماری،  کودتای  3 اسفند سال 1299 شمسی  بود که بدست سید ضیاء طباطبائی روزنامه نگار جیره خوار  و فرمانده قزاق، رضاخان میرپنج  به  مورد اجرا گذاشته شد . سید ضیا که به نخست وزیری گماشته شده  بود، سه ماه و اندی پس از کودتا از مقامش معزول گردیده، از کشور خارج شد .  با استعفای این مهره استعمار از نخست وزیری، تنها رضا خان قزاق  در سریر قدرت باقی ماند .  بین کودتای انگلیسی ها و به قدرت رسیدن رضا خان تا برچیده شدن بساط سلطنت قاجارها، تنها 4 سال و اندی فاصله بود . در طول این مدت ،هر روز  بر قدرت و نفوذ رضا خان افزوده شد و در نهایت امر، این قزاق قلدرمنش  بجای شاهان  قاجار، بر تخت سلطنت نشست .  رضا شاه پس از سالها زورگوئی و  خودکامگی، در شهریور سال 1320 شمسی، با اشغال نظامی ایران توسط  قشونهای متفقین ، مجبور  به استعفا و ترک ایران گردید .  در طول  20 سال تسلط  رضا شاه بر ایران ، از آزادی و دموکراسی  در این کشور نشانه ای  وجود نداشت . در تمام این مدت، قلم ها شکسته میشد و فریادهای حق طلبی در گلو ها خفه  میگردید. در میان ستم های بیشماری که در این دوران سیاه استبداد و مطلق العنانی  در ایران وجود داشت، یکی هم ستم ملی بود . رضا شاه، زبان فارسی را که زبان بخشی از اهالی کشور بود به همه ملتهای ساکن ایران تحمیل کرده و برای تداوم دیکتاتوری مرگبار خود، سیاست شوونیسم فارس ونژاد پرستی آریائی  را  با حرارت کامل، دنبال می کرد.                    پس از رانده شدن رضا شاه از ایران و در حالیکه آلمان هیتلری  در صحنه های جنگ جهانی ، متحمل بدترین شکستها میشد ،آزادیهای نسبی در ایران برقرار گردیده، احزاب سیاسی، جمعیت ها و  اتحادیه های کارگری، آغاز به کار کردند. سالهای نخستین سلطنت محمد رضا شاه ، سالهای ضعف نسبی  دربار و ارتجاع ایران بود . وجود ارتش سرخ درشمال کشور، تا حد زیادی  جلو نیروهای ارتجاعی را در حمله و هجوم به سازمانها ی سیاسی رادیکال و اجتماعات  و کلوبها و انجمن ها ی توده ای در این بخش از کشور، میگرفت .  در عین حال وجود آزادیهای نسبی دموکراتیک ، سبب میشد که مبارزات  کارگران ، دهقانان و دیگر توده های محروم و زحمتکش، رشد بیشتری  داشته باشد. .در زمان حکومت رضا خا نی، گرچه مطبوعات وابسته به رژیم، دروغهای شاخداری در زمینه نیات حسنه ملوکانه ،بهبود و ضع زندگی توده ها و پیشرفتهای دامنه دار اقتصادی و اجتماعی، بهم میبافتند،  در واقع امر، حاصل و نتیجه  خودکامگی  بیست ساله رضا خانی، چیزی جز افزایش دامنه فقر عمومی و ستمگری روزافزون بر توده های محروم و  زحمتکش که اکثریت عظیم  آنها را دهقانان تشکیل میدادند ، نبود. وقتی  رضاخان در نتیجه کودتای 3 اسفند 1299 شمسی بقدرت رسید و سردار سپه شد ، آهی در بساط نداشت . این دیکتاتور طماع و پول دوست،  در طول 20 سالی که بر اریکه قدرت سوار بود ، هرچه توانست ده و املاک  خرید و ثروت و مکنت اندوخت . چنانکه د ر شهریور 20 که مجبور به ترک ایران شد، مالک حداقل دو هزار پارچه از آبادترین دهات  در یک کشور ویران و بلا دیده بود ! رضا شاه، نه تنها نظام فئودالیته را دست نخورده باقی گذاشت بلکه خود در این میان، به بزرگترین مالک  ارضی در کشور مبدل گردید. در کنار رضا شاه ، مالکین دیگری هم وجود داشتند که صاحب چندین صد ده در اطراف و اکناف کشور بود ند. بدین ترتیب، دهقان ایرانی در آتش  ظلم و غارتگری اربابان  میسوخت و فریادش  به جائی نمی رسید.                  وضع زندگی کارگران، دهقانان و دیگر زحمتکشان در سالهای نخست سلطنت پسر شاه که به دست انگلیسی ها به تاج وتخت رسیده بود ، بسیار سخت و دردناک بود . بیکاری، کمبود ارزاق عمومی و گرانی  طاقت فرسا، دمار از روزگار توده های محروم شهری و روستائی در می آورد .در چنین اوضاع  وخیمی از حیات اجتماعی عمومی، در حالیکه رفتن شاه  دیکتاتورسبب استقرار دموکراسی نسبی در کشور شد ه بود، توده های زحمتکش  که  طی سالها مجبور به سکوت  وتحمل بدترین آزارها و محرومیت ها شده بودند ، با استفاده از اوضاع مساعد سیاسی، به پا خاسته و در نقاط مختلف کشور و از آنجمله در آذربایجان،فعالانه در جهت خواستهای حقه خود ، به مبارزه  پرداختند. دهقانا ن که در شمار محروم ترین و ستمد یده ترین اهالی کشوربودند و فرقی با  بردگان دورانهای باستانی نداشتند، متهورانه علیه ظلم و بیدادگری  مالکین خون آشام و  ژاندارمها و دیگر مامورین رشوه خوار و ستم پیشه،   دست به عصیان و مبارزه زده و در جهت رهائی خود از چنگ استثمار و بردگی، از هیچ کوششی خود داری نه میکردند . قیامها و حرکت های اعتراضی سهمگین دهقانان اسیر و در بند، با اعتصابهای عظیم و خونین کارگران  از آنجمله کارگران شرکت نفت انگلیس و ایران ،همراه و همزمان بود. در آن سالهای ضعف و ناتوانی نسبی هیات حاکمه ،جنبش های  پر توان اعتراضی کارگران ، دهقانان و دیگر توده های محروم، عرصه را به دولت مرکزی مرتجع،سخت  تنگ کرده بود .             در چنین شرایط حساسی بود که در آذربایجان، در روز 21 آذر 1324  شمسی،  فرقه دموکرات آذربایجان  به رهبری پیشه وری،که در 12 شهریور همانسال تشکیل یافته بود ،قدرت سیاسی را در دست گرفت. پیشه وری از رهبران برجسته حزب کمونیست ایران بود که به جرم آزادیخواهی، یازده سال تمام در زندان  رضا شاه، متحمل بدترین آزارها  شده بود. پایگاه اجتماعی  فرقه،  کارگران ،دهقانان و دیگر زحمتکشان بودند . تکیه گاه فرقه، نیروی قدرتمند  دهقانان مسلح بود.   بدنبال تحولات دموکراتیک در آذربایجان ، در کردستان نیز ، فرقه دموکرا ت کردستان به رهبری قاضی محمد ، زمام قدرت را در دست گرفت  فرقه دموکرات آذربایجان بمدت یکسال یعنی تا 21 آذر 1325، بر سر کار بود .  در این مدت کوتاه،  تحولات عظیمی در زمینه  های اجتماعی  اقتصادی و فرهنگی  در آذربایجان  بوقوع پیوست .  وجود آرتش سرخ شوروی در  آذربایجا ن و غلبه قوای متفقین به آلمان  هیتلری، بدون تردید در اوجگیری جنبش  طوفانزای زحمتکشان آذربایجان و به قدرت رسیدن فرقه دموکرات بی تاثیر نبود .                  حکومت دموکراتیک فرقه که لرزه برجان امپریالیست ها و ارتجاع هار ایران انداخته بود، در مدت کوتاهی که بر سر کار بود در واقع امر با اصلاحات انقلابی خود ، سیمای تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان را  عوض کرد . تبریز در دوران حکومت رضا شاه،  به شهر  ویرانه ای مبدل شده بود . در این شهر تاریخی بزرگ که زمانی پایتخت سلاطین ایلخانی بود و بازار سرپوشیده اش  در مشرق زمین نظیر و مانند نداشت ، ویرانی،  بیکاری و فقر و گرسنگی، بیداد میکرد . فرقه دموکرات، بمحض  استقرار در قدرت ، دست به  اقدامات  سریع انقلابی در جهت تغییر اوضاع اجتماعی شهر   تبریز زد . در مدت یک سال، بسیاری از خیابانها  اسفالت شدند.ده ها مدرسه جد ید در شهر تاسیس گردید ه، در زمینه گسترش دامنه آموزش عمومی ، اقدامات چشمگیری بعمل آمد. درجهت آزادی زنان  و باز کردن بندهای اسارت از پای آنها، فرقه گامهای بس متین بر داشت . برای اولین بار در تاریخ ایران ، زنان دارای حق رای شدند . مدارس اکابر برای تحصیل و سواد آموزی زنان، دایر گردید . در زمینه مبارزه با بیکاری  ، فرقه با ایجاد کارخانه های جدید و راه اندازی کارخانه های تعطیل شده ، به اقدامات اساسی، دست زد. بسیاری  از  گورستانهاو بخشهای  ویران و متروک شهر، به باغ های ملی و دبستانها و درمانگاه ها، مبدل گرد ید ند .      در شهر پر جمعیت تبریز، در زمان رضا شاه از دانشگاه و تحصیلات عالی، خبری نبود . یکی از کارهای مهم فرقه دموکرات، ایجاد دانشگاه تبریز بود که شامل دانشکده طب میشد. در تبریز و نقاط دیگر آذربایجان، در زمینه بهداشت عمومی نیز گامهای موثر بر داشته شد و بیمارستانها و در مانگاه های مجانی  برای خدمت به  توده های مردم، تاسیس شد ند. به  دستور  فرقه دموکرات که قوای مسلح آن را در درجه اول دهقانان تشکیل میدادند ، دهات دو لتی و املاک مالکینی که از وحشت جنبشهای دهقانی،  به تهران فرار کرده بودند ، بطور مجانی بین دهقانان که طی سالها در چنگ  اربابها و ژاندارم ها انواع  تعدی ها و ستمگریها را  متحمل شده بودند ، تقسیم شد . بدین ترتیب بیش از یک ملیون  تن ازدهقانان آذربایجان، صاحب زمین شدند . از اقدامات مهم فرقه دموکرات، یکی هم رسمی کردن  زبان ترکی در مدارس و ادارات دولتی بود.   رضا شاه در دوران حکومت استبدادی خود، برای تحکیم پایه های زور و خودکامگی ، زبان فارسی را بر کلیه خلقهای غیر فارس  ایران از آنجمله خلق آذربایجان، تحمیل کرده و در اشاعه فرهنگ شوونیستی  آریا ئی، به انواع  وسایل کوشیده بود  . ملت های غیر فارس از این بابت که زبان و آداب و رسومشان در دوران سلطنت پهلوی در معرض  تحریم و تحقیر قرار داشت ، سخت احساس  ناراحتی کرده و همواره فریاد اعتراضشان بلند بود .  در زمان حکومت یکساله فرقه دموکرات در آذربایجان، زبان ترکی زبان تدریس اعلام گردیده و  کتابهای درسی به این زبان  انتشاریافت . در عین حال ، در جهت اشاعه  و رواج ادبیات مترقی آذربایجانی ، از جانب فرقه، گامهای متینی بر داشته شد . نوشته های  ترقی خواهانه  متفکرین و نویسندگان و شاعران آزاد اندیشی  نظیر  میرزا فتحعلی آخوند زاده، معجز شبستری و صابر میرزا با همت فرقه در کتابهای درسی مدارس  برای خود، جای باز کردند.  تشویق  و ترغیب فرقه سبب شد که هر روز بر تعداد  شعرای  آذربایجانی که به زبان مادری شعر میسرود ند، افزوده شود . در طول حکومت کوتاه فرقه دموکرات، چاپ و انتشار روزنامه ها ، مجلات و مجموعه اشعار آزادیخواهانه  به زبان ترکی، در ارتقاء سطح آگاهی سیاسی در بین توده های زحمتکش ، نقش بس ارزنده ای بازی میکرد . از اقدامات دیگر فرقه در زمینه  فرهنگ و ادبیات، ایجاد ارکستر ملی آذربایجان و تشکیل گروه های عاشق ها بود.                       ترد ید ی  وجود ندارد که این اقدامات ترقی خواهانه  و دموکراتیک فرقه دموکرات ، نمی توانست مورد پسند  قدرت های امپریالیستی و ارتجاع هار حاکم که در راس آن دربار پهلوی  قرار داشت ، باشد.. دربار پهلوی و دیگر محافل ارتجاعی حاکم در ایران که نوکر و دست نشانده قدرت های امپریالیستی بودند ، به دستور و تشویق اربابان خود و با تکیه به  زور و دیپلماسی آنها،  بدنبال ماه ها توطئه گری ،  به آذربایجان لشکرکشی کرده  و به بیرحمانه ترین وجهی به سرکوب  جنبش ترقی خواهانه و دموکراتیک  خلق آذربایجان پرداختند. در 21 آذر 1325 شمسی، ارتش مهاجم  شاه  پس از قتل و کشتار در زنجان و میانه و دیگر نقاط آذربایجان، به قصد انتقام گرفتن از اهالی این سرزمین قهرمان پرور، تبریز را به اشغال خود در آورد. قتل عام  فعالین فرقه دموکرات و مهاجرین، قبل از ورود ارتش به تبریز ، آغاز شد.  دسته های  آدمکش   مزدور  وابسته به دربار و اربابان فراری و الواط و اشرار حرفه ای  مسلح    به تفنگ و مسلسل  و شمشیر و  دشنه و قمه و ...، در کوچه هاو خیابانهای تبریز راه افتاده، ایجاد رعب و وحشت میکردند.  . آنها وحشیانه به منازل مهاجر ها (آذربایجانی ها ئی که  مد تی در شوروی  ماندگار شده بودند) و فعالین فرقه هجوم آورده و از قتل و غارت و هیچ جنایتی، فروگزاری نمیکردند . در خیابانهای  مرکزی شهر  از آنجمله د ر  خیابان  پهلوی، ( در زمان حکومت فرقه دموکرات این خیابان اصلی شهر، خیابان ستارخان نامیده میشد. ) همه جا جنازه های فعالین فرقه ، در پیاده رو ها به چشم میخورد .در عین حال " میهن پرستان " مهاجم،  به  غارت مغازه هائی که  متعلق به کاسبکاران  مهاجر بود ، مبادرت ورزیده و وحشیانه  به ویران سازی پارکها  و  کلوبهای سیاسی می پرداختند .  من به چشم خود دیدم که چگونه  یکی از این دار و دسته های  جنایتکار مسلح به تفنگ و شمشیر ، به پارک خیابانی (خیابانی باغچاسی) در خیابان خاقانی  هجوم برده و بنای یادبودی را که به افتخار شیخ  محمد خیابانی  توسط فرقه ساخته شده بود ، با خاک یکسان کردند .  یکی دیگر از این دار و دسته های مزدور ،  به حومه 4  تشکیلات فرقه در کوی  تکیه حیدر تبریز   حمله کرده و دربان پیر را بمحض اینکه در را برویشان باز کرد با تیر طپانچه ،کشتند .  در آن روز سیاه در تاریخ آذربایجان ، در تبریز  صد ها تن از  انسانهای آزاده و مبارز بدست دار و دسته های مزدور "میهن پرست "، به بیرحمانه ترین وجهی  به قتل رسید ند.    این آدمکشان حرفه ای  حتی از بی حرمتی با جنازه های برخی از قربانیان نیز ، خود داری نمیکردند . بسیاری  از فدائیان  و  مهاجرین که فرصت پیدا کرده بودند به  منازل  همسایه ها پناهنده شوند از مرگ حتمی نجات یافتند. سالها بعد، در زمان ملی شدن نفت و دوران حکومت دکتر مصدق ، همین  چاقوکشان و مزدوران  حرفه ای که در آذر ماه 1325  در کشتار فدائی ها و مهاجرین، انواع جنایت ها مرتکب شدند،  با پنجه بوکس و دشنه و قمه به تظاهرات آرام توده ای ها و مصدقی ها در تبریز حمله کرده و به ضرب و جرح آنها می پرداختند..قتل عام دهشتناک هزاران  تن از اهالی آذربایجان  که جرات نشان داده و سلطه ارتجاع هار حاکم و اربابان امپریالیستش را به مبارزه  طلبیده بودند ، پس از ورود ارتش  مهاجم به تبریز ، اغاز شد. در عرض  چند ماه در آن سال دردناک برای خلق ستمدیده آذربایجان ،  در حدود سی هزار تن زن و مرد و کودک  و پیر و جوان آذربایجانی  توسط آرتش  ارتجاعی  و آدمکشان حرفه ای ، کشته شدند .  این یک قتل عام دهشتناک در ابعاد بس گسترده بود . در تبریز  در آن ماههای سیاه در تاریخ   خلق بپا خاسته آذربایجان ، روزی نبود که چند تن از مبارزین فدائی در میدان اصلی شهر، ( ساعات میدانی) از چوبه دار آویزان نباشند . در شهرهای دیگر آذربایجان از آنجمله در سراب، ارومیه، اردبیل   نیز ارتجاع هار از هیچ  جنایت و آدمکشی  فروگزاری نمیکرد .در شهر ها و دهات آذربایجان ارتش مهاجم شاه در قتل و کشتار فدائی ها انواع اعمال ضد بشری مرتکب شده و از پاره کردن شکم زنان باردارو کشتن اطفال خردسال ابائی نداشت.  در همان زمان که آذربایجان در آتش  انتقام جنایتکاران حاکم در ایران میسوخت ، جنبش دموکراتیک خلق کرد نیز مورد تهاجم قرار گرفته و مرتجعین مهاجم با اعدام قاضی محمد  و دیگر مبارزین کرد، از  این خلق بپا خاسته، انتقام میگرفتند.  حدود چهل هزار تن از فعالین فرقه دموکرات که به دنبال حمله ارتش، از مرز جلفا گذشته و به شوروی پناهنده شدند ،از مرگ حتمی  توسط جنایت کاران مهاجم ، جان سالم بدر بردند.
از دید شوونیست های حاکم د ر تهران،  یکی از "گناهان" نابخشودنی فرقه دموکرات،  همانا اشاعه و رسمی ساختن  زبان ترکی در مدارس و ادارات بود . این یک تخطی جسورانه از  قوانین نا عادلانه حکومت شوونیستی بود که زبان فارسی را که برای  ملت های غیر فارس در ایران زبان بیگانه ای محسوب میشود، زبان رسمی کشور و یگانه زبان  تحصیل در مدارس در سرتاسر ایران تعیین کرده بود . به کفاره این جرم نابخشودنی، لازم بود که مراسم ننگین کتاب سوزانی در خیابانهای  تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان، برگزار گردد و کتابهای ترکی منتشر شده در  زمان حکومت فرقه و از آنجمله کتابهای د رسی مدارس ، در آتش بیداد  بسوزند و به خاکستر مبدل گردند . تا شاید خلق آذربایجان درس عبرت گرفته و برای همیشه اشتیاق وافر به تحصیل در زبان مادری را از خاطر ببرند!  زهی خیال باطل!                                                         با این اشاره مختصر به آنچه در آذربایجان  در 21 آذر سال 1325 گذشته است ، آیا چنین روز  سیاهی در تاریخ معاصر ایران که  زنده کننده  خاطره شوم شمه ای از جنایات رژیم ضد مردمی پهلوی  علیه توده های محروم  و بپاخاسته  می باشد، روز نجات آذربایجان است یا روز مصیبت و بلا  وستمد ید گی  توده های محروم و عصیان طلب این سرزمین مغرور و حماسه آفرین؟ امروز پس از شصت و شش سال که از حمله ددمنشانه  ارتش مهاجم به آذربایجان در 21 آذر سال 1325، میگذرد باید به  مرتجعین فرومایه ای که هنوز   این روز شوم در تاریخ مبارزات دموکراتیک و حق طلبانه خلقهای تحت ستم  ایران را به دروغ، روز نجات آذربایجان نامیده و ابلهانه میکوشند بر روی مهیب ترین جنایتی که در دوران تسلط ننگین خاندان پهلوی در ایران اتفاق افتاده است، –  قتل عامی  که نظیر کشتار هزاران زندانی مبارز سیاسی در سال 67 توسط رژیم آدمکش جمهوری اسلامی، بس دهشتناک و  جنایتکارانه است   --- پرده ساتر بکشند،باید جواب قاطع و  د ندان شکن دادو باصدای رسا فریاد زد که روز   21 آذر   1325 ، روز  نجات آذربایجان نبوده  بلکه روز قتل و کشتار خلق ستمدیده و مبارزی  است که تاریخ درخشانش مملو از تلاشها و جانفشانیها در راه آزادی و دموکراسی  می باشد.  روز بدترین جنایات و آدمکشی ها  توسط ارتش  ارتجاعی  و اوباشان و چاقوکشان دربار ننگین پهلوی است .روز چیرگی قدرتهای امپریالیستی و ایادی داخلی آنها ست  که سخت وحشت داشتند که جنبش   توده ای و دموکراتیک خلق آذربایجا ن گسترش  پیدا کرده و سرتاسر ایران وخاورمیانه را بگیرد . آنها  شکست جنبش دموکراتیک خلق  آذربایجان و کشتار بیرحمانه هزاران تن از اهالی این سرزمین آزاده پرور را برای صیانت از   منافع آزمندانه استعماری خود، ضروری میدانستند  . تاریخ مبارزات زحمت کشان و خلقهای تحت ستم جهان، این قتل عام وحشیانه  فرزندان خلق آذربایجان توسط ارتجاع هار ایران به  سرکرد گی شاه را هرگز  فراموش نخواهد کرد.
پایان