۱۳۹۱ مهر ۲۶, چهارشنبه

ما، سه گانه و فردین مرادپور- جمعی از دوستان وی


تك توران : یکشنبه ظهر ساعت 3 از قرنطینه به طرف بند سه گانه در حرکت بودیم. ذهنیت خوبی از این بند نداشتیم. بعد از این که بند ما توسط مسئول زندان مشخص شد اکثر آنهایی که تجربه زندان داشتند از وضع بند سه گانه می نالیدند و واهمه داشتند. ما هم برای اولین بار مجبور به تجربه این بند از زندان را داشتیم.

همه چیز برایم تازگی داشت ولی آن حرفهای زندانیان کمی مرا آشفته کرده بود. وارد حیاط که شدیم هیچ کس نبود. حیاطی که نشان از ازدحام جمعیت در این بند را نشان می داد. 600 نفر در 4 اتاق و در هر اتاق شاید 50-60 تخت. وارد سالن که شدیم خیل جمعیت منتظر ما بودند گویی که ما اسیر بودیم و امروز آزاد شده ایم که به پیشواز ما آمده اند یا گویی که درنده هایی هستند که به دنبال طعمه ای می گردند. ما همگی در یک جا جمع شدیم تا کمی وضعیت آرام گردد. آنچه را که شنیده بودیم را به عینه دیدیم. زندانیانی که شاید تنها دلخوشی آنها تمسخر افراد تازه وارد و گیر دادن و پرس و جو از آنها. البته چون ما جمعی بزرگ بودیم زیاد اطراف ما نمی آمدند ولی برای ما کمی شوک آور بود. یکی از زندانیان پرسید که شما چرا با هم هستید نکند جرمتان یکی است که جواب دادیم بله ما به جرم سیاسی و اتهام به تبانی بر علیه نظام اینجا هستیم. شنیدن کلمه سیاسی برای آنها به مانند پتکی بود که بر زمین کوبیده میشد. سیاسی؟ شما همگی سیاسی هستید؟ وای!! یواش یواش رفتار و طرز برخورد آنها با ما تغییر کرد. یکی از آنها گفت که یکی از دوستان شما هم اینجا به جرم سیاسی محبوس شده است.

اکثر دوستان فقط نامی از او شنیده بودند و کسی قیافه اش را ندیده بود الا 3 نفر از ما. بعد اینکه اتاق ایشان را برای ما نشان دادند زود به آنجا رفتیم و با ایشان احوالپرسی کردیم. یکی یکی خودمان را به او معرفی کردیم و او هم در آخر با سلامی که سرشار از خرسندی و امید بود گفت که من هم فردین مرادپور هستم. آری فردین مرادپور، همان فعالی که به خاطر ملتش باید 6 سال از بهترین روزهای زندگی اش را در زندان سپری کند. اشک جلوی چشممان را گرفت. در جمع ما به غیر از 2 نفر همگی از فردین البته به گواه سن از او بزرگتر بودیم اما جرات و شجاعت و باور فکری که او داشت شاید در کمتر کسی از جمع پیدا می شد. فردین مرادپور جوان 22 سا له ای که نه تنها باور، جرات و شجاعتش زبانزد زندانیان بود بلکه رفتار و منش او در بند نیز نشان از بزرگی این رشید جوان را داشت. به خاطر او بود که مسئول بند ما را در یک اتاق جای داد و احترام خاصی برایمان قائل بود. یکبار با ایشان چند دقیقه ای صحبت کردم که این چنین می گفت: با اینکه فردین سن زیادی نداشت که به این بند انتقال داده شد ولی او مثل این مرد و کسی که سختی و مشقت زندگی را چشیده باشد رفتار نمود و با همه خوب بود. بعد از اینکه جرم او برایم آگاه گردید بیشتر شیفته اش شدم. همیشه در کارهایش نظم دارد. هیچ گاه کاری نکرده که موجب آزردگی کسی شود. با خودم می گفتم که اگر "میللتچی ها" همه اینگونه هستند پس چه خوب که ما هم میللتچی شویم.

ما هم برای اینکه عزت و محبوبیت فردین را در بند خدشه دار نکنیم سعی می کردیم که چنان رفتار کنیم که باعث نشود که بعد از رفتن ما فردین خاطره ای بد از ما داشته باشد.

دو روز نگذشته بود که ما در حیاط بند شروع به خواندن آهنگ نمودیم. آری جای تعجبش اینجاست که همان بندی که زندانیان از آن واهمه داشتند برای ما بهترین جا شده بود. همه دور و بر ما را می گرفتند و ما با سخن می گفتند. به هنگام اجرای موسیقی اطرافمان پر بود از زندانیانی که اگر ناهنجاری های جامعه نبود، اگر رفاه و امکانات به حد کافی بود، اگر نظام مردم سالار در راس حکومت بود هیچ یک از آنها امروز در زندان نبودند، اشکی که از چشمان آنها جاری میشد نشانگر حرفهایی بود که در دل داشتند.

اینها را گفتم تا به مطلبی برسم. اداره اطلاعات برای اینکه ما را مورد آزار و اذیت قرار دهد ما را به بند سه گانه انتقال داد در حالی که اکثر زندانیان سیاسی به بند مالی انتقال می یابند، اما نمی دانستند که قبل از ما فردی را آنجا گمارده اند که عزت و احترامش همچون سایه ای بر روی سر ما خواهد بود. فردین مرادپور کاری کرده بود که هر زندانی سیاسی که به آنجا وارد می شد با احترام برخورد می نمودند. کاری که فردین با آن سن کم اش در بند انجام داده بود موجب گشت که برنامه آنها به هم ریزد و ما را بعد از 2 هفته از وی جدا کرده و به بند دیگری منتقل نمایند.

فردین را باید ستایش کرد که به عنوان نماینده ای از فعالین آزربایجانی که در زندان باعث گردیده آنهایی که گذرشان به زندان و بند سه گانه می افتد از عظمت و بزرگواری ایشان بشنوند و ببینند و ذهنیت خوبی از برادران و همزبانان خود داشته باشند که دغدغه آنها نجات تمام ملت آزربایجان از این همه توهین و تبعیض و استمعار است. فردین به عنوان یک مبارز بزرگ برای ما شناخته شده است و باید برای آزادی وی از هیچ چیزی دریغ ننماییم.

29 شهریور امسال که روز تولد سعید متین پور و روز زندانیان سیاسی نامیده شده است، مراسمی نیز در تبریز برگزار گردید که در آن مراسم پیشنهادی داده شده بود مبنی بر اینکه روز تولد فردین مرادپور را روز جوان آزربایجان بنامیم. این بهترین پیشنهاد و کمترین کاری است که ما می توانیم در حق این فعال جوان و شجاع آزربایجان انجام دهیم.

4 فروردین تولد فردین مرادپور است. امید است که این روز به نام روز جوان آزربایجان در جای جای وطن عزیزمان آزربایجان عزیز و گرامی داشته شود.

از طرف دوستان