ايللربويي گوزلريم گوزلدي (سالها چشمانم منتظر ماند)، اورگيم چيرپندي ( قلبم به تپيدن افتاد) ، ديزلريم داش قالاسيندا سندي تا منيم آرزوم و سوينجيم تاپيلدي (زانوانم در صخره سنگي شكست تا عشق و آرزوي من هويدا شد). گزديم گزديم تا گوز ياشلاريمين قاباقيندا اوز ايستديگيم توپراق نيشانسين قازانديم ( گشتم و گشتم تا در مقابل اشك چشمانم خواسته خود را كه همان نشانه سرزمين مادريم بود به دست آوردم ).
آري تراختور ، نماد و سمبل ملتي (آذربايجانيان) است كه در زير بار ناسزاي هاي سنگين قومي(فارس) ديگر خميد، اما هرگز نشكست.
نشكست تا در برابر نا برابريها همانند ستارخان و باقرخان قد علم كند.
و باز سالها گذشت. رسيد روزي كه آذربايجان و آذربايجاني كلاه خود را قاضي كرد تا آلت دست هر كس و ناكس نشود.
نشكست تا چنين روزي را تجربه كند كه در اوج مدنيت از داشته هاي خود دفاع كند.
نشكست تا با تكيه بر نماد و سمبل ورزشي اش ، اورموگولي را فرياد بزند.
نشكست تا شاهد باشد كه در ميدان جوانمردي به پرنده نيز رحم و ترحمي نشد ، چه برسد به آدميان ، كه دائم از نيش و كنايه ساليان دور ونزديك اين آدم نما ها در عذاب بودند و اينك جاني تازه در كالبد خود ديده اند.
آذربايجان و آذربايجاني بي جهت نيست كه غناي فرهنگي خود را به تصوير مي كشد. سراسر تاريخ كهن اين ديار را به دقت و بدون حب و بغض ورق بزنيد ، آنجا كه مورخ به درستي و با صحت قلم، خيال باطل اغيار را براي من و شما توضيح ميدهد، آنجا كه مورخ مي نويسد مردان آذربايجان چشم ناپاك كور مي كنند.
دور نبوده و نخواهد بود ، آن زمان كه مدنيت برگرفته از تاريخ كهن آذربايجان ، در عصر حاضر با تكيه بر نماد و سمبل ورزشي خود خواسته هاي بر حق آذربايجانيان را به منصه ظهور خواهد رسانيد.
دم بر نياورديم و هر وقت نداي حق سر داديم محكوم شديم به پان ترك و غيره .دريغ از اينكه ايران آباد زماني متصور است كه حقوق ايراني از هر مليتي به رسميت شناخته شود.
گفتيم سلام ، ولي در جواب نه سلامتي ديدم و نه كلام ، بلكه تازيانه هايي بود كه بدن فرتوت ما مي يازيد.
اما : رسيد مژده كه ايام اينگونه نخواهد ماند .
و امروز ، ملت آذربايجان در كمال آرامش و مدنيت و به دور از فرافكني اين و آن در صدد است تا زبان و هويت خويش را در همين سرزمين اعتلا دهد تا كور شود هر آنكه نتواند ديد.
من آذربايجانيم. كه جانم قداي آن.
من آذربايجانيم كه نام نداشته ام فداي آن .
دوستان حتما از خود پرسيده ايد، چرا نامم را آديوخ نهاده ام؟
اين اسم حاصل دردها و رنجهاي زيادي بود.روزي دوستان در مقابل سوء تفاهم نوشتند من از بيماري رواني رنج مي برم و كمبود هايي دارم. البته هر انساني كمبود هايي دارد و من نيز از اين قاعده مستثني نيستم اما آن روز خيلي شكستم .چرا كه كسي درك نكرد كمبود هاي من چه بوده و هست.
سالها در شهر بزرگ و بي درو پيكر چيزهايي شنيدم كه تحمل آن برايم سخت بود، چرت و پرت هايي كه مانند تيغ دلم را مي شكافت. ولي من از آذربايجاني بودنم دور نشدم، هر بار گفتم من يك توركم با دشنام و ناشزا رو برو بودم. تا سال 1385 و غائله روزنامه ايران تركها اصالت خود پنهان مي كردند يا در كنار هويت جعلي آذري زندگي مي كردند پس از آن توركها حس نزديكي به هم داشتند و آن روزها مصادف با روزهايي بود كه به غير از مناطق آذربايجاني نشين ، هيچ منطقه اي در ايران از حقانيت ما آذربايجانيان ايراني يادي نكرد ،از حقوق از دست رفته ساليان متمادي ما سخن نگفت .
امروز تراختور براي من نماد هويت شده است و من بخاطر درد و رنجهايي كه كشيده ام قلمم را مزين به نام آديوخ كرده ام تا اين امر تلنقري باشد براي كساني كه خود را به خواب زده اند ، براي كساني كه دنيا و زرق و برقش را براي خود ديده و هويت خويش را ناديده انگاشته اند. شايد خيلي ها از اين نوشته من دلگير شوند و يا اگر روح و روانشان مريض باشد به بيراهه رفته و مرا نيز متهم كنند كه بله اين هم يكي از همانهاست. ( پان ترك و جدايي طلب و هزاران كوفت و زهر مار).
ولي دوستان بخدا اشتباه مي كنيد من ايران را دوست دارم ، ولي ايراني را مي خواهم كه حقوق من آذربايجاني را طبق قانون ايران به رسميت بشناسد.
من ايراني را دوست دارم كه درآن به زبان مادريم بنويسم و هر بار صدايم در مي آيد هندوانه زير بغلم نگذارند.
من ايراني را دوست دارم كه دركنار زبان رسمي اش زبان هاي ديگر، ونه الزاما زبان من تورك، بلكه ديگر زبانها مثل عربي، كردي و فارسي نيز با احترام دركنار هم باشند.
من ايراني را مي خواهم كه هموطنش انساينت را فراموش نكرده و با فحش و ناسزا در ميادين جوانمردي و ورزش خطابم نكند.
من ايراني را مي خواهم كه سر شار از غناي فرهنگي " عيبي يوخ " باشد.
تورك ديلينده مدرسه حق من است. همانطور كه حق شماست.
آذربايجان ياشاسين حق من است.
اورموگولو جان وئرير گفتن حق من است.
بهاي تمام اين خواسته خون من است كه مي تواند در راستاي آباداني ايران هزينه شود، ايراني كه خواسته هاي قانوني و به حق مرا نيز ببيند.
كودكي ام فنا شده است . جواني ام در حال فنا شدن است. آرزويم در حال برآورده شدن است. بنابراين هراسي ندارم از اينكه براي يكبار با صداي رسا بگويم بدون آذربايجان و اورمو گولي، بدون آذربايجان و زبان مادريم ، ايران براي من ارزشي ندارد.
من و امثال من خانواده خود را فداي راه ايران زمين كرديم تا به خواسته هايمان برسيم و در كمال صحت و در آزادي و با احترام به تمام مليت ها زندگي كنيم نه آنكه با تفسير به راي قوانين، خود زندگي كرده و ديگران را صرفا زنده نگه داريم.
عزيزان خواسته يا نا خواسته تراختور براي ما به مثابه يك سفره اي شده است كه رنگش از جنس صداقت و دوستي و هويت طلبي است. پس بر ماست.
1- از آنچه كه فدراسيون فوتبال ايران در برنامه ريزي سياسي( نه ورزشي) خود دارد دوري كنيم. به تعبير ديگر از خشونت طلبان هوادار تيمهاي ديگر دوري كنيم. چرا كه خشونت آنان ديكته شده است تا نمدي براي سر بريدن تراختور بدست بياورند. اين براي ما هواداران تراختور ثابت شده است.
2- با همانا تشويق هاي مختص فرهنگ غني آذربايجان مسير را ادامه بدهيم. ما پارسال در بازيهاي آخر در يك دام افتاديم .الان نبايد اجازه بدهيم بار ديگر از يك سوراخ گزيده بشويم.
3- نمادهايمان پا برجاست. ياشاسين، آذربايجان، اورموگولي، تراختور و تورك ديلينده مدرسه بايد باشد.
4- همه بياييد كاري به درصد اختصاص داده شده نداشته باشيد. آنقدر ازدحام در حضور داشته باشيد كه استاديوم به تصرف ما در بيايد.
5- نكته مهم اينكه سعي كنيد نماد قرمز را در ابتدا همراه نياوريد چون همان ده درصد اعلام شده آقندر نماد خواهند داشت كه بين ما توزيع كنند. در ميان تماشاگران تيم مقابل بنشينيد و به تدريج خود را جايگزين كنيد. البته اين موضوع در نيمه دوم كاملا لمس خواهد شد.
6- شعارهايمان يكنواخت باشد و از پراكندگي خوداري كنيم. در صورت امكان دو تيكه بشيم كه از نظر روحي و رواني و جسمي كم نياوريم. يعني اگر گروهي خسته شد، گروه ديگر بي امان تشويق كند.
7- براي يك بار بنام آذربايجان هر چه آذربايجاني در اطرافمان است را مهمان كنيم و دعوت كنيم كه همراهمان بيايند. كاري كه دو سال پيش در بازي با سايپاي كرج من انجام دادم و توانستم با يك ميني بوس 40 نفر به ورزشگاه ببرم. به خدا هزينه چند نفر بنام آذربايجان جاي دوري نمي رود.
8- تحرك داشته باشيد و ورزشگاه را به وجد بياريد. خيلي از هوادارن استقلال آذربايجانيند. مطمئن باشيد ته دل آنها با ماست و جو ورزشگاه با ما خواهد بود چون نتيجه براي آنان در هر صورت خوب خواهد بود چه تراختور ببرد چه....پس ما بايد آنقدر خوب رفتار كنيم كه در بازي بعدي تراختور در آزادي آنها هم به ما بپيوندند.
9- تهران بزرگترين شهر آذربايجاني نشين دنياست و ما حضور چشم گيري خواهيم داشت.
به اميد موفقيت.
دعا كنيد من هم سلامتي ام را بدست بياورم تا در بازي بعدي ايران باشم و در ميان شما.
دست تك تك شما را مي بوسم و از شما يك خواهش دارم كه آرتان و دوستاني را كه براي زنده بودن سايت تلاش مي كنند تنها نگذاريد.
آديوخ آذربايجانلي