یکی از کارهای روزانه من سر زدن به سایت «اؤیرنجی» و خواندن مطالب آن -که آن هم انعکاسی از اتفاقات کشور و جهانمان میباشد- است. طبیعی است که چون در کشوری غیر دموکراتیک و استبدادی زندگی می کنیم نباید انتظار داشته باشم که از طریق رسانه های جمعی همانند تلویزیون و یا روزنامه از خبرهای مهم شهرم ، کشورم و دنیای پیرامونم باخبر باشم. این انتظار فعلا و شاید برای سالیانی چند ، بی مورد و بیهوده و امروزه حتی با این اوضاع کشور محال و خواب و خیالی بیش نیست. دنیای مجازی و این اینترنت که واقعا به رغم تمام محدودیتها و فیلترهای زنجیربافانش ، نعمتی است بزرگ . چراغی که خانه ذهن ما به بودن آن روشن است و اندکی از ظلمت آفرینی شب پرستان و سیاهی گستران را محو می کند . و سایتهای آذربایجانی که به همت و غیرت هویت طلبان آذربایجانی از داخل و خارج مدیریت میشود و در راس همه آنها سایت « اؤیرنجی » ، برای همه هویت طلبان نقطه امیدی است که انشاالله هر روز پربارتر و فعالتر شود ....
در سایتهای آذربایجانی خواندم که همشهری عزیزم « مهرداد کرمی » از فعالین هویت طلب زنجانی به دست شب پرستان اسیر افتاده و توسط «سربازان بد نام امام زمان» بازداشت شده است. من با اینکه در زنجان زندگی میکنم ولی تا به حال متاسفانه « مهردادکرمی » و « داود خداکرمی » و حتی دیگر همشهری دربند با غیرتم « سعید متین پور» را ندیده و نمی شناسم. فقط اسم و رسم این عزیزان و این « ستارگان در شب » را در سایتهای خبری خواندم ام. فرق امثال من با این عزیزان در این است که من به فکر خود بوده ولی این شیرمردان به فکر من و شهرم و کشورم و آذربایجانم هستند. و در این راه نه تنها مال که جانشان را هم به مسلخ آورده اند. و بی مزد و منّت و بدون ترس از وحشیگریها و حرمت شکنی های حرامیان ساده و بی تکلف در خدمت مردمانشان هستند و دردا و دریغا که حتی اکثر همشهریانشان هم اینان را نمی شناسند. و از شکنجه های جسمی و روحی که بر این شیرمردان می رود ، آگاه نیستند . اما چه باک که این رسم مردان و سربداران است ... من خود اگر چه نه جرات و جسارت « مهرداد» و « سعید » و ... را دارم و نه طاقت شکنجه و زندان را اما وقتی می بینم که این دوستان و همشهریان ندیده ام چنین عاشقانه و صادقانه در خدمت به آذربایجان و زبان مادریمان تورکی فعالیت میکنند من هم به خود میگویم پسر جان تو هم اگر چه طاقت یک سیلی را نداری اما کاری کن که اندکی از شرمندگیت کاسته شود و گر این تندپایان برفتند تیز ، تو بی دست و پا از نشستن بخیز ! شاید حکومت فارس زده 85 ساله و آقای پان چوخ بیلمیش هیچ گاه تصویر هم نمی کرد که بعد از سالها سیاست آسیمیلاسیون و بعد از سالها فارس زده کردن زنجان اینک اما جوانانی در دامان همین زنجان پرورش خواهند یافت که خود را وارث هزاران ساله پدران و ابا ء و اجداد خود بدانند و نه تنها زبان تورکی که به پاسداشت همه میراث اوغوزخان ها خواهند پرداخت . این جوانان تنها مطللق به زنجان و یا آذربایجان نیستند اینان فرزندان دنیای تورک هستند . دنیایی که از تورکستان چین در شرق تا بالکانها در قلب اروپا امتداد یافته است. پهنای این آسمان گسترده ستارگان بی شماری دارد ، ستارگانی که اگر هم در بند شب پرستان باشند باز به نور افشانی مشغولند. بو بیر ناغیلدیر کی ائللر سؤیله ییر بیری سسدن دوشسه ، او بیریسی دئییر اینک من هم به همه و به تمام دوست و دشمن اعلام میکنم که هیچ کس و هیچ جوان آگاهی در زنجان اجازه نخواهد داد این خطه و این «خمسه» به دست شونیست های فارس بیفتد . این شهر مال ماست . بخشی از آذربایجانم است . این خاک بخش جدایی ناپذیر و جزء لاینفک آذربایجان است. این را اگر چه من در پشت کامپیوتر میگویم و می نویسم اما «سعید » ها و «مهرداد» ها در عمل نشان داده اند و این تازه اول کار است. باش تا دولت صبح و سحر برآید ! به قول ناظم حکمت، زمانی که از پشت میله های زندان به تاریکی شب نظر میکرد : Bakıyorum geceye demirlerden Ve iman tahtımın üstündeki baskıya rağmen Kalbim en uzak yıldızla birlikte çarpıyor... ! از پشت میله های آهنی به شب می نگرم و به رغم فشاری که بر قفسه ی سینه - این جایگاه ایمانم- دارم قلبم ، همراه و همنوا با دورترین ستارگان می تپد ... ----------------------------------- به یازینی یازان زامان تاریخ 31 دسامبر میلادی ایلین سون گونونو گؤستریر . بو گون گونئی و قوزئی آذربایجانین دایانیشما گونودور. من ده زنگان دان بو اولوسال گونو توم آذربایجان خالقینا تبریک ائدیرم. و اینشاالله آذربایجان گنجلرینین غیرتیله 200 ایللیک آیریلیق سونا ائرجک و ایکی یئره بؤلونموش آذربایجان توپراقلاری بیر بیرینه قووشاجاق. بو ایش اولاجاق چونکو بیزیم « سعید » لریمیز و « مهرداد » لاریمیز و ... واردیر. چونکو وطن اؤولادلاری آیاغدادیر. |