۱۳۹۰ شهریور ۹, چهارشنبه

بیانیه شماره 1 فعالین دانشجوئی دانشگاههای تبریز در مورد تجمع روز شنبه



تا شیشه اینتقامی نی داشدان  آلام گرک                          من صبحه تک خیاوانلاردا هارای چکم گرک

65 سال پیش وقتی ارتش شاهنشاهی آذربایجان را اشغال کرده بود قوای مسلح فاشیزم ارومیه شهر مقاومت آذربایجان را به اشغال خود درآورد. ویلیام داگلاس (قاضی عالی رتبه آمریکائی) در کتاب (آذربایجان سرزمین ناشناخته با مردمانی مهربان) چنین نوشت:
در ارومیه جوان 18ساله عضو فرقه دموکرات آذربایجان را زنده به گور می کردند و جوان ارومیه ای در آخرین لحظات عمرش کلمه ای را فریاد می زد. نزدیک قبر رفتم خوب گوش دادم او وقتی خاک را بر روی سینه و سرش می ریختند فریاد می زد ((یاشاسن آذربایجان))
ویلیام داگلاس می گوید هنگام بازگشت به تبریز آن صدا در مغزم بود و وقتی به دشت ها و کوههای زیبای آذربایجان نگاه می کردم، می شنیدم که نه تنها آن جوان عضو فرقه دموکرات بلکه همه دشتها و کوههای آذربایجان فریاد می زنند ((یاشاسین آذربایجان))
آری ما تاریخ را با دستان خویش آفریدیم و همگان دیدند که چگونه 70هزار جوان تورک آذربایجانی در استادیوم سهند تبریز فریاد یاشاسین آذربایجان را سر دادند و حیات دریاچه ارومیه را خواستار شدند. آنان دستگیر شدند و بخاطر حمل بطری آب برای دریاچه ارومیه در استادیوم آنان شب هنگام در دره گرگها و در دامنه سهند آذرخش های مقدس را روشن نمودند. ارومیه پاسخ داد چرا که ارمیه قلب آذربایجان است. ارومیه شهر رویاها و آرزوهای جوانان تورک آذربایجان است.
آیا ندیدند آنان که ارومیه را می خواهند از ما بگیرند، دیدند. همه دیدند که چگونه شیرزن آذربایجان در مقابل ارتش سر تا پا مسلح فاشیزم همچون برادرش در سالهای پیش و اکنون ایستاد و اولین میدان جنگ را خواند و شهید شد. او هجر زمان است. نام او را بر پل دریاچه خواهیم گذاشت تا روح بزرگش همواره مردانگی را یادمان آورد.
روز شنبه بود و خیابانهای ارومیه در تلاطم یک اعتراض برادرانمان در ارومیه با آن جو سنگین صدای تبریز را پاسخ گفتند و دنیا دید که چگونه فرزندان کاظیم خان، حیدرخان عمی اوغلی و بابک خرمدین یکبار دیگر غیرت تورکی شان را به عالم نشاد دادند. آیا بازهم می گویید ارومیه مال کردهاست. آنان چند صباحی مهمانمان هستند و به زودی خواهند رفت.
اما دریاچه:
اسطوره های آذربایجانی می گوید در یک تقارن تاریخی ((آت گولو)) در سبلان قرمز می شود. ساوالان را مه (دومان) می گیرد و اسب (قاراقاشقای) خدایگان بابک خرمدین در کنار آت گولو ظاهر می شود و شیهه کشان سوار می طلبد. ارومیه قرمز شد. دنیا قرمز بودن آنرا دید و بازهم دیدیم که چگونه جوانان رشید ارومیه و تبریز و سراسر آذربایجان لایق سوار شدن بر اسب بابک بودند.
تصویر واضح بود 3 جوان ارومیه ای را در وسط خیابان به زانو زده بودند و سگان فاشیزم فارس اسلحه بدست بر بالای سر آنان. برادرانمان زانو نزده بودند آنان همچون جدشان بابک خرمدین مرگ سرخ را به زندگی سیاه ترجیح می دادند در پیش خلفای عباسی و نوادگان امروزین آنان، ارومیه قرار است شنبه در شب هفتم شهدایش در خیابان باشد.

ما دانشجویان تبریز اعلام می کنیم روز شنبه ساعت 6 در راسته کوچه فریاد حق طلبانه خود را به گوش جهان می رسانیم. نمی نشینیم، در میدان جنگی که اولین میدان را شیر زن آذربایجانی ارومیه خواند. او چه گفت: او خطاب به فاشیزم فارس گفت ((هی منیم ائلیم)) آری ما ایل هستیم و ائل گوجو سئل گوجو روز شنبه بازهم قاراقاشقای بابک در کنار دریاچه شیهه خواهد کشید و سواری می طلبد.

فرصت آزادی است، آنرا از دست ندهیم.