۱۳۹۰ دی ۱۱, یکشنبه

افغاني ها ، جنبش سبز و حسن شريعتمداري - تايماز عدالت پرور- آلمان

تک توران : جنبش  سبز كه توسط تعدادي از احزاب سراسري فارس- محور بعد از انتخابات 1388 شكل گرفت بر محور برخي مطالبات ملت فارس ساخته شده است كه ارتباط منطقي با پيرامون و ساير مليت هاي ايراني ندارد. همان طور كه تجربه نشان داد اين بار مليت هاي تحت ستم اين جغرافيا حاضر نشدند جهت نيل سياست مداران و سياست بازان مركز، هزينه اي بدهند و به صورت هوشمندانه اي پيش از ورود به ميدان مبارزه اي سرنوشت ساز خواستار مذاكره در خصوص حقوق خود و مطالبات بر حق هشتاد ساله شدند. پاسخي كه احزاب سراسري براي اين درخواست هاي مكرر كه از رسانه هاي مليت هاي ايراني به ويژه ترك ها،كردها و عرب ها ابراز مي شد،سكوت محض بود و پاسخ قاطع تري نيز از كف خيابان هاي تهران مانند سيلي سرخي بر گونه هاي مليت ها نشست. شعارهاي جنبش سبز فاجعه بود: نسل ما آريا...،جمهوري ايراني،جانم فداي ايران و...
اگر روزي اسناد و مداركي يافت شود كه رهبران جنبش سبز با وجود آگاهي به پيروزي خود  در صورت حمايت و  پاسخ به مطالبات مليت ها از اين عمل سرباز  زدند، يك برگ نوين در كتابچه شونيسم و  نژادپرستي باز  خواهد شد.سبز ها حاضرند سالها در زندان  بمانند و شكست بخورند اما زيربار حقوق مليت ها نروند!
اين مقدمه كوتاه ذكر  شد تا به بررسي كوتاه نقيض آن يعني اقدامات عجيب و غريب قوم گرايان افراطي فارس (پان فارسيسم) بپردازيم. يكي از طيف هاي گوناگون اپوزيسيون سراسري جمهوري خواهان هستند كه بنا بر سنت جمهوريخواهي بايستي در جناح راست احزاب و سازمان هاي سياسي دسته بندي شوند.
  سايت "جمهوري خواهي  دات كام" مدتي  است سعي مي كند  لااقل نقش يكي  از تريبون هاي  اين طيف دست  راستي را بازي  كند و در خصوص  جنبش سبز،دموكراسي  و آزادي هاي  مدني ابراز نظر نمايد. اما از آنجا كه اين سايت نيز جزو احزاب راست سراسري محسوب مي شود، سعي مي كند از نژادپرستي و ترك ستيزي غفلت ننمايد. چند پيش مطلبي به نقل از همين سايت در خصوص تيم فوتبال ميليونها آزربايجاني در يكي از سايت هاي حركت ملي مطالعه كردم كه به نقد مطلب مزبور همت گماشته بود. گرايش هاي سركوبكرانه و تماميت خواهانه فارسي، در سايت به روشني آشكار بود. در مراجعه به خود سايت ضمن كامنتي در مخالفت با نوشته و رد ادعاهاي مزبور عقيده خود را بيان داشتم.
هفته  گذشته در مراجعه بعدي به همين سايت جمهوريخواهي با مطلبي در خصوص لزوم دفاع جنبش سبز از "اقليت افغاني" روبرو شدم. با مروري كوتاهي بر نوشته روشن شد كه لااقل بخشي از فعالان به اصطلاح جنبش سبز در نظر دارند از حقوق افغاني هاي مهاجر به ايران دفاع كنند. بي درنگ اين پرسش در ذهنم تداعي شد كه مگر مليت هاي ايران كم ارزش تر از يك ميليون مهاجر افغاني بودند كه حمايت شان را ترجيح مي دهند؟ سبزها حتي حاضرند از چيزي به اسم قتل عام افغاني ها صحبت كرده و چند صباحي هم پول نفت اعراب خوزستان و معادن آزربايجان را به افغاني هاي همزبان خودشان بدهند، ولي حتي يك يكبار از قتل عام 21 آذر 1325 در آزربايجان حرفي نزنند. كسي نيست از اين نژادپرستان كور شده سوال كند كه به خاطر كدام مصلحت همكشورهاي خود را كنار مي زنيد و با افغان ها طرح دوستي مي ريزيد؟
سايت  مزبور فعالان هويت طلب را محكوم مي كند كه چرا در ورزشگاه  ها و بازي هاي تراكتورسازي  پرچم (به زعم آنان) بيگانه را بالا مي برند!!! و هويت طلبان را به بيگانه گرايي متهم مي كند. سوال من اين است كه : آيا رفتار و رويكرد شما بيگانه گرايي نيست؟ اگر شما با هم زبانان خودتان احساس قرابت مي كنيد پس ما هم حق داريم با همزبان ترك خود حس نزديكي بيشتري داشته باشيم تا خود شما و برادرهاي افغاني شما. تنها فرقي كه اين ميان هست، گرايش ما به برادراني است كه در آن سوي مرز هر روز به سمت پيشرفت و زندگي مدرن تر و جامعه آزادتر مي روند و گرايش شما به برادراني است كه هر روز غرق در مواد مخدر و قهقرا هستند. به همين دليل است كه ما احساس ميكنيم اگر با شما ايراني ها و افغاني ها بمانيم ما را هم به همين وضع دچار خوهيد كرد. بنابراين راه ما جدا از شما است. توسعه و رشد آذربايجان شمالي و تركيه در منطقه و جهان نظير ندارد. در حالي كه شما پا به پاي افغانستان در حال نزول و عقب گرد هستيد.
به  هر حال در معني شناسي اين رويكرد جديد سبزها به هيچ منطق تاكتيكي،سياسي و راهبردي نمي رسيم الا شناخت رفتار و ملاك هاي رفتاري جنبش سبز و يا دست كم جمهوريخواهان اين جريان. شونيسم نهادي شده در ميان فارس ها و فعالان فارس به قدري بسته و تنگ نظرانه و كوته بينانه است كه منافع قومي را بر منافع سراسري رجحان مي دهد. كسانيكه دائم از هموطن بودن ترك و لر و عرب دم مي زنند و در مواقع خطر و تهديد به گفتمان هم ميهن پناه مي برند گويا با هم ميهنان افغاني شان بيشتر اشتراك دارند. صرف تكلم به زبان شيرين فارسي براي شونيسم نژادپرست سبز كافي است كه چشم را بر مطالبات ميليون ها ترك،عرب،كرد و... بسته و به سوي قتلگاه،زندان و  شكست برود، اما ذره اي از خودخواهي خويش در برابر مليت هاي غيرفارس كوتاه نيايد.
سال پيش در مراسمي كه در آلمان برگزار شده  بود با مهندس حسن شريعتمداري از رهبران جمهوريخواه و سبز برخورد كردم. در ديالوگ كوتاهي كه با ايشان داشتم به همين موضوع پان فارسيسم اشاره كردم كه احزاب سراسري از جمله سبزها گرفتارش هستند. ايشان در مخالفت با اين نظر من بيان داشت كه اتفاقا احزاب و فعالان تا آنجا كه مي شناسد مبري از چنين گرايش هايي اند. من به كمك هاي ميليون دلاري جمهوري اسلامي به تاجيكستان و افغانستان فارس زبان و برنامه هاي عمراني اين رژيم در آن مناطق اشاره كردم و آن را نشانه اي بر حاكميت گفتمان پان فارسي دانستم. اما آقاي شريعتمداري سعي مي كرد به من و چند تن از دوستانم تضمين هاي اخلاقي بدهد كه آينده از آن ايراني ها و به قول ايشان اقوام ايراني خواهد بود.
اكنون مي خواهم به ايشان  پيام بفرستم كه آيا  تضمين شما اين  بود؟ چه زود وعده هاي خود را نه تنها فراموش كرديد بلكه با هم وطنان افغاني خود ائتلاف زديد.
نه  خير آقاي شريعتمداري ما هم وطنان فارس ها نيستم. شما بهتر است با هم ميهنان واقعي خودتان دم خور شويد و چه زيباست شعار ملت آزربايجان در ورزشگاه ها، اورمو خزر بيزيمكي، افغانستان سيزنكي.
همه اينها بايد درسي باشد براي كساني كه هنوز در داخل حركت ملي به اتحاد با سبزها و بيماران رواني مي انديشند.كسانيكه كه به نام اتحاد افغانستان دست به هر عملي مي زنند شايد فارس ها و زبان شان از افغانستان و هند به اين كشور آمده باشد ولي ما تركها هفت هزار سال است كه در اين جغرفايا زندگي مي كنيم. آري تنها گناه ما اين بود كه افغاني نيستيم.