۱۳۹۱ خرداد ۵, جمعه

تركان تكاني خورده اند. هويت ملي ترك در حال شكل گيري، اما بر مباني مبهم و نه چندان درست است ــ مئهران باهارلي


تك توران : بي شك يكي از عوامل اصلي عقب ماندگي بارز ملي گروههاي تركزبان ساكن در ايران، قرار گرفتن خلق ما در معرض سياستهاي گسترده و دراز مدت آسيميلاسيونيست دولتي است.

اما در اين ميان عامل دخيل بسيار مهم ديگري نيز وجود دارد و آن خود روشنفكران و نخبگان ترك اند. البته در اينجا منظور، برخي از نخبگان و روشنفكران مسئول و متعهد نسبت به هويت ملي تركي خود و آزربايجان دوست است (روشنفكران، نخبگان، نويسندگان و روزنامه نگاران و فرهنگيان ترك و آزربايجاني فارسگرا و فارسزده، ايران محور، پان ايرانيست، مزدور و عمله راسيسم آريائي و شونيسم فارسي اساسا موضوع بحث نيستند).

تعداد كمي از فعالين فرهنگي و سياسي ترك در ايران (آزربايجاني و غير آزربايجاني) در موارد اساسي و پايه اي هويتهاي تركي و آزربايجاني يعني "نام ملي-تاريخي ملت ترك"، "توده اي كه اين ملت از آن متشكل است" و "هويت ارضي مناطقي كه توده هاي خلق ترك در آنها ساكن است" در بحران و آشفتگي عميقي بسر ميبرند. اين بحران چند مولفه اي هويتي، زائيده عوامل خارجي (سياستهاي استعمارگران غربي، دسيسه هاي جريانات پان ايرانيست، تدابير رسمي دولت ايران، تبليغات و القائات دولت شوروي، ميسيونرهاي ديني مسيحي، جريانات فراماسوني و ....) و عوامل داخلي (روحيه تاثيرپذيري، تقليد، دنباله روي و يا سرسپردگي بسيار آسان و گسترده عده اي از نخبگان ملت ترك از بازيها و دسيسه هاي پان ايرانيستي، حتي عدم وقوف بر آنها، عقب ماندگي سياسي - تئوريك و فقر فرهنگي عميق و مزمن جامعه روشنفكري ترك در ايران، .......) است. ميتوان گفت امروز مانع اساسي در روند ملت شوندگي گروههاي ترك زبان ساكن در ايران و تثيبت هويت ملي و ارضي آزربايجان به عنوان وطن، و سد جدي در مسير مبارزه ملي-دمكراتيك خلق ترك ساكن در ايران نه قوميتگرايان فارسي، بلكه وجود بعضي از عادات ذهني و نگرشهاي موجود تماما نادرست اما بسيار مقاوم در مقابل تصحيح و به روز شدن، و بحرانهاي هويتي ناشي از آنها در ميان نخبگان اين ملت است.

ذهنيت نادرست مذكور از جمله در عرصه هاي رفتاري زير تجلي ميكند، رفتارهائي كه در هيچكدام از ملتهاي ساكن در ايران و منطقه به جز ملت ترك ديده نميشوند:

١- در عرصه نام ملي: اين ذهنيت منحرف، خود را به صورت اقدام و اشتغال مصرانه برخي از فعالان سياسي و فرهنگي ترك و آزربايجاني با تغيير نام ملي خلق ترك و زبان آن "تركي"، پذيرش و كاربرد نامهاي جعلي اي مانند "قوم آذري" و "زبان آذري" (در راستاي سياستهاي پان ايرانيستي و دولتي ايران، از سوي پان ايرانيستهاي خجالتي) و "ملت آزربايجان" و "زبان آزربايجان" (ميراث سياستهاي استعماري دولت روسيه شوروري، از سوي آزربايجانچيان استالينيست و يا كلاسيك) از سوي نخبگان ترك براي ناميدن ملت ترك ساكن در ايران و يا بخشي از آن كه ساكن شمال غرب كشور است بروز ميدهد. مشابه اين جهد براي تغيير نام تاريخي و ملي گروه ملي و زبان خود از سوي فعالان سياسي و فرهنگي، در ميان هيچكدام از ملتهاي ساكن در ايران (كرد، تركمن، عرب، لر، بلوچ، .......) ديده نميشود.
 
٢- در عرصه بدنه توده ترك: اقدام به مخدوش و آشفته نمودن تصور در باره توده هائي كه خلق ترك از آنها متشكل است، خود را به دو صورت بروز ميدهد:

الف- پذيرش و تلقي هر كدام از گروههاي مخلتف منطقه اي (مانند تركان ساكن در خراسان، در شمال غرب = آزربايجان، ....)، جغرافيائي (مانند تركان فريدن، اراك، تهران، ....)، طائفه اي (مانند اتحاديه طوائف قشقائي، خمسه، افشار، ....)، لهجه اي (مانند لهجه سنقري، ابيوردي، ....) خلق ترك ساكن در ايران به عنوان گروههاي قومي و ملي جداگانه از سوي نخبگان (از سوي هر دو گروه پان ايرانيستهاي خجالتي و آزربايجانچيان كلاسيك و يا استالينيست). اين نگرش مخدوش و بشدت ضدملي، يا مستقيما متاثر از سياستهاي استعمارگران غربي و سياستهاي كلان و رسمي دولت ايران، جريانات پان ايرانيستي و .... است و يا نشان از نبود ديد و عمق استراتژيك- تاريخي ملي در اين بخش از فعالان سياسي آزربايجان دارد. اين سطحيت و غفلت مهلك، وجود و يگانگي خلق و ملت واحد و يكپارچه ترك (در منابع خارجي ترك آزري و يا آزري) ساكن در ايران و منطقه را نشانه گرفته و با تيشه زدن به ريشه خود، ملت واحد ترك را - كه بزرگترين ملت ساكن در ايران به لحاظ عددي است- با اختراع مليتها و اقوام جدا و خيالي اي مانند ملت آزربايجان، قوم قشقائي، تركان خراسان، تركان سنقر، تركان ابيورد، تركان فريدن، تركمانان عراق، شاهسونها، تركان اراك، تركان همدان و .... به دهها ملت و ملتك و ملتچه و قوم و ايل و طائفه و قبيله كوچك و بزرگ ديگر تقسيم و تجزيه كرده و آنها را به گروههاي قومي مجزا كه هر كدام اقليتي كم شمار و ضعيفند مبدل ميسازد. و اين در حاليست كه در ميان ديگر ملتهاي ساكن در ايران، رفتاري كاملا در جهت معكوس مشاهده ميشود. مثلا تركمنها با اصرار زيرگروههاي خلق ترك در كشورهاي عربي عراق و سوريه را - كه با نام تاريخي توركمان شناخته ميشوند- به نادرستي پاره اي از خلق تركمن مي شمارند. كردها نيز گروههاي بيشمار پراكنده كرمانجي و سوراني و زازا و گوران و يزيدي و فيلي و حتي لك و لر و .... را جزء خلق كرد نمايانده و مزيد بر آن در عمل نيز توانسته اند بين گروههاي لهجه اي متفاوت كرمانجي و سوراني و فيلي و .... و گروههاي اعتقادي گوناگون سني و شيعه و علوي و اهل حق و يزيدي و .... خود نوعي هويت واحد و فراگير ملي كردي در مقياس خاورميانه و قفقاز و آسياي صغير ايجاد نمايند.

ب- ذهنيتي ديگر در حاليكه همه زيرگروههاي جغرافيائي و لهجه اي و طائفه اي خلق واحد ترك را ملل، خلقها و اقوام جدا و بيگانه با بخشي از خلق ترك كه در آزربايجان ساكن است ميشمارد، مرز هويت ملي خلق ترك را (در منابع خارجي ترك آزري و يا آزري) با خلقها، اقوام و ملل كاملا جدا و مستقل ديگري كه زبانشان داخل در خانواده زبانهاي توركي-توركيك ويا دنياي تورك-توركيك (Turkic) قرار دارد، و به طور مشخص با ملت تركمن ساكن در ايران و حتي با مللي مانند ازبك، قزاق، تاتار، اويغور، ساخا (ياقوت) و .... مخدوش نموده در هم مي آميزد. اين نگرش سرگشته و ماجراجويانه - كه به طور پارادوكسال بيش از سي ملت و خلق را كه زبانهايشان به خانواده زبانهاي توركي-توركيك منسوب است يك ملت واحد گمان ميكند، اما هر كدام از زيرگروههاي خلق ترك ساكن در ايران را ملل جداگانه اي به حساب مي آورد- از آنجائيكه هويت ملي و متشخص در حال تشكل خلق ترك ساكن در ايران و منطقه را مخدوش و نفي مينمايد، در عمل منجر به ايجاد سكته در روند ملت شوندگي گروههاي تركزبان فوق به شكل يك گروه ملي واحد و ايضا تسديد در روند احقاق حقوق ملي دمكراتيك ملت ترك ساكن در ايران ميگردد. و اين در حاليست كه هيچ ملت ديگر ساكن در ايران مشغول همچو فانتزيهايي نيست. بطور مثال هرگز ديده نشده است كه روشنفكران و نخبگان كرد، خلق كرد و خلقهاي فارس و بلوچ و پشتون و تاجيك .... را، به سبب تعلق زبان كردي به خانواده زبانهاي ايرانيك كه شامل فارسي و بلوچي و پشتوني و تاجيكي .... هم ميگردد، يك ملت واحده بشمارند.

٣- در عرصه مناطق سكونت خلق ترك: بحران ارضي برخي از نخبگان ترك، خود را به دو شكل نشان ميدهد:

الف- برخي از فعالان سياسي ترك – بويژه آزربايجانچيان استالينيست و يا كلاسيك- در ادراك و قبول اين داده ساده كه خلق ترك بر خلاف ديگر ملل ساكن در ايران، به صورت متراكم نه در يك، بلكه در سه منطقه جغرافيائي جداگانه ساكن است با مشكلاتي جدي مواجهند. در نتيجه در درك و در هيچكدام از تحليل و برنامه هاي اينگونه اشخاص در باره ملت ترك ساكن در ايران، خبر و اثري از مسائل عام و يا خاص اين مناطق (به جز سه استان آزربايجان شرقي و غربي و اردبيل) وجود ندارد. آنها حتي بخش اعظم منطقه ترك نشين پيوسته در شمال غرب ايران و يا منطقه ملي ترك را نيز (يعني مناطق ترك نشين استانهاي همدان، مركزي، قزوين، البرز، تهران، قم، كردستان و كرمانشاه) خارج از آزربايجان خود مي شمارند. زيرا اين دسته علاوه بر ناآشنائي و بيگانگي با گروه ملي خود در عرصه هويتي (زيرگروههاي جغرافيائي خلق ترك را اقوام جداگانه اي فرض ميكنند)، در عرصه سياسي نيز از درك اهميت و فوائد استراتژيك اين مزيت جمعيت شناسانه و خوش اقبالي نادر خلق ترك عاجزاند. و اين در حاليست كه در ميان ديگر ملل ساكن در ايران، روندي كاملا خلاف اين رفتار ديده مي شود. مثلا كردها نه تنها به صورت فعال در جهت انتگراسيون فرهنگي و سياسي و زباني-ادبي گروههاي كردزبان در نواحي مخلتف ايران از جمله خراسان قدم برداشته اند، بلكه پراكندگي جغرافيايي اين خلق در خاورميانه و قفقاز و آسياي صغير را با مهارت به عنوان مزيتي براي منطقه اي، بين المللي و آكتوال كردن و تسريع روند ملت شوندگي گروههاي پراكنده مذكور بكار برده اند، تجربياتي كه روشنفكران و نخبگان ترك آزربايجاني، حتي دولت آزربايجان مطلقا از انجام آن غافل و عاجز بوده اند.

ب- بحران هويت ارضي آزربايجان: كه در مقاله زير به آن به طور جداگانه اشاره شده است.

http://demoqrafi.blogspot.com/2012/04/blog-post_30.html

٤- بحرانها و آشفتگيهاي ترمينولوژيك و نگرشي: بحرانهاي هويتي ديگري نيز در برخي از روشنفكران و نخبگان و فعالان سياسي ترك و آزربايجاني وجود دارند مانند "قوم" و "اقليت" ناميدن ملت ترك، انكار كثيرالملگي ايران، آشتي با موقعيت استعمار ساخته زبان تحميلي فارسي به عنوان زبان رسمي، مشترك و يا رابط، اصرار بر فارسي نويسي داوطلبانه و اصرار بر وجود يك ملت در ايران و دهها رفتار پاتولوژيك ديگر. بخشي از اين نگرشها را كه از سوي برخي از فعالين داخل كشور اعلام مي شوند مي توان نوعي تقيه براي بدست آوردن فضاي تنفسي براي فعاليت هاي فرهنگي و سياسي تلقي نمود. البته اگر تعداد اين قبيل نگرشها متعدد بوده و به صورت سيستماتيك و از صميم قلب مدافعه شوند، صاحبان آنها را ديگر نمي توان روشنفكران و فعالان ترك و آزربايجاني هويتجو و برابري طلب ناميد، بلكه اين قبيل افراد را مي بايست به عنوان پان ايرانيست ليبرال و يا نقابدار ترك و آزربايجاني دسته بندي كرد. اما قبول همچو مواضعي از سوي فعالين خارج كشور، صرفا مي تواند نمايانگر وجود بحران هويتي مورد بحث تلقي شود.