۱۳۹۱ مرداد ۲۸, شنبه

زمین لرزه و "ما"- رئوف حکمت دوست


تك توران : "ما"، کلمه ایست برای بیان جایگاه و گروه اجتماعی یک فرد. کلمه ای برای بیان تعریفی هر چند نا کامل از تعلق فرد به یک دسته مشخص از افراد با دارا بودن منافع و یا خصوصیات مشخص. در طول اعصار این "ما" همیشه سرنوشت ساز بوده است. سرنوشت تمامی کشور ها، ملت ها و حتی روند ثبت تاریخ به نحوی وابسته به چگونگی تعریف کلمه "ما" بوده است.

همین تمیز "ما" از "آنها" بوده است که ملتی را به انقلاب وا داشته و یا حتی دو ملت را به سوی اتحاد سوق داده است. چگونگی و کیفیت در شناخت "ما" باعث ایمان آوردن آن گروه مشخص از افراد به هدف ها و باور هایی خواص می شود و در نهایت همین باور ها هستند که به نیروی جلو برنده آن گروه تبدیل شده و آنان را وادار به انجام کار و یا تغییر وضع موجود می کند.

نبود شناخت و تعریف کاملی از "ما" در گذشته معاصر آزربایجان سبب شروع روند آسیمیلاسیون و تحلیل(حل شدن) ملت آزربایجان در قالبی دیگر به نام "ایرانی" شده است. افرادی که در فلات ایران زندگی می کنند بنا به دلایل مختلف، به سطحی از باور به "ما" بودن رسیده اند. به باور آنان، این "ما"ی مورد بحث همان ایرانیت است. به ذن آنان کسانی که داخل این خانواده هستند جزئی از ما هستند. طبیعی است که در این گذر، افراد آن جامعه که خود را به شکل جمع دیده و به خود "ما" اطلاق می کنند، دارای نکته های اشتراک فراوانی باشند. این نقاط مشترک یا به صورت ذاتی موجود است و یا به صورت تصنعی بنا به موارد مورد نیاز ساخته می شوند. بعدا همین نقاط مشترک باعث واکنش نشان دادن اعضای آن جامعه به هر گونه اتفاقی می شود که به نفع یا ضرر آن اجتماع افتاده است.

اما همیشه این مرز بندی بین خودی و غریبه باعث پیشرفت و تعالی همه  اعضای آن دسته از انسانها نمی شود. چه بسا زیر گروهی از آن اجتماع بسیار خوشنود از عضویت در آن گروه باشند اما دسته ای دیگر با وجود عضویت و کسوت در آن گروه به نوعی احساس غریبه گی و عنصر نا مطلوب بودن داشته باشند. در این صورت است که رفته رفته شکاف های نازکی بین آن زیر دسته ایجاد شده و یک "ما"ی تازه از دل آن گروه پیشین بیرون خواهد آمد.

رفتار عامرانه، انتظار فداکاری، تمسخر به علت موقعیت اجتماعی و فرهنگی، عدم توزیع متناسب منابع بین اعضا و سعی به تغییر خصوصیات فردی زیر دسته ها از عواملی هستند که باعث گسست هر چه بیشتر زیر گروه های آن دسته اصلی شده و نهایتا کار را تا جدایی کامل پیش می برد.

برای عبور از کلی گویی بهتر است این نظریه را با مثال هایی مربوط به حوادث اخیر آزربایجان بیشتر بشکافیم. در چند روز گذشته زمین لرزه ای در "شمال غرب ایران" به وقوع پیوست. افراد زیادی از جامعه "ایران" کشته و زخمی شدند. بر اساس نظریه بالا طبیعتاً باید دیگر اعضای این "ما" که در اینجا به نام "ایران" شناخته می شوند از خود واکنش نشان داده و هر چه زود تر تلاشهای خود را به تسکین آلام اعضای آن خانواده بزرگ معطوف می کردند. اما در عمل شاهد نتیجه ای کاملا عکس بودیم. و درست همینجا ست که چرا ها پشت سر هم ظاهر می شوند.

اولین سوالی که به ذهن هر عضو از این جامعه و خصوصا آسیب دیدگان می آید این است: "چرا به ما کمک نمی شود؟ مگر ما آدم نیستیم؟ مگر ما اهل این کشور نیستیم؟ مگر ما ایرانی نیستیم؟". طبیعی است که این عضو از جامعه در صورت دریافت حمایت های مکفی از سوی اعضای دیگر هرگز چنین سوالی را نمی پرسد. اما نکته کار اینجاست که چرا با وجود عضویت این افراد در خانواده "ایرانی"، احساس عدم رضایت و سرخوردگی شدید در آنان به وجود آمده است؟ جواب کاملا روشن است. عضویت این افراد نه بر اثر وجود نقاط مشترک ذاتی که بر اثر نقاط تصنعی است که طی هشتاد سال حکومت زیر مجموعه "فارس" بر این خاک بوده است. طبیعی است که با کوچکترین حرکتی و با کوچکترین ضربه ای، مرزهای این مجموعه متحمل آسیب های فراوانی میشود.

ساعات بعد از زمین لرزه آزربایجان به وضوح نشان داد که در عمل تعلق مردم آزربایجان به گروه بزرگتری بنام "ایران" عملا زیر سوال رفته است. در ساعات اولیه این مصیبت طبیعی قبل از اعزام هر گونه گروه های امدادی دولتی، این گروه های مردمی بودند که پا پیش گذاشته و به کمک اعضای گروهی رفتند که آنها را جزئی از "ما"ی تازه تعریف شده می دانستند.

دولت ایران گرچه در ظاهر یکی بودن و برابر بودن همه اعضای این خانواده "ایران" را تبلیغ می کند، اما در عمل به علت عنصر نامطلوب و یا حد اقل شهروند درجه دو دیدن آزربایجانی ها، تعلل بسیاری در امر امداد رسانی کرد. نیرو های امدادی ایران، نیرو های نظامی ایران، سازمانهای پزشکی و امدادی ایران جزو با تجربه ترین و گسترده ترین سازمان های موجود در خاور میانه است. حوادث پیشین توانایی نسبی این نیرو ها برای کنترل ابعاد حادثه را به اثبات رسانده است. ولی چرا این نیرو های با تجربه ، این گونه به صورت آماتور و بچگانه اقدام به امدادرسانی به مصدومین حادثه اهر و ورزقان کردند؟

پاسخ این سوال را باید این گونه داد که در طی سالیان دراز آزربایجان همیشه منطقه ای ناپسند برای مرکز نشینان و ترک ها افرادی نا خوشایند برای حاکمان بوده اند. این عامل باعث شده است که رئیس مجلس ایران، رهبر روحانی آن و رییس قوه مجریه آن، آنگونه که باید درد های این اعضای خانواده "ایران" را نبینند.

ماجرا به همین جا ختم نیمی شود. از سویی دیگر این غریبه بینی مردم ترک در ایران، ثمره دیگری نیز به صورت غیر ارادی دارد و آن تشکیل یک "ما"ی جدید به نام "ملت آزربایجان" است. در ادامه تجربه ای را برای شما باز گو خواهم کرد.

 در این چند روز اخیر که بار ها به اهر رفتم و برگشتم، به صورت ناباورانه ای به این نظریه ایمان آوردم. اگر اغراق نکرده باشم، سیلی از کمک های مردمی از تک تک شهر های آزربایجان جنوبی راهی مناطق آسیب دیده شده بود. به ندرت می توانستم افرادی را مثلا از شیراز و یا از کرمان و یا حتی از فارس های تهران ببینم که برای کمک آمده باشند. عملا در اهر و ورزقان، کمک های دولتی حدود یک دهم کمک های مردمی بود. بر روی اکثر ماشین هایی که برای کمک آمده بودند پارچه نوشته هایی مثل "آزربایجان باشین ساغ اولسون" نوشته شده بود.

روز سه شنبه در منطقه "پیره یوسف" و "زنجیر بولاق" بودم. با یکی از اهالی صحبت می کردم. برای عبور از سد مامورین مجبور به پوشیدن روپوش حلال احمر ایران شدم. یکی از روستاییان از من پرسید برای چه آمده ای؟ گفتم برای کمک! پیرمرد که عباسعلی نام داشت با صراحت تمام گفت: "ایستمیرم قارداش سیزینکین"!! این گفته عباسعلی مثل سیلی سختی بر گوش من بود. از پیر مرد دلیل حرفش را پرسیدم. گفت چند روز است که کجا هستید؟؟ مردم مردند، زیر خاک ماندند، بد بخت شدند، الان آمده اید؟ پس بقیه تان کجاست؟ لحظه ای اندیشیدم و جواب دام کدام بقیه؟ گفت دولت فقط تو یکی را فرستاده؟ آن موقع بود که به خودم آمدم و دریافتم که به خاطر روپوش حلال اهرم پیر مرد من را فرستاده دولت فرض کرده است. بعد از توضیح ماجرا بود که پیرمرد گریست و از ماجراهای گذشته برایم گفت.

ماجرای فوق تنها گوشه ای مشاهدات من در این روز ها بوده است. همه این ها و همه آن اتفاقاتی که دوستان برایم تعریف کرده اند گواهی برای صحت نظریه "ما شوندگی ملت آزربایجان" است. روند ملت شوندگی و تشکیل واحد جدید به نام مردم و یا ملت آزربایجان به وضوح قابل مشاهده است. دقیقا در این نکته است که شکاف بین مرکز نشینان و ملت آزربایجان عمیق تر می شود. درست اینجاست که جبر تاریخی ما را به طرف تشکیل سرزمینی جدید با مردمی جدید همراه با افکار و اعتقادات جدیدی می برد.

خلاصه این که، زلزله اهر و ورزقان به صورت عملی اثبات کرد که مردم آزربایجان نه در تئوری و کتاب ها بلکه به صورت عملی خود را یک واحد مستقل "ما" پنداشته و خود را به صورت هرچند آرام جدا از آن "ما"ی قبلی که "ایرانی" نام داشت پیش میبرند. بدین صورت است که اولین مرحله از سه مرحله ترسیم شده توسط رهبر بزرگ، ابوالفضل ائلچی بیگ به وقوع می پیوندد.

"ملت شوندگی، دولت شوندگی و پک پارچگی" سه مرحله ای است که ناگزیر باید برای تشکیل آزربایجان طی شود. امروز ما هنوز در مرحله اول هستیم و باید دقت داشته باشیم که گرچه این مرحله از طرف ملت آزربایجان به صورت خودجوش پیاده می شود اما این وظیفه قشر روشنفکر آزربایجان است که  این روند را تئوریزه نمایند و نهادینه کنند. در غیر این صورت هر آنچه در سال های اخیر به دست اورده ایم توست نا اهلان  ربایش خواهد شد !