تك توران : این نوشتهی گزارشگونه بر اساس اطلاعاتی که مستقیما از دستاندرکاران نیروهای مردمی در جریان زلزله دریافت شده، تهیه گردیده است.
مقدمه
زلزلهی دوهفته
پیش آذربایجان موجب تخریب هزاران خانه در روستاها و شهرهای منطقهی ورزقان، هریس
و اهر و کشتهشدن صدها انسان و آوارگی دهها هزار نفر گردید.
از سویی نیز
زلزله و پسلرزههای آن موجب بروز وحشت عمومی در شهرهای اهر، تبریز، اردبیل، مرند،
سراب و مشکین شهر … گشت، این فاجعه میلیاردها تومان خسارت مالی در برداشته که
هنوز ابعاد دقیق این خسارات برآورد نشده و احتمالا نیز هرگز ارقام درستی از رسانههای
دولتی اعلام نخواهد شد. اما علیرغم صدمات مادی و معنوی فراوان، برخلاف زلزلههای
پیشین در سطح کشور (از جمله زلزلههای اخیر بم و رودبار و …) زلزلهی آذربایجان
فرصتی نیز ایجاد نموده تا پتانسیل وسیع نیروهای مدنی جامعه، خودنمایی کنند.
دولت ایران
همواره مسائل آذربایجان را از عینک سیاسی-امنیتی مینگرد. از زبان و موسیقی و رقص
و فولکلور و فرهنگ مردم گرفته تا فوتبال و اقتصاد و دریاچهی ارومیه … و هر حادثهی
غیرمترقبهای در فضای آذربایجان پیش و بیش از آنکه نیروهای امدادرسان را به منطقه
بکشاند، نیروهای امنیتی را حساس میکند.
فلاکت زلزلهی ۲۲
مرداد ۹۱ نیز چنین بود. در اینجا برخلاف زلزلهی بم که دولت نقش وسیعی در بسیج
افکار عمومی و هدایت کمکهای مردمی به منطقه داشت، کوشید با کم اهمیت جلوه دادن
آن از بسیج افکار عمومی و جلب همدردی سایر هموطنان نسبت به آذربایجان ممانعت کند.۱
در روز اول، صدا
و سیمای جمهوری اسلامی برنامههای عادی خود را پخش میکرد و تنها به نوشتن
زیرنویسی در ذیل اخبار تکراری سوریه و فلسطین بسنده کرد؛ فردای آنروز نیز به پخش
یک برنامهی فکاهی بنام خنده بازار روی آورد تا نمود بارزی از عمق “فاصلهی
اجتماعی”۲ خود را از مردم ابراز دارد. روزنامههای دولتی در فردای روز زلزله سکوت
مرگباری را پیشه کردند.
روز دیگر رئیسجمهور
در راس یک هئیت بلندپایه برای شرکت در کنفرانس کشورهای اسلامی عازم عربستان شد تا
با یک تیر دو هدف رسواکنندهی سیاست داخلی و خارجی ایران را همزمان نشانه رفته
باشد. او ضمن دور شدن از منطقهی فاجعهبار داخل کشور، شاهد شرمندهی شکست سیاست
خارجی ایران در کنفرانس فوق شد. کشورهای عرب مسلمان، به چربزبانیهای عجمها وقعی
نگذاردند و آنانرا بهعنوان بازندهی اصلی کنفرانس بدرقه کردند!
چنانچه گفته میشود
احمدی نژاد در گفتگوهای این کنفرانس، بینقش و گردانندهی اصلیِ طرفِ ایرانی، وزیر
امور خارجه بود. در چنین شرایطی رفتن بیخاصیت وی به عربستان را اگر نخواهیم در
چارچوب بیتوجهی عمدی به مسائل آذربایجان قلمداد کنیم باید به حساب وقتنشناسیش
بگذاریم که بسیار بعید است.
پیام برخی از
مسئولین نیز با تاخیر فراوان منتشر شد، در حالی که بسیاری از کشورها در گرماگرم
اخبار داغ زلزله پیامهای تسلیت خود را فرستاده بودند؛ نمونه ی بارز آن پیام تسلیت
خامنه ای بود که ساعتها پس از پیغام تسلیت پاپ بندیکت شانزدهم صادر گردید. این
موضوع بیشتر به عقب نماندن از قافلهی جهانی تعبیر شد تا اینکه التیامی بر آلام
مردم باشد.
به میدان آمدن
نیروهای مدنی در غیاب دولت و گسترهی وسیع فعالیتهایشان:
اینها همه در
حالی بود که آذربایجانیها از طریق شبکههای اجتماعی خود مانند فیسبوک و گروههای
ایمئیل، سایتهای اینترنتی و تماسهای تلفنی و ارسال پیامک به بسیج افکار عمومی
در سطح منطقه پرداختند، تلویزیونهای غیردولتی (که اجبارا همه در خارج از کشورند)
کمابیش از طریق اخباری که فعالین سیاسی مدنی آذربایجان مستقیم و غیرمستقیم ارسال
میکردند، تاثیر مثبتی در افشای ماهیت دولت جمهوری اسلامی و هدایت افکار عمومی به
سمت آذربایجان داشتند.
هرچند صحنهگردانی
نیروهای مدنی عمدتا در این دو هفتهی اول صورت گرفت، اما با بستن حسابهای بانکیِ
کمک به زلزلهزدگان، حمله به انبارهای موقت و بگیروببندهای فعالین اعزامی به منطقه
که توسط دولت تمامیتخواه جمهوری اسلامی انجام شد، به نظر میرسد، منبعد به جز
ارسال کمک مالی نتوان اقدام دیگری در منطقه نمود، اما همین مدت اندک نیز حاوی
تجارب و درسهای زیادی است.
نیروهای مدنی
علیرغم ستبریِ جو پلیسی و امنیتی توانستند با لیاقت تمام قدمهای مهمی در مسیر
غلبه بر فلاکت زلزله بردارند. ذیلا به شرح برخی از آنها میپردازم:
۱. اعزام سریع نیروی انسانی و
ارسال ماشینآلات ساختمانی
اولین ساعات
زلزله را “ساعات طلائی” مینامند، که بایستی نیروهای کمکی سازماندهی شدهی ستاد
بحران و هلال احمر آسیبدیدگان را از زیر آوار بیرون بکشند، در غیر این صورت آمار
تلفات بسیار بالا میرود. متاسفانه اغلب آواربرداریهای ساعت نخست تنها توسط خود
روستاییان و با دست خالی انجام شد. اما علیرغم تاخیر فاحش نیروهای دولتی، مردم شهر
“خوجا” (خواجه) به فاصلهی نیمساعت بعد از زلزله (فاصلهی خوجا با ابتدای منطقهی
زلزلهزده حدود بیست دقیقه است) به یاری آسیبدیدگان شتافتند و بلافاصله کلیهی
امکانات موجود در شهر از جمله لودر و بیل مکانیکی متعلق به اشخاص را نیز به
روستاها آورده و مشغول آواربرداری شدند. پس از آن به فاصلهی قریب به دوساعت
تبریزیها و به تدریج اردبیلیها و اورمیهاییها و … با اتوموبیلهای شخصی خویش
که پر از مواد غذایی و مایحتاج عمومی بود، از راه رسیدند؛ انبوه کمکهای مردمی به
حدی بود که عملا همان روز اول نیازهای چند روز روستائیان تامین شد، بهنحوی که از
روز دوم غالبا از دریافت کمکهای غذایی امنتناع میکردند.
۲. تغییر به موقع در نوع
کالاهای ارسالی
نکتهی جالبتر
اینکه اطلاعرسانی نیروهای مدنی کاملا بهروز بود، اگر در ابتدای سهراهی ورزقان
میایستادی و آماری از نوع کمکها میگرفتی، میدیدی که مردم روز اول عمدتا آب و
غذا ارسال کردهاند، روز بعد کفش و لباس و دمپایی، روز بعد لوازم بهداشتی و …
اینکه نیاز روز
منطقه چیست و چه چیزهایی باید ارسال شود بهخوبی نشاندهندهی ارتباط ارگانیک موجود
بین نیروهای فعال اجتماعی شهرها و اهالی روستاهای زلزلهزده بود.
۳. ارسال کمک های نقدی و مشارکت
دادن اهالی در تهیه و تدارک مایحتاج خویش
برخی از زلزلهزدگان
نیازهای خاصی داشتند که قابل سفارش عمومی نبود، مثلا یکی به علت شکستگی استخوان
نیاز به توالت فرنگی، دیگری نیاز به دارویی خاص و آن یکی نیاز به تهیهی سنگ قبر
برای نزدیکانش، که این نیازها را نمیتوان سفارش عمومی داد. از طرفی دار و ندار و
ذخیره مالی روستائیان در زیر آوار مانده و جیبشان خالیست، لذا فعالین مدنی تصمیم
گرفتند که مبلغی هم به عنوان پول توجیبی مستقیما به روستائیان پرداخت کنند که در
برخی موارد عمل شد.
۴. ایدههای ابتکاری بسیار خاص
علاوه بر موارد
فوق هر شخص یا گروه اجتماعی بسته به تخصص و علایق خویش اقدام به ابتکارات جالبی میکرد.
شاید ذکر چند
مورد زیر خالی از لطف نباشد:
در روستایی دیده
شد که فردی با موتورسیکلت خویش یخدانی پر از بستنی آورده و بین کودکان زلزلهزده
پخش میکند، معلوم شد که وی فروشندهی دوره گردی است (که در آذربایجان “چَرچی” میگویند).
او تابستانها به روستاهای منطقهی سراب بستنی برده میفروشد، وقتی خبر زلزله را
شنیده حال یک هفتهایست که بستنیهایش را از سراب به ورزقان آورده و بین اهالی
بطور مجانی توزیع میکند.
گروهی از
آرایشگران زن و آرایشگران مرد آرایشگاههای خود را در شهر تعطیل کرده، به روستاها
رفته و در چادرهای مستقلی به شستن و پیرایش موی زنان و کودکان و مردان روستا
پرداختند!
یک گروه از
هنرمندان به روستاها رفتند و برای کودکان زلزلهزده تئاتر عروسکی راه انداختند.
هنرمندان نقاش با
وسایل نقاشی اهدایی خود به روستاها رفته و ضمن راه انداختن کارگاه نقاشی، توانستند
کودکان را برای ساعتی از فضای غمبار محیط اطراف خارج کنند و هر آنچه که در دل
دارند را به تصویر بکشند، آنان بنا دارند با این نقاشیها نمایشگاهی در شهرهای
بزرگ به راه بیاندازند و عواید حاصل از فروش نقاشیها را به همان روستاها
بازگردانند.
گروهی بنام
“یاز”، یک روز را روز پاک برای قرهداغ اعلام کرد، همه از شهر کیسههای زباله
بردند و همراه با بچههای روستایی مبادرت به جمعآوری آشغالهای نایلونی و
پلاستیکی از طبیعت روستا کردند.
گروههای مهندسی
اقدام به طراحی و ساخت و نصب توالت و حمام صحرایی در روستاها کردند.
۵. مدیریت و سازماندهی نیروهای
مدنی در شرایط بحرانی
بسیاری از کارهای
لازم در این شرایط بحرانی هرچند بهظاهر ساده به نظر میرسند اما با مدیریت و
سازماندهی خاصی انجام میشد. به عنوان مثال در گروههای بزرگتر بخشهای مالی،
تدارکات، بسیج نیروی انسانی، ترانسپورت، مهندسی، پزشکی، بخش انبار و بستهبندی و
حسابداری و …. به وجود آمده بود، هر بخش برای خود یک سرگروه داشت که ارتباطات از
طریق وی صورت میگرفت، همهی افراد فقط سرگروهها را میشناختند و با او ارتباط میگرفتند،
سرگروه تنها هماهنگ کننده بود، رابطهی رئیس-مرئوسی در بین نبود و افراد همه
مسئول و همه همسطح بودند، هر کسی فقط کار خودش را دنبال میکرد و در صورت برخورد
به افرادی که قصد کمک داشتند، او را بر حسب کمکی که میخواست انجام دهد به مسئول
بخش مربوطه معرفی میکرد تا هماهنگیهای لازم با او صورت گیرد.
مثلا اگر کسی میخواست
پولی به زلزلهزدگان بدهد به مسئول بخش مالی، اگر کالایی تهیه کرده بود به بخش
تدارکات معرفی میکرد.
گروههای مستقل
با همدیگر ارتباط داشتند و در شرایطی که ظرفیت گروهشان مثلا برای جذب نیروی انسانی
یا انبار تکمیل میشد مراجعین را به گروهی دیگر معرفی میکردند تا مراجعات مردم
بلاجواب نماند.
همهی این
سازماندهیها، آگاهانه و بر اساس تجارب مدیران توانا و فعال در جنبش ملی-مدنی
آذربایجان صورت میگرفت.
نتیجهگیری
ذیلا به ذکر چند
سرفصل مهم در تجربهی زلزلهی اخیر میپردازم:
دو هفتهی گذشته
عرصهای برای تجلی جامعهی مدنی آذربایجان بود، نیروهای مدنی آذربایجان نشان دادند
که بالقوه توان ادارهی امور یک منطقهی ولو بحرانزده را دارند؛ مردم بهعینه
دیدند که اگر دولتی هم در کار نباشد نه تنها اتفاق عجیبی نمیافتد، بلکه خیلی هم
بهتر میشود.
صمیمیتی که مابین
نیروهای فعال مدنی و اجتماعی آذربایجان با روستاییان منطقه به وجود آمد، بینظیر
بود، همچنین صمیمت و نزدیکی بسیاری از گروههایی که علیرغم برخی اختلافات ریزودرشت
ایدئولوژیک همگی در کارگاهی به بزرگی آذربایجان جمع شدند و دست در دست همدیگر به
یاری هموطنان خویش شتافتند، کم سابقه بود.
دو هفتهی گذشته
نقطه عطفی در بلوغ سیاسی جنبش ملی آذربایجان بود. پیش از این، جنبش صرفا یک جنبش
مطالبهگر بود؛ برای نمونه، همواره خواست رعایت حقوق زبانی و فرهنگی و … از سوی
حاکمیت را داشت اما در این برهه، جنبش به مرحلهی جدیدی تغییر فاز داد و بدون
اعتنا به دولت، مستقیما به کار و سازندگی روی آورد.
دستاورد دیگر
زلزلهی اخیر افزایش بی سابقه ی “اعتماد به نفس” درجنبش ملی آذربایجان بود.
فعالین ملی دیدند که با اتحاد و مدیریت درست میتوانند کارهای بسیاربزرگی انجام
دهند. از سویی نیز اعتماد و اقبال عمومی به فعالین ملی-مدنی بسیار جلب شد و
تبلیغات منفی حکومت در بیاعتبار کردن آنان به سادگی نقش برآب شد.
در پایان اجازه
میخواهم جملهای را که ورد زبان همهی روستائیان بود تکرار کنم:
“بیزی قورتاران میللت اولدی!”
(تنها کسی که ما را نجات داد ملت بود!)
جملهی سادهای
که نشانگر تجلی بارز جامعهی مدنی آذربایجان در جریان زلزلهی اخیر است.
آلب ارسلان صرافی
2012-08-26
arsalansarrafi@gmail.com
۱- دولت در تلاش خود برای انحراف
افکار عمومی تا حدی نیز موفق بود، چنانچه بهجز استانهای آذربایجان (بهخصوص
آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل و زنجان) و برخی استانهای همجوار از جمله کردستان و
گیلان و تهران، به ندرت شاهد ارسال کمکهای مردمی سایر استانها به منطقه بودیم.
۲- “فاصلهی اجتماعی” عنوان یک
طرح تحقیقاتی رسوا به ابتکار “صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران” در ابتدای دههی
هفتاد (۱۳۷۳) بود که در آن طی پرسشنامهای از شهروندان تهرانی در مورد فامیل شدن
با ترکها یا همسایه، همخانه و همکارشدن با آنها نظرخواهی شده بود، طرح
“فاصلهی اجتماعی” مقدمهای بر تدوین تنفرسنجی قومی بود تا بر اساس آن بتوان پایهای
برای توجیه سیاستهای ضدقومی صدا و سیما مهیا کرد. این طرح در اولین روزهای تکمیل
پرسشنامهها، از سوی دانشجویان دانشگاههای تبریز و اورمیه افشا شد و با تظاهرات
اعتراضآمیزی که ابعاد آن به خارج از دانشگاه نیز کشیده شد مورد نقد و مخالفت قرار
گرفته، متوقف شد. اما سیاستگذاران جمهوری اسلامی و صدا و سیمای آن عملا نشان
دادند که همچنان به دنبال افزایش و تثبیت امتیازات جامعهی فارسزبانِ شیعه مذهب
در برابر سایر زبانها و مذاهب هستند و درنتیجه خود سرچشمهی اصلی “فاصلهی
اجتماعی” محسوب میشوند.